یکی از افراد مقابل اباعبدالله الحسین(ع)، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین و جانباز امیرالمومنین(ع). کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنیین کسی حالا در کربلا شمر میشود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض میشود. شمر آدم کوچکی نیست اگر من نیایشهای شمر را برای شما میخواندم و به شما نمیگفتم که اینها مال شمر است شما زار زار گریه میکردید……
بسم الله الرحمن الرحیم صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله و علی الا رواح التی حلت بفنائک السلام علی غریبالغربا،السلام علی قتیل الادعیا،السلام علی خامس اصحاب الکساء السلام علی من بکتهُ ملائکهالسماء نگاهی به کربلای سال ۶۱ هجری
عاشورای سال ۶۱ هجری و مجموعهی جریانهای پیش و پس از آن، آیینهی آیین عشق و صدق و اخلاص و ایمان و فداکاری و در یک کلمه، مجموعهی همهی عظمتها و فضیلتهایی است که اسلام در انسان و جامعه جستجو میکند. این آیینهی روشن و بیغبار و صیقل خورده فرصتی است که ما در آن خود را تماشا کنیم حقیقت را تماشا کنیم معیار و شاقولی است که خودمان را با آن بسنجیم و در این مطالعه و بررسی ضعفهای خودمان را پیدا کنیم و به اصلاح رفتارهای خودمان بپردازیم. وقتی اباعبدالله(ع) در وصیت نامهی خود که به محمد حنفیه داد، فرمودند: «اُریدُ لِطَلَب اِلاصلاح فی اُمَهِ جَدّی، اُریدُ ان امُرَ بِاالْمَعروف وأنهی عَنِ المُنکر»؛کربلای من برای اصلاح اُمت جدم و برای امر به معروف ونهی از منکر است. این سخن در قلمرو فردی و اجتماعی ما بدین معنی است که اگر قرار باشد الگویی برای اصلاح جستجو کنیم، زیباترین وعالیترین آن را میتوان در کربلا جستوجو کرد. امشب در این فرصت به کربلا میرویم. خود را از سال ۱۴۲۷ قمری که دو، سه روز است در آن گام نهادهایم جدا کنید، تا به اتفاق به سال ۶۱ هجری قمری برویم. وارد کربلا این زمین کوچک گمنام و ناشناخته شویم. سرزمین کوچکی که بعدها قلب تا ریخ، و همهی اعتبار و آبروی ما میشود. کربلا سرچشمهی زلالی است که تا نهایت تاریخ، انسان را سیراب میکند. و آخرین حجتی هم که قرار است بیاید مدل، الگو و اسوهی او چیزی جز کربلا نیست. از جمله خطابهای ما وقتی امام عصر(عج) را صدا میزنیم این است: « اَینَ الطالب بِدَم المَقتُول بکربلا». کجاست آنکه طالب خونهای به ناحق ریختهی کربلاست. کربلا، سرزمینی بسیار کوچک است. من وسعتی که کل حادثهی کربلا در آن اتفاق افتاده را بررسی کردهام. حدود۴۸۰-۳۶۰متر است. یعنی به۶ کیلومتر نمیرسد. شما ضرب کنید میبینید که محدوده بسیار کوچکی است، راحتتر به شما بگویم جغرافیای هیچ انقلابی در تاریخ اسلام، از کربلا کوچکتر نبوده است. میدانی این قدر کوچک و محدود آن وقت درآن، این همه نیرو جمع میشود.
تیپولوژی درکربلا
بیایید تیپولوژی یا به تعبیر امروزیها تیپ شناسی کنیم. ببینیم چه تیپ هایی در این طرف میدان و چه تیپهایی در آن طرف میدان هستند. با هم به زمین کربلا رفتهایم. مراقب باشید خار در پایتان نرود، گرد و غبار جلوی چشمانتان را نگیرد، خوب تماشا کنید؛ مراقب باشید که بعد از اینکه بررسی کردید معلوم کنید که کدام طرف هستید. روز سوم است، دشمن حدود پنج هزار نفر نیرو دارد. عمر بن سعد با۴۰۰۰ نفر وارد کربلا شده، و پیش از او هم ۱۰۰۰ نفر به فرماندهی حربن یزید ریاحی از کوفه به کربلا آمدهاند. این گروه در آن سو ایستادهاند و در طرف دیگر مجموعه یاران اباعبدالله قرار گرفتهاند. یک تعداد قابل توجهی از آنها از مدینه تا کربلا امام را همراهی کردهاند؛ و برخی از آنها از جمله زهیر در نیمه راه به سپاه امام پیوستهاند و برخی دیگر از آنها در روزهای بعد میپیوندند که این افراد از سپاه عمربن سعد هستند. هیچ یک از یاران اباعبدالله به گفتهی تاریخ به سپاه عمربن سعد نپیوست. امام را رها کردند اما به سپاه عمر نپیوستند. ما میخواهیم چهرههایی را که در کربلا وجود داشتند به دقت مرور کنیم.
نگاهی به پیشینهی شمربن ذی الجوشن
یکی از افراد مقابل اباعبدالله الحسین(ع)، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین و جانباز امیرالمومنین(ع). کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنیین کسی حالا در کربلا شمر میشود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض میشود. شمر آدم کوچکی نیست اگر من نیایشهای شمر را برای شما میخواندم و به شما نمیگفتم که اینها مال شمر است شما زار زار گریه میکردید. حال میکردید. هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقهی خانهی خدا میزد چگونه با خدا زمزمه میکرد ! فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شدهاید، یک نفر به شما هم بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانهی خدا آمادهاست، آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئناً میگوئید: نه! اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم، خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند، نمیروید. این آقایی که ما صحبتش را میکنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدمهایی بوده که عرق میخوردند، عربده میکشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستادهاند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آنها اهل تهجد بودند. وقتی ا مام علی(ع) ابن عباس را برای اطلاع از وضع خوارج فرستادند، در برگشت، ابن عباس گفتند:« مردانی را دیدم که ضجههایشان در نیمه شب بلند بود. شب صدای تلاوت قرآنشان همه جا میپیچید. میتوانستی قیچی به دست بگیری و زانوهای پینه بستهی آنها را از فرط عبادت بچینی. حتی خط اشکی که ریخته بودند روی گونههایشان نقش بستهبود. بدون وقفه ذکر میگفتند. این چنین افرادی با علی(ع) جنگیدند. فکر نکنید که آنهایی که با علی جنگیدند یا به کربلا آمده بودند، افرادی کافر و بدون وضو بودند. در کربلا صدای تلاوت قرآن در آن طرف بلند بود و برخی از این افراد قهرمانان جنگهای امیرالمومنین(ع) بودند. اجازه بدهید کمی دقیق تر نگاه کنیم. تعدادی از این افراد با پیغمبر(ص) هم دیده شدهاند. وقتی امام حسین(ع) به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود:« مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز میخواندند، رو در روی امام ایستادهاند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی میخواندم که در کربلا هر روز ۲۰۰۰۰ نفر در فرات غسل میکردند .غسل” قربه الی الله” که حسین(ع) را بکشند و میگفتند: غسل میکنیم تا ثوابش بیشتر باشد. در ظهر عاشورا وقتی اباعبدالله(ع) برای نماز خواندن، اذان میگفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمیخواند. آنها هم نماز میخواندند! برخی از این افراد به اباعبدالله(ع) میگویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آنها میگوید:« نماز شما قبول است؟!» درگیری میشود وحبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر اباعبدالله به شهادت رسیدند. قصهی کربلا خیلی عجیب است و به این سادگی که ما تصور میکنیم نیست. امام حسین(ع) وقتی وارد کربلا میشوند خود را معرفی میکنند:« مردم این عمامه را میشناسید؟» مردم میگویند:« بله،این عمامه را برسر پیغمبر دیدهایم. »زره، شمشیر و حتی اسب اباعبدالله متعلق به پیغمبر است. و مردم هم این را میدانند. مردم میگویند: ما می دانیم که تو پسر پیغمبر خدا هستی! اگر میدانید که پسر پیغمبرم و پدرم علی و مادرم فاطمه و عموی من حمزه سیدالشهدا و عموی ما جعفر که با دو بال در بهشت پرواز کرده است، پس چرا باز بر روی من تیغ میکشید؟ میگفتند با وجود همهی اینها ما تو را خواهیم کشت. بیا با یزید بیعت کن و غائله را تمام کن. ما راحت زندگی میکردیم، تو آمدی و زندگی ما را به هم ریختی. بسیاری از این افراد یار امام علی بودند در صحنه نبرد در مقابل چشم مولا زخم خوردند. چهارهزار نفر از این افراد که الان در کربلا هستند به امام نامه نوشته بودند. بسیاری از چهار هزار نفری که همراه عمربن سعد به کربلاوارد شدند، نقاب بر چهره داشتند و از امام(ع) خجالت میکشیدند چون او را میشناختند. وامام آنها را می شناخت. بسیاری از این افراد ۲۱ سال پیش یعنی در سال ۴۰ هجری قمری امام را در کوفه در کنار پدرش حضرت علی(ع) دیدهاند. آن ها نامه هایی عاشقانه، نامههایی که با خون خود إمضا کرده بودند برای امام نوشتند. آخرین نامههایی که در دوازدهم ماه مبارک رمضان به دست اباعبدالله رسید حدود شصت إمضا داشت که با خون إمضا شده بود. یعنی؛ ای حسین، تا آخرین قطرهی خون در کنار تو هستیم! الان آمدهاند در کربلا در مقابل امام جمع شدهاند!برای جنگیدن با امام، با فرزند پیامبر!
چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفت، جانباز امیرالمومنین بود کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگهای حضرت علی(ع) به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد . این هشدار و انذاری است برای امروز و فردای ما. برای جمعهای که امام زمان میآید. انتخاب امام زمان انتخابی است از سنخ یاران اباعبدالله. هر که همانند آن ها بود را می پذیرد و به جمع خود متصل میکند و اگر نبود میرود. میگویند امام زمان برای رفتن به بصره، از خوزستان عبور میکند . بعد از فتح بصره به کوفه وارد میشوند، بعد از استقرار حکومتش. اردن، اسرائیل و بعد از آن دیگر نقاط جهان را فتح میکند. آیا امروز من و شما از یاران امام هستیم یا نه؟ امام زمان یک روز جمعه ظهور میکنند. فرض کنید فردا روز جمعهای است که امام ظهور میکنند، ما که خبر نداریم. در روایات آمده آن قدر درگیر زندگی هستید که ناگاه صدا بر می خیزد و دعوت میکند. امام حرکت میکنند و یارانش به او متصل می شوند. آیا ما با این مشخصاتی که از کربلا میگوییم از یاران امام هستیم. شمر با سه ویژگی، شمر شد: (۱) اولین خصوصیت شمر این بود که میگفت: شکم از همه چیز برای من مهمتر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هرکاری میزد. آیا غذا برای شما اولین مسئله در زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند. یکی از سخنان امام خمینی(ره) این است: «خداوند از میان همه موعظههای قرآنی یک موعظه را برای ما انتخاب کردهاند و آن موعظه این است : «قل إنّما أعَظکُم بِِِواحِده أن تَقُوموا لِلهِ» تقوموا یعنی برای خدا برخیزید قرآن میفرماید: اگر هیچ موعظهای را گوش نمیکنید یک موعظه را گوش کنید. آن هم،« برای خدا بایستید.» هر کس میایستد در حالت عادی، اول سر بالاست و بعد سینه وشکم. به عقیده شما از هفت میلیارد آدمی که در کرهی زمین زندگی میکنند، چند نفر به این شکل ایستادهاند؟ آیا بسیاری ازآن ها بر عکس نایستاده اند؟ بسیاری از آنها اولین مسئله شان شکم است و بعد از آن مغز، که برخی حتی به مغز هم نمیرسند. اما شمر وارونه ایستاد. شکم برایش اول شد. دعوای شکم دعوای مسخرهای است که همهی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاهای عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را میگفتند: «فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت، دیگر فرقی با هم ندارند. میخواهد چلوکباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همهی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است. شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند. من به خاطر دارم که در بچگی پیرزنی به خانهی ما آمد، غذایی جلوی او گذاشتند به او میگفتند: این نجس است. میگفت: من هر چه میخورم می بینم شیرین است. فرق بین شیرین و نجس را تشخیص نمی داد. آدمها گاهی برای خوردن، خود را توجیه میکنند. یادم است، خارج از کشور بودم. چیزی در جلوی ما گذاشتند گفتم: احتمال میدهم که این گوشت خوک باشد؛ گفتند: دهنمانمان را میشوییم، حلش میکنیم. اما این خوردن اثراتی دارد که به این سادگی پاک نمی شود. گفتند : “حالا”، حلش میکنیم. تعبیر” حالا”، خیلی وقت ها، برای بعضی ها گریزگاه و مفر عجیبی برای توجیه گناه است. میگویند روزی مولا علی(ع) از راهی میگذشت قصاب محل صدایش زد و گفت: « علی جان امروز گوشت نابی دارم، بیا ببر.» حضرت فرمودند:«پول ندارم.»قصاب گفت :« ما شما را قبول داریم ببر و پولش را فردا بده .» حضرت فرمودند: «به جای اینکه به شما بگویم فردا پول می دهم به شکمم میگویم، فردا گوشت بخور.» ما اگر چیزی را خواستیم باید بلافاصله آماده شود در غیر این صورت دائم نیش میزنیم. حضرت علی(ع) یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأخیر انداحت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر بیرون رفت. در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانهتان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخوردهام، حضرت فرمودند:« بفر مایید.» یک دوستی میگفت: اگر سر سفره افطار نشستی و لقمهای دستت گرفتی و به دهان نزدیک کردی و در این موقع کسی بگوید: صلوات. چقدر از فرستادن صلوات ناراحت میشویم. بعضی وقت ها لقمه را داخل دهان میگذاریم و صلوات میفرستیم. اما مولا علی مسئلهی شکم را برای خود حل کرده بود و میتوانست از غذایش بگذرد و به قول سعدی:
تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن
خدمت یکی از بزرگان بودم میگفت: من وقتی می خواهم چیزی بخرم نمیگویم چه بخرم. بلکه به اولین چیزی که چشمم افتاد میخرم. اما شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند. شمر”عبدالبطن” یعنی اسیر و بندهی شکم بود و این عامل او را بیچاره کرد. امیرالمؤمنین میفرمایند: «شش نوع عبد داریم غیر از عبدالله که بندهی خدا هر یک از این عبودیت ها انسان را بیچاره میکنند».« عبدالنَوم» یعنی؛ بندهی خواب بعضیها نمیتوانند خواب خود را بشکنند و میگویند: من خوابم را به هیچ چیزی نمی دهم. بعضیها عبدالبطن هستند یعنی بندهی شکم. یک روز بهلول از راهی میگذشت. هارون او را صدا زد وگفت: ما را نصیحتی نمیکنی؟ میخواست او را دست بیندازد، بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما میتوانم سوالی از تو بپرسم؟گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر میخواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار میکنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد وگفت: نیمی از ثروتم را میدهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح میکنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه میکنی؟ گفت معلوم است میمیرم. نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و یک پس دادن است؛ و به تعبیر مولا« انسان موجودی نیست که زیستنش طی کردن فاصله میان سفره و دستشویی باشد.» تقوا چیست؟ وقتی در بیابان راه می روی سعی میکنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز زمینهی ارتکاب گناهان بزرگ است.
منبع:روز دهم۲، مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری، مرکز پژوهش ونشر فرهنگ عاشورا، خورشید بارن، زمستان۸۶،صص ۱۲۱-۱۱۳