خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / آینه ی امام (محمدرضا سنگری)

آینه ی امام (محمدرضا سنگری)

مادر به زمزمه‌های شبانه‌ات سوگند ایستاده‌ایم پاک باختن را.

امروز من و عون، رحمت و رافت دایی عزیزمان را دیدیم در ریزش مشک‌ها به پای تشنگان دشمن. من با چشمان خودم دیدم که نوازش دست خیس امام با کاکل داغ اسبان و یال گداخته‌شان چه کرد.

مادر عزیز، مگر خدا، یک جا رحمتش را به قلب مهربان دایی بخشیده است که این همه لطف و کرامت را در سیرت خویش جلوه می‌دهد؟ لبخند او کلید هشت بهشت است. در نگاهش هفت آسمان می‌چرخند.

مادر، تو نیز آیینه‌ی امامی، صدای تو، صدای صمیمیت اوست. ما نیز به پای این نام می‌میریم. در شط عشق به نام و کلام و مرامش جان می‌بازیم. خونی که حسینی نشود به مرداب می‌پیوندد. جانی که در این شعله نسوزد جهنمی است. روز موعود که بیاید تبسم ما را خواهی دید در تبسم رگ‌ها!شکوه ایستادنمان را خواهی دید در نشستن نیزه‌ها در تن. دعا کن مادر هیچ گاه گرد غمی  و سایه‌ی زخمی بر تن مولایمان ننشیند و هر چه زخم و درد و اندوه است میهمان تن و جان ما باشد.

مادر، دعا کن، لب‌های متبرک تو کلید بهشتند. دو جوانت را به نسیم دعایی بنواز تا هر چه بهشت و بهار، همسایه‌شان باشد. تو دستی بردار تا ما دست از سر و جان برداریم.

مادر جان، به خیمه‌ی دایی برو. بگو دو هدیه آورده‌ام.

مادر می‌دانیم تمنای تو را هرگز و هیچ گاه رد نخواهد کرد. دست‌ها و جان‌هایمان آماده است؛ هر دو را به دایی بسپار.

محمدرضا سنگری/ منبع: سهم زینب(س)

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.