یاران بزرگ عاشورا که بودند؟ چرا و چگونه به حسین(ع) پیوستند و در منظومهی عظیم عاشورا و نهضت شکوهمند حسین چه کردند و چه جایگاهی داشتند؟
این پرسشها برای هر کس که با عاشورا حتی اندک آشنایی مییابد مطرح میشود و کنجکاوانه به جست و جوی منابعی میپردازد تا پاسخهای مناسب بیابد.
درست است که درخشش آفتاب عاشورا، حسین(ع)، به غیبت ستارهها کمک کرده است، اما معماران و نقش آفرینان عاشورا همین ستارگان غروب ناپذیری هستند که امام در آنها تجلی کرد و آنان آینه گردان سیما و سیرت و سلوک او شدند.
در کمتر محفلی بوده است که مواجه با این پرسشها نباشم که «صحابه ی حسین(ع) چندتن بودند؟ اباعبدالله چگونه آنها را برگزید یا آنان چگونه حسین را برگزیدند و با او همسفر شدند؟» پرسشگران دقیقتر، از سن آنها، زادگاه و نژاد و تبار آنان میپرسیدند و نحوهی شهادت و پاکبازی آنان؛ و البته همه ی این پرسشها، پرسشهای خودم نیز بود و پاسخ به آنها مطالعه و پژوهش گستردهای را می طلبید که این کتاب حاصل و ره آورد همین نیاز است.
منابع هر چند فراوان و گسترده، اما دشواریها و تنگناهایی چند پیش رو بود:
۱٫ ناگفتهها و ناکاویدهها دربارهی یاران فراوان بود. گاه جز نام، هیچ نشان و شرحی در منابع یافت نمیشد.
۲٫ شباهت نامها، زمینه ساز درهم آمیختگی، آشفتگی و درنتیجه ابهامهای فراوان در زندگی یاران شده بود.
۳٫ عمدهی مقاتل و کتبی که به اصحاب اباعبدالله اشاره داشتند از منظر قبیله به زندگی آنان پرداخته بودند که هر چند گذرگاهی برای مطالعه و شناخت آنان بود، ناگفتههای فراوانی را نیز باعث شده بود.
۴٫ نهضت حسین، مردمیترین حادثهی تاریخ اسلام است. پیوند و گره خوردگی عاطفی مردم در عین ارزشمندبودن، آسیبهای فراوانی درپی داشته است که تحریف، شاخ و برگهای ناروا و افزودنهای فاقد استناد از آن جمله است. پژوهشگر باید دقیق و عمیق و کاوشگرانه از لابه لای این شاخ و برگها بگذرد و حقیقت را بشناسد و بشناساند.
۵٫ دخل و تصرفهای غرض ورزانه و گاه جاهلانه را بر فهرست آسیبها باید افزود. با این همه هنر آن است که از آن سوی این غبارها و حجابها به کشف و تماشا پرداخت.
این مجموعه حاصل هفت سال اندیشیدن، مطالعه و پژوهش و نوشتن است و رهآورد سفر و حضر، خواب و بیداری و پیش از همهی اینها، عنایت و هدایت و حمایت همین نامهای متبرک و روشن که برایشان قلم زدهام.
در این هفت سال اولین مسئله و مشغلهام همین بوده است و تردیدی نیست که «حالها» و «قال»ها و مجالها و مقالها در نوع نگارش و جریان ذهن و ذوق مؤثر بودهاند.
راههای نرفته و ناپیموده در این جغرافیای گسترده و کرانه ناپیدا فراوان است و یقین دارم اگر خدای حسین علیهالسلام فرصتی دهد ناگفتههای دیگر را بر این مجموعه باید افزود.
روش و بخشهای کار
روش و اسلوب کار و نظام و چینش مباحث در این اثر، با آثاری که در زمینهی زندگی اصحاب اباعبدالله نگاشته شده، متفاوت است.
مباحث تحلیلی و تبیینی دربارهی اصحاب، جایگاه و فضایل آنها، نوع رابطهی آنان با امام حسین علیه السلام، مباحثی در باب تقسیم بندی صحابه، قبایل آنان و منازل و حوادث راه مدینه به مکه و از مکه تا کربلا نخستین فصل کتاب است. این فصل با پشتوانه ای از جداول و نقشهها فرصت رصد و بررسی اصحاب را سهلتر و روشن تر ساخته است.
فصل دوم کتاب که آغاز بررسی زندگی و شناسنامه شهیدان است با شهیدان پیش آهنگ آغاز میشود. یازده تن شهیدان پیشاهنگ، شهیدانی هستند که قبل از وقوع حادثهی عاشورا، در کوفه و بصره به شهادت رسیدهاند.
از این فصل تا فصل هشتم روش کار بدین گونه است:
۱٫ مقدمهای کوتاه همراه با تحلیل و تبیین آماری شهیدان.
۲٫ جدول نام و نشان شهیدان که گونهای شناسنامهی اجمالی محسوب میشود و در یک نگاه شهیدان فصل را باز میشناساند.
۳٫ شناسنامه مستقل هر شهید که شامل تبار و نژاد، زمان پیوستن به اباعبدلله، نحوهی شهادت، سن، ویژگیها و فضایل، نام در زیارت نامهها و منابع، رجز و اطلاعات دیگر است. این شناسنامه مجالی است برای شناخت دقیقتر هر شهید.
۴٫ متن زندگی صحابه که با ساختار شبه داستانی و پرداختی ادبی همراه است. این نکتهی مهم گفتنی است که متن، کاملا به تاریخ و منابع اصیل متکی است و جزء فضای توصیفی، ماجراها و حوادث مستند به اسناد تاریخی و مقاتل معتبر است که به ضرورت گاه در پایان متن یا پانویس و سرانجام در انتهای کتاب ذکر شدهاند. بخشی از منابع پایانی در متن ظهور و حضور ندارند، زیرا ساختار داستانی اجازه ارجاع مداوم نمیدهد.
در فصل سوم کتاب«شهیدان نبرد نخستین(تیرباران صبح)» شناسانده شدهاند که در این اثر تعداد آنان پنجاه و دو تن است. شیوه معرفی با همان الگوی فصل دوم است.
در فصل چهارم«شهیدان نبرد تن به تن(پیش از نماز)» مطرح شدهاند. ۴۷ تن شهید این مرحله، از برجستهترین یاران اباعبدالله(ع) هستند.
در فصل پنجم«شهیدان نماز(دو تن)» معرفی شده اند.
فصل بعد، بازشناسایی نه تن«شهیدان پس از نماز» است. و فصل هفتم که از گستردهترین فصول کتاب است، ۲۴ تن از شهیدان بنی هاشم را به تفصیل باز میشناساند.
آخرین فصل(فصل هشتم) به «شهیدان پس از امام» میپردازد که هشت تن شهیدان کربلا و کوفهاند. در مجموع، در این کتاب با یکصدوپنجاهوسه شهید نهضت حسینی آشناتر میشویم. این اثر را مدیون پدر و مادر بزرگوارم، همسر دلسوز و صبور و عاشورا آشنایم، همدلی فرزندانم محمد و فاطمه و تشویق دوستانم هستم.
برخود لازم میدانم از خانم نسترن رفیعی بابت حروفچینی اولیهی متن و همچنین از آقای نادر شالیان که زحمت حروفچینی و صفحه آرایی نهایی این کتاب را متقبل شدند، تشکر و سپاسگزاری نمایم.
این برگ سبز، تقدیم به برگهای ارغوانی کتاب عاشورا، که نامشان زینت کتاب است، و تقدیم به همه شهیدانی که با اقتدا به امام عاشورا، امروز آبی و آفتابی ما را رقم زدهاند.
۲۳رمضان المبارک ۱۴۲۷ برابر با ۲۵/۷/۱۳۸۵
دکتر محمدرضا سنگری
مباحث تحلیلی، جایگاه و فضایل اصحاب حسین(ع)
فضیلتها و ویژگیهای یاران حسین(ع)
کربلا، جغرافیای ایمان، ایثار و پاکبازی و عاشورا، تاریخ حماسه و عشق و حقیقت خواهی است. حق درهیچ تاریخی و جغرافیایی این همه زیبا و شکوهمند و زلال چهره ننموده است.
کربلا، رویارویی درستی و دشمنی است؛ عریانی زشتی و پلشتی و ایستادن بی پردهی نور در مقابل تباهی و سیاهی است. مطالعهی این کتاب روشن و به تعبیر اباعبدلله«اسوه»۱ چراغی ظلمتسوز پیش رویمان خواهد افروخت تا «راه» را از بیراه و کژراهه بشناسیم و سالک واصل پاکی و تابناکی باشیم که حسین کشتی نجات در همهی هنگامههای طوفان خیز، و مصباح هدایت در ازدحام و ریزش تاریکیها وره گمکردنهاست.
ما هنوز و همیشه نیازمند شناخت و فهم همه سونگرانهی این نهضت سترگ و بزرگ هستیم تا در آیینهی شفاف آن حقیقت را تماشا کنیم و در گذار از عقبهها، خطرگاهها و حضور در صحنهها و حادثهها خالصترین و نابترین الگو را فرارو داشته باشیم که هیچ حادثهای در تاریخ اسلام به خلوص و پالایش یافتگی عاشورای حسینی نمیتوان یافت. حتی نبردها و رخدادهای عظیم عصر پیامبر به پاکی و زلالی عاشورا نیستند که امام عاشورا تصفیه یافتهترین عناصر را به کربلا آورد تا بی نقصترین نمونه و اسوه را به تاریخ عرضه کند. شناخت کربلا و فهم عاشورا بیشناخت صحابهی پاکباز و بصیر اباعبدلله ممکن و میسر نیست؛ شناخت انسانهایی که بینش و بصیرت به «راه حسین» به کربلایشان آورد تا در نهایت عطش و آتش و خطر، عشاقانه و عارفانه جان ببازند و جاودانه شوند. آنان سخن و سرودشان این بود که «انا علی نیاتنا و بصائرنا؛ ما با انگیزههای مصفا و بصیرتهای پایا، جان به رزمگاه آوردهایم.»
مردان و زنانی که راه شناس و امام شناس و دشمن شناس بودند، از سفر و سلوک شبانه، پل به روزهای شورانگیز و عرصهی نبردهای هولناک و خطیر میزدند. زهاد اللیل و اسد النهار با جانی آفتابی، بیتاب لحظههای شهادت و وصل بودند و سازش ناپذیر و قاطع و مصمم، صبور داشوارترین آزمونها و ابتلائات.
شناخت عاشورا بی شناخت این صحابه شناختی ابتر و نارساست. این شناخت، جانها و روحهایی را در معرض نگاه و احساس و اندیشه مینشاند که جز شگفتی، شیفتگی و شکفتگی جان و اندیشه رهآوردی نخواهد داشت.
حضور در صحنهای که کشته شدن، فرجام و انجام ناگزیر آن است، ماندن در عرصهای که سی و سه هزار شمشیر و نیزه و تیغ، نیروهایی اندک و محاصره شده را نشانه رفته است و ایستادن در عطش و شماتت و شقاوت، هنر روحهای بزرگ و معرفتهای ژرف و ایمانهای ریشهدار است. تزلزل و تذبذب، هراس و گریز، توجیه و بهانه، مهمان قلبها و اندیشههای بهحق پیوسته نمیشود؛ ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه۲؛ آنان که گفتند پروردگار ما«الله» است و پایداری و اسقامت ورزیدند، فرشتگان بر ایشان فرود میآیند.
یاران حسین(ع)، آینهی همه فضیلتها و عظمتها و عصاره و خلاصهی خوبی و پاکی و پارساییاند که اباعبدالله خود در توصیفشان فرمود: بهخدا سوگند آنان را از خود راندم و آزمودم و آنان را صخرههای ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم؛ آنسان که کودک شیرخوار شیفته و دل بستهی آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست.۳
آنچه طرح میشود بخشی از شاخصهها و امتیازت آن اصحاب پاکباز است. بی تردید اگر دقیقتر و عمیقتر بخواهیم بگوییم باید آنان را تجلی معانی و ارزشهای قرآن در کربلا بخوانیم که قرآن تنها در یک حادثه به تمام و کمال جلوه کرده، تحقق عینی و بیرونی یافته است و آن کربلاست.
۱٫ معرفت و فهم عمیق
اگر شعلهى یقین در جان باشد، همهى دغدغهها، وسوسهها، تردیدها و حیرتها را خاکستر مىکند. گره خوردن یقین با جان و چیرگى آن بر رأى و عزم انسانى، به قدمها در رفتن شتاب و جهت مىبخشد و عبور از خارزارها و دامچالهها را ممکن و میسر مىسازد.
همین است که خواستهى سالک و رهپوى حقیقت این است که : اللّهم… مکّن الیقین فى قلبى و اغلبْه على رأیى و عزمى۴؛ خدایا یقین را در قبلم جایگزین گردان و آن را بر اندیشه و تصمیم و عزمم چیرگى بخش.
وقتى معرفت نباشد، انحراف و تباهى زاده مىشود، کجروى و انحطاط چهره مىنماید و خودفریبى و دیگرفریبى گسترهى زندگى را پر مىکند. در قلمرو دین، عبادت بى معرفت خطر آفرین است. نفهمیدن عمق راه یا فقدان تفقّه در دین، عناصرى مىسازد که همچون خوارج شبزندهدار، قارى قرآن، زاهدنما اما بازیچهى شیطان و ابزار دست ستمگران و صحنهگردانان و سیاستبازان فریبکار مىشوند. رسول خدا پدیدآیى چنین جریانهایى را هشدار داده، فرموده بود: یخرُجُ فیکُم تحقرون صلاتَکُم مَعَ صَلاتِهِم وصیامَکُم مَعَ صیامِهِم و اعمالَکم مَعَ اعمالِهِم، یَقرؤونَ القرآنَ و لا یُجاوزُ حَناجِرَهُم، یمرُقُونَ من الدینِ مُروقَ السَّهمِ من الرّمیّه۵؛ در میان شما گروهى پدیدار مىآیند که شما نماز و روزهى خود را در برابر نماز و روزهى آنان و اعمالتان را در مقابل اعمال آنها ناچیز و اندک مىشمارید؛ قرآن مىخوانند و این خواندن از گلویشان فراتر نمىرود و چونان تیرى که از کمان برون آید، از دین بیرون مىروند.
پیامبر این گروه را یمرقون من الدّین مىشناساند، و مارقین عصر امام على(ع) مگر چنین نبودند؟ خشک مغز و کج فهم و لجوج و سرسخت و سطحىنگر.
ابنعبّاس، سفیر على(ع) براى مذاکره با خوارج رفت و در بازگشت، شگفتزده رفتار عابدانهى آنان چنین توصیفشان کرد: لَهُم جِباه قَرِحَه لِطولِ السجود وَ اَیدٍ کَثَفناتِ الابِلِ و عَلیهم قُمُص مُرحَضَه وَ هُم مُشمرون۵؛ سجدههاى طولانى، پیشانىهایشان را پینه بسته است و دستهایشان چون زانوى شتران از کثرت سجده و بر خاک افتادن چین خورده است؛ لباسهایشان کهنه و ساده و رنگباخته است. آنان را مردمى مصمم و استوار در باورهایشان و آماده در اجراى آرمانهایشان یافتم.
مگر سپاه عمرسعد نماز نمىخواند؟ هر روز در کربلا صداى اذان از دو سو بر مىخاست. دو گروه رو به قبله نماز مىگزاردند و شگفتا که در نماز سپاه عمرسعد به پیامبر و خانوادهاش سلام مىدادند بىآنکه بیندیشند که فرزند پیامبر و روح نماز در اردوگاه مقابل ایستاده است. فقر معرفت، سى و سه هزار سپاه را به میدان آورده است که هر روز در فرات غسل مىکنند تا با تقرب و پاکى، حسین و یارانش را ذبح کنند و بهشت و رضوان الهى را به دست آورند!
وقتى عمرسعد در صبحگاه عاشورا تیر در کمان مىنهد و نخستین تیر را به سمت اردوى حسینى پرتاب مىکند فریاد مىزند: یا خیل الله ارکبى و بالجّنه ابشرى۶٫ و همه را به گواهى مىگیرد که نخستین تیر را من انداختم، همگان به شوق بهشت! حسین و یارانش را تیرباران مىکنند.
یاران حسین به معرفت عمیق و تزلزلناپذیر رسیدهاند. خوب مىدانند کجا آمدهاند، چرا آمدهاند و چه باید کنند. همه دشمن شناسند، هم خودشناس و هم راهشناس و هم بیراههشناس.
وقتى علىاکبر در منزلگاه قصر بنىمقاتل از زبان پدر استرجاع شنید و علت را پرسید، امام فرمود: هاتف غبیى خبر داد مرگ در کمین است و این کاروان رهسپار مرگ است. علىاکبر پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام فرمود: به خدایى که فرجام همهى ما بازگشت به سوى اوست، ما بر حقیم. و علىاکبر بىدرنگ پاسخ داد: اى پدر جان! پس پروا و هراسمان از مرگ نیست.
این پرسشها و پاسخها شناخت عمیق و استوار از راه و انتهاى راه را بیان مىکند.
اباعبدالله پس از شهادت حضرت حبیب، پیر پارسا و پاکباز کربلا، فرمود: لله دَرُّک یا حبیب لقد کُنتَ فاضلاً تختم القرآن فى لیله واحده۷؛ خداوند تو را برکت دهد، چه صاحب فضیلتى بودى که قرآن را در یک شب ختم مىکردى!
قرآن فهمى و دفاع از حریم قرآن و ارزشهاى الهى و فهم و درک موقعیت و جایگاه اباعبدالله، یاران عاشورا را اراده و عزم نبرد و مقاومت مىبخشید. در رجزهاى یاران مىتوان این بصیرت و درک را ردیابى کرد. با همهى ایجازى که در رجزها هست، مرزبندى و شناساندن دو اردوگاه، روشن و صریح دیده مىشود. آنان رجز مىگویند مىدانیم کجا ایستادهایم، چه کسانى را همراهى و پاسدارى مىکنیم و جبههى مقابل چه کسانى، با چه انگیزهها و باورهایى هستند.
حر بن یزید ریاحى در میدان رجز مىخواند و مى گوید:
اِنّى اَنا الحُرُّ و مأوى الضّیف اضربُ فى اعناقِکُم بِالسّیف
عَنْ خیرِ من حَلَّ بِلادِ الخّیْفِ اضرِبُکُم و لا ارى من حَیْفِ۸٫
«من حُرّم و پناهگاه مهمان، گردنهایتان را به مهمانى تیغ مىبرم براى پاسدارى از حریم بهترین انسانى که به مکه قدم گذاشت و در این کشتن و مبارزه با شما، هیچگونه بىعدالتى و بیدادگرى نمىبینم.»
این مرزبندى که دفاع از حسین را دفاع از پیامبر و کربلا را مکه و مبارزه با سپاه کوفه را مبارزه با سپاه مشرکان مکه ببیند و جهاد در کربلا را عین عدالت و دادگرى بداند، گواه بصیرت و قدرت تطبیق و تشخیص عمیق یاران عاشوراست.
منبع: آیینهداران آفتاب، دکتر محمدرضا سنگری
۱ – امام در منزل بیضه پس از استناد به سخن پیامبر، خود را اسوه یعنى الگو و پیشرو معرفى کرد و فرمود: لکم فىّ اسوه.(مقتل خوارزمى، ج۱، ص۲۳۴، کامل ابن اثیر،ج۳، ص۲۸۰)
۲ – فصلت/۳٫
۳ – فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمهى على مؤیدى، ص۴۵۷-۴۵۶٫
۴ – مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ائمه المؤمنین.
۵ – صحیح بخارى، دارالعلم بیروت، ۱۴۰۷ق،ج۹٫
۶ – العقد الفرید، ابن عبدربّه اندلسى، بیروت،۱۴۰۸ق، ج۲،ص ۱۳۵٫
۷ – مقتل ابىمخنف، انتشارات رضى، قم،۱۳۶۲،ص۱۰۴٫
۸ – مقتل ابىمخنف، انتشارات رضى، قم،۱۳۶۲،ص۱۰۴٫
۹ – مقتل حسین، خوارزمى، محمد سماوى، انوارالهدى، چاپ اول، ۱۴۱۸ق، ج۲،ص
