از ظریفترین، زیباترین و تأملبرانگیزترین مسائل عاشورا نوع ارتباط امام با یاران و همسفران خویش است. این ارتباط آمیزهای از ستایش، آزمایش و پالایش و رشدبخشی و آمادهسازی است. ارتباط امام با یاران را در ابعاد زیر میتوان تحلیل و تبیین کرد.
۱٫آگاهی بخشی مستمر امام
در آغاز سفر و در منزل منزل راه به چند موضوع بهروشنی و صراحت اشاره دارد:
-بیداد و ستم بنیامیه، شهادت چهرههای بزرگ و سرشناس و اصحاب بزرگوار پیامبر و علی و شیعیان مظلوم و شهید.
-فرجام راه که کشته شدن خود، همچون یحیی پیامبر، و کشته شدن یاران و همسفران است.
-طرح روایاتی از پیامبر که به محل شهادت، میان نواویس و کربلا، و شهادت خانوادهاش و به اسارت اهل بیت اشاره میکرد.
-تحت تعقیب بودن و کشته شدن در هر شرایطی. امام به امّاسلمه، همسر بزرگوار پیامبر، فرمود: «به خدا سوگند من کشته میشوم و اگر به عراق نروم باز هم مرا خواهند کشت»۱. تحلیل و تبیین اوضاع و احوال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه، طرح دگرگونی ارزشها، تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف، سست عهدی دنیاپرستان، قلّت دینداران در شرایط سخت و دشوار و مسئولیت خطیر مؤمنان و مجاهدان در چنین شرایط و موقعیتی. امام در این آگاهیبخشی گاه از خود، گاه از راه و گاه از زمانه سخن میگفت تا یاران با بینش و بصیرت گام در راه بگذارند و تنها احساسات یا انگیزههای زودگذر عامل حرکت و همراهی نباشد؛ چرا که ساختن کربلای بزرگ، بصیرت و روشنبینی بزرگ میطلبد.
۲٫آزمودن و پالایش مستمر
امام عاشورا در هر موقعیت و منزلی یاران را میآزمود تا ناصافیها و ناخالصیها و عناصر سست و متزلزل همراه او نباشند. معماری ساختمانی بیبدیل در تاریخ نمیتوانست با مصالحی سست و پوک و تهی صورت پذیرد. آزمونهای امام هم گروهی بود و هم به شکل ویژه و گزیده؛ مثلاً در ذی حُسَم در یک سخنرانی جمعی، فضایی برای آزمودن همگان فراهم آورد. در عذیبالهجانات نیز به تلویح راه گشود تا ارادههای سرگردان بروند. شب عاشورا نیز آخرین پالایش را فرصت آفرید تا فردای عاشورا را زلال و پاک و بیآلایش رقم بزند. گاه نیز برخی یاران را مستقلاً و به شکل فردی آزمود، مانند آزمودن بشربن عمرو حضرمی و نافع بن هلال. نکته شایان توجه موقعیتهای آزمودنی است. وقتی خبر اسارت فرزند بشر میرسد، هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل میرسد و عبدالله بن یقطر و قیس بن مسهر صیداوی را به امام میرسانند، هنگامی که اماننامه آورده میشود، در شب عاشورا و فرصت تاریکی و وجود نقطه کور در میدان، ملاقات شبانگاه امام و نافع، همه و همه گواه آن است که آزمونهای امام هنگام تنگناها و در موقعیتهای خطیر و خطرخیز صورت میپذیرفت. سرفرازان بزرگ، سالکان پرورده و آبدیده، از طوفان حادثهها و موجخیز آزمونها پیروزمندانه گذشتند و به ساحل فوز و فلاح رسیدند. اگر خداوند آزمون انسان را مستمر میداند، احسب الناس اَن یترکوا اَن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون، و مواد آزمون را خوف و جوع و نقص اموال و انفس برمیشمرد، یاران امام هم در آزمون مستمر و هم در خوفناکترین لحظهها، عطشبارترین صحنهها و هنگام گذشتن از همهچیز خویش سربلند میدان بودند. برخی یاران شاهد شهادت فرزند، برادر و دوستان نزدیک بودند. هانیه، همسر عبدالله بن عمیر، شهادت همسر جوانش را دید و بحریه شهادت فرزندش عمرو بن جناده را. اما هیچ یک از این آزمونهای سخت، ارادهای را متزلزل و گامی را سست و ایستا نساخت.
۳٫محبت و لطف سرشار
حسین(علیه السلام) امام رحمت است. دریای بیکرانه لطف و محبت و نوازش و صمیمیت. رابطه عاطفی امام با اصحاب در راه، و بهویژه در صحنه عاشورا، درسآموز و شیرین و شنیدنی است. اباعبدالله میداند که این راه سرشار از مشکلات و حادثهها و خبرهای اندوهبار است. بازسازی روحی و روانی، و آمادهسازی برای خطرها و رویدادهای دشوار مستلزم ارتباط مستمر و تغذیهی مداوم روحها از زلال آرامش و محبت است. امام جز این آرامشبخشی، هرگاه نمودی از رفتاری زیبا میبیند به تأیید و ستایش میپردازد و یار و همراه را به سخن و رفتار مینوازد. یکی از نمونههای زیبای این محبت و نوازش را در منزل ثعلبیه نوشتهاند. سید بن طاووس مینویسد: «… سپس رفت تا هنگام ظهر در ثعلبیه فرود آید. سر نهاد و خوابید و سپس بیدار شد و گفت: دیدم که منادی میگوید: شما شتابانید و مرگ شما را با شتاب به بهشت میبرد! فرزندش علی پرسید: پدر، مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود:فرزندم، به خدایی که بازگشت بندگان سوی اوست، چرا! گفت: پدر، در این صورت ما را از مرگ چه باک؟ حسین فرمود: خداوند به تو بهترین پاداش نیکی پسری به پدرش را عنایت فرماید.»۲ صمیمیت امام را در دیدارش با یاران، بهویژه در لحظههای شهادت آنان میتوان دید. در لحظهی شهادت واضح، غلام ترک، امام او را در آغوش فشرد و گونه بر گونهاش نهاد و وی مسرور از این لطف و محبت امام گفت: «چه کسی به پای من میرسد که فرزند رسولخدا، گونه بر گونهام میگذارد» و پس از این جمله آرام و سبکبال به شهادت رسید. هنگامی که مادر وهب، سر فرزندش را بوسید و به سمت میدان پرتاب کرد و آن جملهی شکوهمند و حماسی را بر زبان آورد که «ما چیزی را که در راه خدا دادهایم پس نمیگیریم»، از امام خواست که دعا کند تا پروردگار امیدش را ناامید نکند و امام مهربانانه فرمود: «ای امّوهب، خداوند امیدت را ناامید نمیکند.۳» وقتی ابوثمامه عمرو بن عبدالله همدانی به امام گفت: ای اباعبدالله جانم به فدایت! میبینم که دشمن به تو نزدیک شده است. به خدا سوگند، شما کشته نخواهید شد مگر آنکه من پیش از شما کشته شوم و دوست دارم پروردگارم را در حالی ملاقات کنم که نمازی را که هماینک وقت آن رسیده، گزارده باشم. امام سر بلند کرد و فرمود: نماز را یادآور شدی، خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آری هماینک اول وقت نماز است. گرمای محبت امام، جان و روح یاران را مینواخت. دست مهربان او و گاه لبخند در آخرین دم، نوازشگر شهیدان بود. آنچه با حرّ کرد، رفتاری که با کودکان داشت، یتیمنوازی او نسبت به حمیده دختر مسلم زمانی که خبر شهادت پدرش را شنید، گوشههایی از رفتار صمیمانه و مهربانانهی امام با اصحاب و همراهان است. کربلا، لبریز چنین لطف و لطافتهای شنیدنی است و امام چشمهساری که در عطشناکی کامها، جانها را از جام محبت خویش سیراب میکرد. شگفتتر آنکه دامنه این رحمت و رأفت به دشمن هم میرسید. در منزلگاه شراف، سپاه تشنه حرّ را سیراب کرد و حتی فرمان داد اسبها را سیراب کنید و کاکلها و یالهایشان را به خنکای آب بنوازید. همین محبت بود که زمینههای انقلاب را در وجود حرّ و تنی چند از همراهانش فراهم کرد و آنان را به یاران امام ملحق کرد. محبت و لطف امام به یاران هرچه به کربلا نزدیک میشدند، افزونتر میشد و نیاز عاطفی، روحی و معنوی یاران با نزدیک شدن به روزهای خون و حماسه شدت مییافت و امام خوب میدانست برای آن صحنهها و لحظهها، یاران نیازمند عنایت و حمایت و ارتباط بیشترند. شب عاشورا این محبت اوج مییابد و در صبحگاه عاشورا، در هنگام آمادهسازی یاران با جملهی رأفتآمیز صبراً بنیالکرام به نهایت خویش میرسد.
۴٫شخصیت دادن و منزلت بخشی به یاران
تکریم و تجلیل از یاران، ستایش خوبیها و فضیلتهای آنان و دفاع از شأن و موقعیت آنان در همهگاه و همهجا مشی و سیرت اباعبدالله بود. امام هماره نشان میداد به یاران اعتماد دارد. ایمان و صلابت آنان را باور دارد و میداند که در لحظههای دشوار و تنگناها و حوادث پایدار و شکیبا میمانند. در منزلگاه ثعلبیه وقتی دو سوار از کوفه آمده از امام خواستند تا خلوت کند و راز کوفه، شهادت مسلم و هانی، را با وی بازگویند، امام که در جمع یاران بود، فرمود: من در قبال اینان رازی ندارم! یعنی همگان رازدار و قابل اعتمادند. در شب عاشورا وقتی حضرت زینب دربارهی یاران از امام پرسید که آیا آنان را آزمودهای که در فردای نبرد و خطر تو را رها نکنند و خیمههای زنان اهلبیت را در کام حادثه وانگذارند، حبیب و یاران، با شنیدن این سخن به حضور امام و خواهر بزرگوارش زینب رسیدند و اعلام وفاداری کردند و اباعبدالله در توصیفی شکوهمند و شگفت فرمود: به خدا قسم آنان را آزمودهام. آنان چون صخرههای ستبر کوهستانند بشکوه و استوار و نفوذناپذیر. آنان چنان شیفته و دلباختهی شهادتند که کودک، وابسته و شیفتهی سینه مادر. درست است که امام هماره برای رفتن یاران راه میگشاید تا تردیدپیشگان و متزلزلان در اردوگاه وی نمانند، اما امام عاشورا همان یاران پایدار و شکیبا و آزموندیده را در هر موقعیتی برمیکشد، تکریم و تجلیل میکند و حتی آنان را بیبدیلترین اصحاب و بینظیرترین تاریخ معرفی میکند. توصیفاتی که درباره حرّ، در لحظهی شهادت، و برای حبیب، پیر پاکباز عاشورا، و یاران شهید پیش از عاشورا، مسلم و هانی، دارد گوشهای از منزلتبخشی امام به آنان است. طُرفه اینجاست که در کربلا گاه یاران، به اذن امام به میدان میشتافتند و نقش هدایتی و ارشادی ایفا میکردند و گاه امام چنین مسئولیت خطیری را به آنان میسپرد؛ یعنی یاران زبان گویای امام در میدان میشدند که این مقام و موقعیت، جایگاه یاران را در افقی فراتر از همهی صحابهی ائمه قرار میدهد. یکی از جلوههای درخشان منزلتبخشی به یاران هنگام نشستن در کنار شهیدان در آخرین لحظات و سر بر زانو نهادن آنان است. در میدان هولناک نبرد، در هنگام افتادن یاران، امام خود را کنارشان میرساند. خون از چهرهشان میگرفت؛ به نوازش دست بر پریشانی موها، فشردن در آغوش و گاه گونه بر گونه نهادن، آنان را تا شهادت بدرقه میکرد. در پاسخ این پرسش عاشقانه و عارفانه که اَوفَیتُ یابن رسول الله؛ ای فرزند رسولخدا، آیا به عهد خویش وفا کردم؟ مراد و محبوب شهیدان میفرمود: نَعم اَنتَ اَمامی فی الجنه؛ آری تو پیشاپیش من به بهشت رسیدهای. گاه نیز میفرمود: «سلام مرا به جدم، پدرم، مادرم و برادرم برسانید.» همین بود که لبخند، میهمان لبهای عطشزده و خونگرفته در هنگامهی شهادت بود. نحوهی سخنگفتن و منزلتبخشی به کودکان و نوجوانان شهید عاشورا مانند عمروبن جناده، قاسم بن الحسن، عبدالله بن الحسن و دختر نه سالهاش سکینه، گوشهای از سلوک و سیرت حسینی است. در این گفتارها و رفتارها کودکان و نوجوانان چنان عظمت و شخصیت و اعتباری مییافتند که همچون بزرگان برای شهادت یا بر دوش کشیدن مسئولیتهای بزرگ و صبوری در حادثهها آماده میشدند. در مقابل این منزلتبخشی، طرح ضعف، زبونی، ناچیزی و ذلت دشمنان نیز به فهم مقام و جایگاه یاران در نزد امام کمک میکرد. وقتی در شب عاشورا وعدهی بهشت داده میشود و حتی رؤیت بهشت اتفاق میافتد امام به عذاب جهنم و فرجام تلخ و دردناک ستمگران اشاره میکند و همین در فهم جایگاه و پایگاه رفیع یاران تأثیر ژرف و گسترده بر جای میگذارد.
۵٫دعا در حق یاران، نفرین در حق دشمنان
دعا در حق کسی خود نوعی تأیید و گونهای ستودن است؛ همانگونه که نفرین امام گواه خشم و نفرت اوست. در صحنههای تلخ و دردآور کربلا امام چند بار نفرین کرد که برخی نفرینها در زمان، کارگر افتاد. نفرینشدگان عبارتند از:
۱٫عبدالله بن حصین ازدی در روز هفتم به امام گفت: ای حسین، آیا این آب را نمیبینی که همچون دل آسمان میدرخشد؟ به خدا سوگند یک قطره از آن نخواهی چشید تا تشنهکام بمیری! امام فرمود: «خدایا او را از تشنگی بمیران و او را هرگز نیامرز.» عبدالله حصین بعدها به بیماری استسقا دچار شد و آنقدر آب نوشید تا جان داد.
۲٫عبدالله حوزه مقابل امام حسین(علیه السلام) ایستاد و گفت: مژده بادت آتش! و امام نفرین کرد که پروردگارا او را به آتش بکش. اسبش رم کرد و او را بر زمین کشید در حالی که پایش در رکاب مانده بود و سرانجام قطعهقطعه شد.
۳٫تمیم بن حصین به امام گفت: به خدا سوگند قطرهای از این آب (فرات) نخواهید نوشید تا بمیرید. امام فرمود: «او و پدرش از دوزخیانند. خدایا هم امروز او را تشنه بمیران!» ناگهان تشنگی بر او هجوم آورد. از تشنگی نفسش بند آمد و از اسب فرو افتاد و در زیر سم اسبان لگدکوب شد و مُرد. او در این حال فریاد میزد وای از تشنگی!
۴٫محمد بن اشعث به امام اهانت کرد. امام سر به آسمان برداشت و عرض کرد: خدایا، خواری محمد بن اشعث را هم امروز بنمایان و هرگز عزیزش مدار. ابن اشعث بیمار شد و از سپاه ابن سعد بیرون رفت تا قضای حاجت کند که خدا عقربی بر او گمارد و نیشش زد و در همان حال تغوّط مرد!۴
۵٫زرعه تیری به چانـهی امام زد. امام نفرین کرد که خدایا او را تشنه بمیران، بارالها او را تشنه بمیران. راوی که در مرگ وی حضور داشته میگوید: او از حرارت شکم و سرمای پشت خود فریاد میزد در حالی مه پیش رویش بادزنها و پشت سرش آتشدان قرار داشت و فریاد میزد آبم بدهید که از تشنگی مردم! آنقدر آب خورد که شکمش همچون شکم شتر شکافت و به هلاکت رسید. ابن اعثم کوفی این تیرانداز را عبدالرحمن ازدی نامیده است که امام در حق او نفرین کرد و گفت: اللهم اقتله عطشاً و لاتغفر لهُ ابداً.
۶٫پس از شهادت علی اصغر، امام نفرین کرد و گفت: بارالها، باران آسمان را از ایشان بازدار و برکاتت را از آنان دریغ کن! خدایا، هرگز از ایشان راضی مشو. بارالها! چنانچه اینک پیروزی مقدر نیست آن را توشهی آخرتمان کن و از این ستمگران انتقام گیر.
۷٫حصین بن نمیر: امام نزدیک فرات آمد تا آب بنوشد. حصین بن نمیر تیری افکند که به دهان امام اصابت کرد. آن حضرت با دست خود خون آن را گرفت و به آسمان افشاند و پس از شکر و سپاس خداوند گفت: «بارالها از آنچه با فرزند دختر پیامبرت میکنند به تو شکوه میکنم! خدایا، شمارشان را بکاه و ایشان را با درماندگی بمیران و کسی از آنان را باقی مگذار.»
۸٫ مالک بن نسر کندی، با شمشیر بر کلاهخود امام نواخت و آن را شکافت و پر از خون شد. امام نفرین کرد که «با دست راستت نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ظالمان محشور کند». آنگاه کلاهخود را کنار افکند و کلاهخود دیگری بر سر نهاد و عمامه بر آن بست. نوشتهاند، دستانش خشک شد و با بینوایی و درماندگی درگذشت. چندین تن دیگر را نیز نوشتهاند که مرض استسقا دچار شدند؛ چون نفرین امام در مورد آنها کارگر افتاده بود.۵ امام پس از شهادت عبدالله بن حسن، به نفرین جمعی سپاه عمرسعد پرداخت و در پیشگاه الهی نجوا کرد: «بارالها باران آسمان و برکات زمین را از ایشان بازدار. خدایا! چنانچه تا زمانی بهرهمندشان میسازی، پراکندگی در میانشان آر و به راههای ناسازگارشان بیفکن و والیان را از ایشان خرسند مدار که اینان ما را خواندند تا یاری کنند ولی ستم کردند و ما را کشتند.» نفرینهای امام، ترجمان نهایت شقاوت و خباثت و ناپاکی دشمن است و دعاهای امام، تصویر روشن عشقورزی و محبت به دوستان. در مجموعهه کربلا، بارها حضرت اباعبدالله در حق یاران و همراهان دعا میکردند و گاه یاران میخواستند که امام برایشان دعا کند که این پیوند و ارتباط معنوی و قلبی امام و یاران را نشان میدهد. به برخی نمونههای این ستایش و نیایش و سپاس و قدردانی اشاره میشود.
۱٫در منزلگاه ذوحُسم وقتی زهیر بن قین بجلی، یار تازهپیوسته به اباعبدالله، سخن گفت و خطاب به امام عرض کرد: هدایت خدا از تو دریغ مباد ای فرزند رسولخدا. سخن تو را شنیدم، به خدا سوگند اگر دنیا برای ما ابدی گردد مگر که در راه یاری شما از آن جدا شویم، قیام در رکاب تو را بر ماندن در آن ترجیح میدهیم. امام برای او دعا فرمود و از او به نیکی یاد کرد.
۲٫در منزلگاه عذیب الهجانات نافع بن هلال و سه همراهش به امام پیوستند. امام از کوفه و از فرستادهاش، قیس بن مسهّر صیداوی، پرسید. گفتند: حصین بن تمیم او را دستگیر کرد و نزد عبیدالله فرستاد. ابن زیاد به او دستور داد تا تو و پدر بزرگوارت را ناسزا گوید. ولی او بر تو و پدر بزرگوارت درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد و مردم را به یاری تو فراخواند و خبر داد که تو میآیی. ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین افکندند. اشک در چشمان امام حلقه زد و فرو ریخت. فرمود: برخی به شهادت رسیدند و برخی در انتظارند و (هرگز عقیده و راه خود را) تبدیل نکردند. بارالها! بهشت را جایگاه ما و آنان قرار ده و در قرارگاه رحمت ویژه و ذخیرههای خواستنی و پاداش خود، ما و آنان را گردِ هم آر. این دعا و ستایش را یاران میشنوند. فرزند پیامبر در حق سفیر شهید خویش دعا میکند و او را به پاس صبر و ثبات بر پیمان و ایمان خویش تکریم و تجلیل میکند. در این نیایش برای قیس جایگاهی همپایهی خویش از ساحت ربوبی میطلبد و رحمت ویژه آرزو میکند.
۳٫در همین منزل، اصحاب با شور و نشاط اعلام وفاداری کردند و امام در حق همگان دعا کرد. دعای امام را خانوادهاش شنیدند و گریستند.
۴٫در قصر بنیمقاتل وقتی استرجاع امام را پس از لحظهای خواب، علیاکبر شنید، با ادب و وقار ویژه گفت: پدر جان، فدایت شوم چرا این کلمات را فرمودی؟ امام پاسخ داد: فرزندم! مرا خواب ربود. دیدم سوارهای را که میگوید: اینان همی روند و مرگ به سوی ایشان همی رود. دانستم که خبر مرگ ما را میدهند. علیاکبر گفت: پدر جان خدا بد ندهد! آیا ما بر حق نیستیم. فرمود: آری، به آن خدایی که همه به او باز آیند. عرض کرد: پدر جان! پس ما را از مرگ چه باک! فرمود: (فرزندم!) خدا بهترین پاداش فرزندی را از پدر عطایت کند. این رابطهی صمیمانه و دعای پدر در حق فرزند، ترسیم محبت امام به یاران و جلوهای از ادب و خضوع با پیشوا و امام خویش است.
پاورقی:
۱٫ الخرائج و الحرائج، سعید بن هبه الله الراوندی، مؤسسه امام المهدی، قم، ج ۱، ص ۲۵۳٫
۲٫ اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن طاووس حلّی، ص ۳۰٫
۳٫بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷٫
۴٫فرهنگ جامع سخنان امام حسین ص۵۰۹
۵٫ موارد ذکر شده از فرهنگ جامع سخنان امام حسین اخذ شده است.
