هنوز هوای متراکم صحرا، متأثر از صدای غل و زنجیری است که دستان مبارک تو را در بر گرفته بودند.
هنوز آسمان، فریادهای داغدیدگانی را که سر بر دامان تو آرام میگرفتند، فراموش نکرده است. هنوز زمین کرب و بلا، از نام تو شرمسار است که هفتاد و دو داغ خونین و سنگین را خاطرهی تلخ سفرت کردهاست.
آه، ای آشنای اسارت! دریغ که حجت خدا بر خاک خرابهها بنشیند و نااهلان بر منبر آسایش! از کدام خار نشانت را بپرسم که با پایت مدارا کرده باشد؟!
از کدام سنگ پاره شام بلا جستوجویت کنم که با پیشانی همیشه در سجدهات همنشین نشدهاست؟!
نشان تو را از آتش بپرسم یا از اشتران بیجحاز که همسفر راه پرفراز و نشیب تو بودهاند؟
مولای من! چه بگویم از سفر تلخ و پرمشقت تو؟ چه بگویم از سیل ناسزا و دشنام؟ چه بگویم از طعنه و زخم زبان نااهلان؟ چه بگویم از صحبت مداوم سنگ و پیشانی؟ کدام میهمان، تیرهتر از روز تو را داشتهاست و کدام میزبان، مظلومتر از تو میهمانی را دیده؟
یک عمر با زینب(س)، رسالت سنگین رساندن پیام عاشورا را بر گرده کشیدی. عمری در خفقان اهریمنان، سرود خون را برای جهانیان سرودی. چگونه میشود از تو گفت و صحبت از سجده و سجاده نکرد؟ آنقدر پیشانی بندگی بر خاک ساییدی که سجدهگاه تو بوی عرش گرفت؛ گویا خدا را بر سجادهات میزبان بودی!
زینت عبادتکنندگان! با کدام نام تو را بخوانم که شایستهی تو باشد؟
مست طراوت طهور کدام شرابی که اینگونه شیدا وپریشان،با معشوق خویش زمزمهی عشق میخوانی؟ مولای من! از صدای مناجاتت، شیاطین به وحشت میافتند و کار خویش را تمام شده میپندارند.
تو را به کدام نام بخوانم؟
علی خالقی