عاشورا و عصر ظهور
عاشورا عظیمترین و نابترین انقلاب تاریخ اسلام است و انقلاب عصر ظهور، کاملترین و آخرین انقلاب تاریخ انسان. انقلاب دوم، عصر ظهور، تداوم انقلاب عاشوراست؛ انقلابی ستمستیز، عدالتخواه، آزادیبخش، انقلابی برای نشر معروف، زدودن لایههای جاهلیت و معرفی اسلام در هیئتی نو، شفاف و شسته از غبارهای تحریف و انحراف و فریب. امام باقر(علیه السلام) در توصیف قیام موعود گفته است: یهدِمُ ما کانَ قَبلَهُ کما هَدَمَ رسول اللهِ اَمرَ الجاهلیه و یستأنِفُ الاسلامَ جدیداً؛۱
مهدی هر آنچه را پیش از او بوده فرو میریزد: آنگونه که رسول خدا امور جاهلیت را درهم ریخت. او اسلامی تازه را آغاز خواهد کرد. اگر انقلاب موعود، پیوند و همسانی و یگانگی با انقلاب کربلا مییابد و چسمه سار زلال این خیزش از آن سرزمین عطشزده سیراب میشود، بیتردید شباهتی میان همهی عناصر این دو انقلاب باید یافت. در دعای ندبه، مهدی موعود«طالب» خون کربلا معرفی میشود و در زیارتنامهها آرزوی همهی مشتاقان بیتاب عصر ظهور آن است که در رکاب مهدی به طلب «ثار» حسین برخیزند و انتقام مظلوم کربلا را از بیدادگران بازگیرند. در حدیث معراج، خداوند پس از بیان شهادت امام حسین(علیه السلام) به پیامبر فرمود: ثُم اُخرجَ مِن صُلبه ذَکراً انتصُر لَهُ به … یملأ الارضَ بالعدلِ و یطَبّقُها بالقسطِ و یسیر مَعَهُ الرُّعبُ یقتلُ حتّی یشَکَّ فیه؛۲ آنگاه از نسل او (امام حسین) مردی را برمیانگیزم که انتقام خون او بازستاند. زمین را از عدالت و قسط سرشار سازد. ترس و رُعب(در قلب ستمگران) همپای او پیش رود و آنگونه بیدادگران را بکشد که برخی در او شک و تردید کنند. مطالعه و اندیشه در ویژگیهای مشترک این دو نهضت و یافتن وجوه و ابعاد همگون این دو رویداد بزرگ، محور و موضوع این نوشتار نیست. آنچه در این مقال و مجال در پی آنیم یافتن و تبیین ویژگیهای مشترک یاران این دو حادثهی ژرف و شگرف است تا همهی ما که شوق همراهی آن عزیز پنهان را داریم و بیتاب همگامی او، بدانیم که با کدام فضیلتها و عظمتها میتوان همراه او شد و همافق صحابهی بزرگوار او گردید.
۱٫بصیرت و بینش
بینش، نگاه همهسونگرانه، دقیق و عمیق است؛ نگاهی که از لایههای بیرونی بگذرد و به درون راه یابد؛ نگاهی که آن سوی حادثهها را بکاود و متناسب با دریافتی که محصول این تأمل و روشنبینی است تصمیم بگیرد و عمل بکند. بصیرت، آنچنان عنصر مهم و تعیینکنندهای در عرصهی حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) سلاح کارآی خویش در هنگامهی هجوم دشمن و خیزش خطر را تنها و تنها یک چیز میداند، بصیرت. اَلا و اِنّ الشیطان قد جَمَعَ حزبَهُ و استجلَبَ خَیلَهُ وَ رِجلَهُ و اِنَّ معی لبصیرتی۳؛ آگاه باشید که شیطان سواره و پیادهاش را فراخوانده و بر شما تاخته، در چنین موقعیتی بصیرت و بینش من با من است. در بیان قرآن گروهی فاقد بینش و بصیرتند: و اِن تَدعُوهم الی الهُدی لایسمعوا و تَریهم ینظرونَ الیک و هُم لا یبصرون؛۴ اگر به هدایت دعوتشان کنی، گوش به سخنانت نمیسپارند. میبینی که به تو مینگرند اما بصیرت و بینش ندارند! نگاههای دوخته اما تهی از روشنی، چشمهایی که خیره مینگرند اما به شناخت و دیدن نمیرسند؛ چنین کسانی در تاریکی میمانند و به سیاهی و تباهی تن میدهند. گروهی شمشیرشان بر بصیرتشان حکومت میکند: حملوا اسیافهم علی بصائرهم.۵ شمشیر نماد قدرت است. یعنی کسانی هستند که با رسیدن به قدرت و موقعیت، نگاه حقبینشان بسته میشود. داشتهها، فرصت تماشای حق را از آنها میگیرد. خودبین و کوتهبین میشوند و غرور آنچه دارند، به اسارت «اکنون» و «همین لحظه»شان میکشاند و از رؤیت «آینده» و اندیشیدن به «فردا» بازمیمانند. اما گروهی هستند که بینش و بصیرت آنها بر شمشیرشان حکومت میکند؛ موقعیت و قدرت به پرتگاه غرورشان نمیکشاند و شمشیر، تدبیرشان را نمیشکند و: حملوا بصائرهم علی اسیافهم.۶ – کربلا قصه مردان و زنانی است که بصیرتشان، چراغ راهشان و بینش ژرف و زلالشان، کشتی عبور آنها از طوفانهای درون و بیرون است. وقتی امام عاشورا دشواری نبرد را گوشزد کرد و به تیغهای تیز و شمشیرهای قساوت اشارت نمود، یاران عاشق صادق گفتند: انّا علی نیاتنا و بصائرنا. ۷ ما بر نیتها و بصیرتهایمان هستیم. یعنی انگیزههای تردیدناپذیر و بصیرتهای ژرف ما را به کربلا آورده است و خطر شمشیر و مرگ، سستی و تزلزل در ارادههایمان نمیآفریند. همین ویژگی در جان و روح صحابهی مهدی تموّج و جریان دارد. آنان با بصیرت با امام خویش همراه و همگام میشوند و در لحظههای هول و خطر، عاشقانه و صادقانه به میدان میآیند و خندان و شکوفا، چون صحابهی کربلا از حریم دین دفاع میکنند. رشید هجری، صحابه بزرگ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، در پاسخ دخترش که به او گفت: «پدر! چهقدر در انجام تکلیف کوشش میکنی؟» گفت: «دخترکم! در آینده مردمانی بیایند که همان بصیرت که آنان در امر دین خود دارند، از این کوششی که ما میکنیم افضل و برتر است.» چه توصیف شگفتی! سیجیء قومٌ بصائرُهُم فی دینهم افضلُ مِن اِجتهادِ اَوّلیهِم.۸
۲٫پذیرش عارفانه و عاشقانه
رهتوشهی سالکان و مجاهدان راه حق، معرفت و محبت است؛ عبور از سنگلاخها، عقبهها و جادههای خطرخیز و دشوار، راهشناسی و عشقورزی. شناخت راه، راهرو را آمادگی روانی میبخشد و عشق و شوق رسیدن، تلخیها و ناهمواریها را آسان میسازد. صحابهی عاشورا، جانی مهذب و عاشق و نگاهی حقیقتبین و روشن دارند و به همین دلیل تسلیم محض و پیروان سرسپردهی سرنوشت خونباری هستند که در انتظارشان نشسته است. امام عاشورا حتی در شب عاشورا درها را میگشاید تا جانهای متزلزل، دلهای مذبذب و مردد بروند. در منزل زباله، یکی از منازل مسیر مکه به عراق، وقتی خبر شهادت سفیر فداکارش، عبدالله بن یقطر، رسید امام همگان را جمع کرد و نامهای را که در آن خبر شهادت عبدالله بود در دست گرفت و فرمود: اما بعد فقد اتانا خبرٌ فضیعٌ قُتِلَ مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر و قد خَذَلَتَنا شیعتُنا فَمَن اَحَبَّ منکم الانصراف فلینصَرف لَیسَ علیهِ منّا ذمامً؛ ۹ خبری دردناک رسیده است که مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به شهادت رسیدهاند. و شیعیانمان ما را شکسته و خوار و تنها ساختهاند. هر کدام از شما سر برگشتن دارد برگردد که ما رشتهی بیعت از گردن او برداشتیم. امام در تمام راه به پالایش یاران میپردازد تا تنها عاشقان و عارفان بمانند. آنان که در راه تحقق آرمانهای الهی عاشقانه گام بردارند و با معرفت امام چون و چرا و تردید نشناسند. در کربلا آخرین پرسش یاران، آنگاه که خونینتن و پارهپاره افتادهاند این است که اَوَفیتُ یابن رسول الله؟ ای فرزند رسول خدا آیا به عهد خویش وفا کردیم؟ و پاسخ امام این است که نَعَم اَنتَ اَمامی فی الجنّه؛ بله، شما پیشاپیش من در بهشت هستید. جان یاران عاشورا از معرفت لبریز است و جام وجودشان از محبت سرشار. در نهایت تشنگی، در محاصره تیغها، در فضایی که مرگخیز و آتشریز است، حماسههای شورانگیز را رقم میزنند و بیهراس از خطر به مبارزه میایستند. این ویژگی نیز در صحابه امام موعود دیده میشود. امام علی(علیه السلام) در توصیف صحابه مهدی میفرماید: اَلا وَ اِنَّ مَن ادرکها منّا یسری فیها بِسراجٍ منیرٍ وَ یحذُو فیها علی مثال الصالحینَ لِیحُلَّ فیها رِبقاً و یُعیقَ فیها رقّاً و یصدَعَ شعباً و یشعَبَ صدعاً فی سُترهٍٍ عن النّاسِ لایبصرُ القائفُ اَثَرَهُ و لو تابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَیشخَذَنَّ فیها قومٌ شَحذَ القَین النَّصلَ تُجلی بالتنزیلِ ابصارُهُم و یُرمی بالتفسیر فی مَسامِعِهِم و یغبَقُونَ کأسَ الحکمهِ بَعدَ الصبُّوحِ! ؛۱۰ آگاه باشید هر آنکس که فتنههای آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام مینهد و بر همان سیره و روش پیامبر و امامان رفتار میکند تا گرهها را بگشاید، بردگان و ملتهای اسیر را آزاد سازد و جمعیت گمراه و ستمگر را پراکنده و حقجویان پراکنده را جمعآوری میکند. حضرت مهدی سالهای طولانی در پنهانی از مردم به سر میبرد آنچنان که اثرشناسان، اثر قدمش را نمیشناسند، گرچه در یافتن اثر و نشانهها تلاش فراوان کنند. سپس گروهی برای درهم کوبیدن فتنهها آماده میگردند و چونان شمشیرها صیقل میخورند. دیدگانشان با قرآن روشنایی گیرد و در گوشهایشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جامهای حکمت سر میکشند. تنها حکمتنوشان و تفسیرنیوشان میتوانند همپای موعود فتنهها را بشکنند و تنها دروغ و فریب را درهم کوبند. آنان که از چشمهسار قرآن سیراب میشوند و معرفت قرآنی دارند، دشمنشناسند و پایدار در عرصهی جهاد و ایثار. در کربلا امام یک شب امان و مهلت میطلبد و میگوید ما شیفتگان عبادت و زمزمهی قرآنیم و شب عاشورا، فضا عطرآمیز از نسیم نفسهای قرآنی و دلاویز از زمزمههای عاشقانه و عرفانی است. هر آنکس با عاشورا آشناست و بیتاب ظهور و حضور در جمع صحابهی مهدی است، با حکمت و معرفت قرآنی همدم است، که بیمعرفت قرآنی نه عاشورا، عاشورا میشد و نه حکومت مهدوی، محقق میشود. نکته لطیف و مشترک در میان صحابهی دو انقلاب، عشقورزی به قرائت قرآن است؛ در وصف شب عاشورا گفتهاند: لَهُم دوی کدوی النحل؛ زمزمهی خیمهها چون زمزمهی کندوی عسل بود. و در وصف یاران امام موعود نیز گفته شده است که چشمروشنی آنها «تنزیل» و نغمهی دلپذیر و گوشنواز زندگیشان تفسیر قرآن است؛ تُجلی بالتنزیل ابصارُهُم و یُرمی بالتّفسیر فی مسامِعِهِم. آیا جز این است که تلاوت قرآن، آرامش میبخشد و جان را از طمأنینه لبریز میکند و در پرتو همین آرامش و طمأنینه، طوفانها و بحرانها را میتوان شکست و به ساحل امان و امن میتوان رسید؟
۳٫ شیفتگان شهادت
کربلا مقتل عاشقان و مشهد شهیدان پاکباز است؛ هلال بن نافع یکی از صحابه پرشور کربلا میگوید: شب عاشورا امام نابههنگام از خیمهها بیرون آمده، دور شد. من به او نزدیک شدم و گفتم: فدایت شوم از این که در شب به سمت لشکرگاه این ستمگر بیرون آمدی، نگران شدم. فرمود: هلال! آمدم تا این پستی و بلندیها را وارسی کنم، نکند فردا، که آنان و ما حمله کرده درگیر میشویم، کمینگاهی برای هجوم آنان به خیام ما باشد. سپس برگشت و در حالی که بازوی چپ مرا گرفته بود میفرمود: همان شب است! همان شب است! به خدا سوگند وعدهای است که تخلفبردار نیست. سپس فرمود: هلال! چرا هماینک از میان این دو کوه نمیروی که خود را برهانی. من روی قدمهای امام افتادم و عرض کردم: در آن صورت مادر هلال در سوگش بنشیند. سرورم! شمشیرم با هزار شمشیر و اسبم با هزار اسب برابر است. به آن خدایی که همراهی تو را بر من منّت نهاد از تو جدا نشوم تا اینکه هر دو از کارزار بازمانند (و خود کشته شوم). سپس امام از من جدا شد و به خیمه خواهرش زینب رفت. من در این امید که از خیمه زود بیرون میآید کنار خیمه ایستادم. زینب به استقبال امام آمد. بالشی گذاشت و امام نشست و با او رازی گفت. چیزی نگذشت که اشک زینب جاری شد و عرض کرد: برادر جان! آیا من قتلگاه تو را ببینم و با این همه دشمنان کینهتوز، بانوان و کودکان وحشتزده را سرپرستی کنم! این مسئولیت سنگینی است! دیدن قتلگاه این جوانان پاک و زیبارویان بنیهاشم (مرا نیز آشفته کرده) بر من گران خواهد بود. سپس عرض کرد: برادر جان! آیا نیات اصحاب خود را آزمودهای؟ نگرانم که وقت درگیری و برخورد نیزهها تنهایت گذارند. امام گریست و فرمود: اما و الله لَقَد نَهَرتُهُم و بلوتُهُم و لَیسَ فیهم اِلا الاشوس الاقعس یستأنسون بِالمَنیه دونی استیناس الطّفلِ بلبنِ اُمّه؛۱۱ به خدا سوگند ایشان را از خودم راندم و آزمودم، در آنان جز دلاوران و والاگهران پایدار که به کشتهشدن در رکاب من همانند کودک به شیر مادر مأنوسند، حضور ندارند. شیفتگی به شهادت، از چشمهسار معرفت سیراب میشود. آن کسی شیفته مرگ است که آن سوی عالم خاک را شهود کرده باشد و با «یقین» به انتخاب پرداخته و جان به میدان آورده باشد. شیفتگی به شهادت، درک عمیق معاملهای است که یک سو خدا (خریدار)، یک سو انسان (فروشنده)، کالا (جان)، بها (بهشت و وصل) باشد. با این معرفت و شهود، انسان میتواند عاشقانه در باران تیر و شمشیر و خطر بایستد و خندان و شکوفا، فاتح «مقعد صدق» باشد.۱۲
۴٫ عشقورزان به امامت و ولایت
یاران عاشورا بیبهانهاند، بر سر جان چانه نمیزنند و در هرچه امامشان میگوید و میخواهد تردید روا نمیدارند. در بسیاری از رجزهای صحابه دفاع از اهل بیت، دفاع از حریم امامت و عشقورزی به اباعبدالله محور اصلی است. زهیر بن القین، سردار سپاه، جناح راست لشکر امام، رجز میخواند و میگفت:
اَنا زهــــــیرُ و اَنــا ابنالقین اذودکُم بالسّیف عـن حســین
اِنّ حُســیناً احد السبطین من عتـــــره البرِّ التّقی الزّیـــــن
ذاک الرسـولُ الله غیرالمینِ اضربکــــم و لا اری مــــن شینٍ
لحظههای شهادت نیز، به دست محبت امام و زانوی مهربان او میاندیشیدند که تا بهشت بدرقهشان کند. در هنگام نبرد چونان پروانه گرد امام میچرخیدند و جان خویش سپر او میساختند. سعید بن عبدالله حنفی در هنگام نماز اباعبدالله، جان، سپر تیرها کرد، هر تیری که به قصد عضوی از اعضای امام از کمان رها میشد، سعید همان عضو خویش را رویاروی تیر قرار میداد و در پایان نماز امام، با بدنی که تیرها آن را پوشانده بود مقابل امام افتاد و امام گرمای محبت خویش را به پیشانیاش بخشید و مژدهی وصل بهشت و پیامبرش داد. کربلا صحنهی عشقبازی با نام حسین(علیه السلام) است. یاران حسین آشنا که «راه» و «سیرت» حسین را عارفاند با نام او، یاد او و همراهی او سرخوشند و از عشق او سرشار. صحابهی عاشورا با دیدار امام توانی تازه مییافتند، همچون خود امام، بیهراس میجنگیدند و در آخرین زمزمه نیز نسیم یاد حسین لبهایشان را متبرک و متبسم میساخت. یاران حضرت مهدی نیز چنین سیرت و صفاتی دارند. به امام عاشقاند و عشق و شیفتگی خویش را به هر بهانه و هرجا نشان میدهند. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: و رجالٌ کانَّ قلوبَهُم زُبُر الحدید، لایشُوبُها شکٌّ فی ذات الله، اَشَدُّ مِنَ الحجر، لو حَمَلوا علی الجبالِ لَازالوها، لایقصدون برایاتِهِم بَلدَهًً اِلّا خرّبوها. کَانَّ علی خُیولِهُم العقبان، یتمسّحونَ بِسَرجِ الامام یطلبونَ بذلک البَرکَه و یحُفُّونَ به، یقونَهُ بانفسهم فی الحروب یکُفّونَهُ ما یریدُ فیهم رجالٌ لا ینامون اللیل، لهُم دوی فی صلاتِهِم کدوی النحل، یبیتونَ قیاماً علی اطرافهم و یصبحونَ علی خُیولِهِم، رهبانً باللیل، لیوثٌ بالنّهار، هُم مِن خشیهِِ الله مشفقون. یدعونَ بالشّهاده و یتمنّونَ اَن یقتَلوا فی سبیل الله، شِعارُهُم: یالثارات الحسین. اذا سارُوا یسیرُ الرّعبُ اَمامَهُم، مسیرهَ شَهرٍ، یمشونَ اِلَی المولی اَرسالاً، بِهِم ینصر الله اِمامَ الحقّ؛ یاران مهدی، مردانیاند پولاد دل، و همهی وجودشان یقین به خدا، مردانی سختتر از صخرهها. اگر به کوهها روی آرند، آنها را از جای برکنند. درفش پیروزگر آنان به هر شهر و پایتختی که روی نهد، آنجا را به سقوط وادار سازد. گویی آن مردان عقابان تیزچنگالند که بر مرکبها سوار شدهاند. این شیرمردان پیروز و عقابان تیز چنگ، برای تبرک و فرخندگی، دست خویش به زین اسب امام میکشند و بدینسان تبرک میطلبند. آنان او را در میان میگیرند و جان خویش را، در جنگها پناه او میسازند و هرچه را اشاره کند، با جان و دل انجام میدهند. این شیراوژنان به شبهنگام نخوابند و زمزمهی قرآن و مناجات خویش، چون صدای زنبوران عسل درهم اندازند. و تا بامداد به عبادت خدای بایستند و بامدادان سوار بر مرکبها باشند. آنان راهبان شب و شیران روز و آنانند گوش به فرمان امام خویش و چون مشعلهای فروزانند و دلهای منور آنان، بهسان قندیلهای نور در سینههایشان آویخته است. این مردان تنها از خدا میترسند و فریاد لا اله الا الله و الله اکبر آنان بلند است و همواره در آرزوی شهادت و کشته شدن در راه خدایند. شعار آنان یالثارات الحسین است؛ (بیایید به طلب خون حسین و یاران حسین!) به هر سوی روی آورند، ترس از آنان پیشاپیش در دل مردمان افتد(و تاب مقاومت از همه بگیرد). این خداجویان، دستهدسته بهسوی خداوند (یا امام) خویش روی میآورند و خدا به دست آنان، امام حق را یاری میکند.۱۳ این ویژگیها همان ویژگیهای صحابهی کربلاست، ایمان، عبادت، امامدوستی، فداکاری، صفای باطن، شبزندهداری، جهاد و شگفتا، شعارشان خونخواهی حسین و یارانش. در توصیف یاران مهدی معلوم میشود که آنان امام را چون نگین در برمیگیرند. گوش به اشارت و فرمان او میسپرند و جان هدیهی راه و رکابش میسازند. در کربلا وقتی مسلم بن عوسجه، یار بزرگ و پاکباز اباعبدالله، بر خاک افتاد، حبیب بن مظاهر به بالینش رسید. خون، محاسن سپید مسلم را گلگون کرده بود. آخرین رمق و آخرین نفسها بود، حبیب از او پرسید: وصیتی داری؟ مسلم گفت: رحمت خداوند بر تو باد، من تنها یک سفارش دارم و در حالی که با دست به امام اشاره میکرد گفت: سفارشم این است که در راه او جانفشانی کنی. حبیب گفت: به خدا سوگند، چنین خواهم کرد.۱۴ این شیوهی شوریدگی و دلباختگی، در تمام صحابهی عاشورا دیده میشود. همین است که تا شهادت آخرین یار، فرزندان امام و بنیهاشم به میدان نرفتند؛ چرا که صحابه چنین مجال و اجازهای نمیدادند. عشقبازی یاران اباعبدالله را در شب عاشورا و در میدان داغ کربلا، در نهایت عطش، شنیدهایم. همین ویژگی را در یاران موعود براساس همین روایت مییابیم؛ مردانی شیراوژن، زمزمهگر، عاشق که به رسم تبرّک و تیمّن دست بر زین اسب امام میکشند و به شوق شهادت از امام میخواهند که دعا کند تا حلاوت و کمال شهادت را زودتر ادراک کنند.
منبع: آینه داران آفتاب، دکتر محمدرضا سنگری
پاورقی:
[۱]- الغیبه، نعمانی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق. ص ۱۵۲٫
۲٫کامل الزیارات، ابن قولویه، مکتبه المربضویه، نجف، ۱۳۵۶ ه.ق، ص ۳۳۲٫
۳- نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، ۱۳۸۰، ص ۱۴٫
۴٫ اعراف / ۱۹۸٫
۵٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰ (نقطه مقابل ویژگی و خصوصیتی است که مولا برای حق جویان مصرح کرده است).
۶٫ نهجالبلاغه، خطبه ۵۰ (در این خطبه حمل بصیرت بر شمشیر ویژگی حقیقتجویان معرفی شده است).
۷٫ پیروزی در سیمای شکست، غلامحسین رفیعا، حوزه هنری، ۱۳۷۸ ش، ص ۴۶٫ ۸٫ در فجر ساحل، محمد حکیمی، چاپ نهم، بیتا، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۶۳٫
۹٫نفس المهموم (ترجمه)، ابوالحسن شعرانی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ ه.ق، ص ۹۲٫
۱۰٫ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، قم، ۱۳۷۹، ص ۲۷۵- ۲۷۴٫
۱۱٫ فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمه علی مؤیدی، نشر معروف، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۴۵۷- ۴۵۶٫ )
۱۲٫ فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر. (قمر / ۵۵)
۱۳٫خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیستم، ۱۳۸۰، ص ۳۱۸- ۳۱۷٫
۱۴٫ یاران امام حسین، علیمحمد علی دخیل، ترجمه عدنان طهماسبی، انتشارات فرهنگ و هنر، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۶۱٫
