استفاده از تاریخ در زندگی و تطبیق رخدادها با زمان امروز
شب پیشین سخن ما دربارهی شناخت زمینهها و فضاهایی بود که ساخته شد تا از درون آنها کربلای اباعبدلله(ع) در سال ۶۱هجری، نیم قرن پس از رحلت پیامبر(ص)، شکل بگیرد. گفتیم لازم است که هر شیعهای در صف بندی هر روزهی خود (که در توصیهی خواندن زیارت عاشورا آمده است) بداند در کدام سو ایستاده است. ما دو سو بیشتر نداریم هر آن کس که با حق نیست در جبههی باطل است؛ «ماذا بعدالحق الا الضّلال» وقتی حق نباشد این ضلالت، تباهی، سیاهی و گمراهی است که بر جامعه و انسان حکم میراند.
گفتیم لازم است آن سو را بشناسیم تا آن روز و روزگاران را به دامن امروز پیوند دهیم و ببینیم آیا آنچه که در دیروز بوده است امروز هم اتفاق میافتد؟ و اگر اتفاق بیفتد وظیفهی ما چیست؟چه موضعی باید در مقابل این جریانها داشته باشیم؟
سخن از شیوهها و ترفندهایی بود که در نظام اموی و شیوهی رفتاری معاویه، در شام شکل گرفت. گفتیم، معاویه شام را انتخاب کرد تا کاملا از مرکزحکومت اسلامی و از درگاه اسلام؛ یعنِِی، مکه و مدینه دور، و به روم، نزدیک باشد و بتواند با پشتوانهای از حکومت روم که دایم حکومت اسلام را تهدید میکرد، در مقابل امیرالمؤمنین علی(ع) یا حکومت علوی بایستد و مقاومت کند و حتی در صورت امکان، زمینهی شکست یا تهی کردن جامعه و گرفتن این فرهنگ از امت را رقم بزند.
از پروژهی اموی و فازها و مراحلی که طی۴۲ سال، درون نظام اسلامی اتفاق افتاد، سخن گفته شد. اینک در ادامهی آن بحث، با لطف و عنایت الهی ابعاد دیگری از حرکت اموی را روشن خواهیم کرد تا بیابیم دیروز، چه قدر شبیه امروز است. گویی سال۱۴۲۶قمری میتواند همان سال های۴۲، ۴۳، تا۶۰هجری باشد. اغلب هر آنچه که درگذشته اتفاق افتاده است، میتواند برای امروز ما درس باشد. در فرهنگ دینی به ما آموختهاند که «من غنی عن التجارب عمی عن العواقب؛ آن کس که خود را بینیاز از تجربهها ببیند، دور دستها را نخواهد دید.» و مولا امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: «استدلَّ علی مالم یکن بما قد کان فان الامور اشباه؛ یعنی، برای آنچه که اتفاق نیفتاده است از آنچه که اتفاق افتاده است دلیل و راهبرد پیدا کنید. چون مسایل مثل هم میباشند.» زمان، انسانها و ابزار عوض میشوند اما رخدادها میتوانند به هم شبیه باشند. پس دقت و ژرفنگری در گذشته، برای امروز ما ضرورتی گریز ناپذیر است. باید گذشته را شناخت؛ همان گونه که قرآن چنین می کند. در قرآن گذشتهها را می بینید و پس از طرح هر حادثه میفرماید: «کذلک». این اتفاق ممکن است بعد هم بیفتد. به عنوان مثال ممکن است بعدها هم برادرانی باشند که یوسف خویش را در چاه بیندازند، ممکن است فرعونی باشد که قومی را استخفاف کند و با تحقیر و شکستن مردم، زمینهی حکومت بر آنها را فراهم آورد. ممکن است کسانی، قارون گونه باشند، بلعم باعور باشند. مراقب باش تو جزو این سیاهه نباشی بکوش بشناسی و با نگاه ژرف کاوانهای که ویژهی یک مومن است و با فرقانی که رهآورد تقواست چهرهها را پیش از گریم و پس از گریم بشناسی؛ که اگر این باشد هیچگاه نخواهید لغزید و در هر موقعیتی مناسبترین تصمیم را اتخاذ خواهید کرد.
برنامههای دیگرنظام اموی درانحراف جامعه از مسیر حق
امشب نیز به پروژهها و برنامههای دیگری در نظام اموی اشاره خواهد شد: یکی از خطرناکترین زمینهها که برای امروز ما، هشداری بسیار جدی میباشد، حذف کردن۵۰درصد دین است! معاویه برنامهریزی سنگینی کرد تا۵۰درصد دین را حذف کند. ۵۰درصد دین یعنی چه؟ همه کسانی که آغاز وصیتنامهی بسیار شگفت و شیرین امام خمینی (رحمه الله علیه) را خواندهاند، دیدهاند که، نخستین چیزی که این وصیتنامه را آذین می بندد، تکیه بر دو عنصر است: «ثِقَْلَیْنْ یا ثَقَلِیْنْ؛ قرآن وعترت.» اگر قرآن باشد و عترت نباشد نیمی از اسلام حذف شده است؛ در حقیقت تجلی اصلی این مسئله از غدیر است و حذف غدیر که از مسلمات، ضروریات و استوانههای دین است، حذف ۵۰درصد دین است و آنچه که درسقیفه اتفاق افتاد، در حقیقت تلاشی برای حذف این ۵۰درصد بود و کربلا از دل این حذف، روئید و جوشید. «مهیار دیلمی» در بیتی دقیق و زیبا به این مسئله اشاره میکند و می گوید:
«فیوم السقیفه یابن النبی طرق یومک فی کربلاء»
وقتی روز سقیفه شکل گرفت، معلوم بود از دل سقیفه کربلا اتفاق میافتد. همهی این زمینهها برای ایجاد یک انحراف بود. تغییر از جهتی و ایجاد یک جهت جدید در جامعه، که در این جهتگیری فلشی به نام علی نباشد. اصولا اندیشه و نظام علوی و تفکر عترت در جامعه حضور نداشته باشد. میبینید بعد از آن هیچ کس از غدیر سخن نمیگوید و حضرت زهرا(س) تمام تلاشش این است که غدیر را مطرح کند. شبها سوار بر شتر، در خانهی اصحاب میرود و گاه امیرالمومنین(ع) و یا کسانی دیگر از اصحاب لگام شتر او را گرفتهاند. میآید، در خانهی اصحاب را میزند که: «مگر تو در غدیرنبودی؟ مگر پیامبر از شما بیعت نگرفت؟! مگر این سخن پیامبر نبود؟!» اما غفلتی که درست شد و زمینههایی که فراهم آمد، شرایطی ایجاد کرد که میبینید حتی حضرت زهرا(س) به شخصیت بزرگواری مانند حضرت سلمان اعتراض میکند!
چنان میشود که در فاصلهای بسیار اندک پس از رسول خدا(ص)، این دختر داغدیده و رنج دیدهی پیامبر(ص) چشم میبندد. حضرت علی(ع) وقتی از خودش سخن میگوید، میفرماید: «هیچ کس مثل من مظلوم نیست.» روزی از محلی عبور می کند، می بیند کسی گریه می کند و ناله سر می دهد که: من مظلومم، من مظلومم. میدانید مولا،چه توضیحی برای او دارد؟ حضرت می فرماید: مازلتُ مظلومامنذ قبض رسول الله حتی یوم الناس هذا وقد سمع صارخاًینادی انامظلوم فقال هلم فلنصرخ مازلتُ مظلوما منذُ قبض الله رسوله: ازوقتی پیامبرقبض روح شده است، تا به امروز من مظلومم. من دیدم کسی گریه می کند و ناله میزند که، من مظلومم. به او گفتم: بیا. بیا،من هم با تو گریه کنم. من همیشه مظلوم بودم.از همان زمانی که خدا پیامبرخود را قبض روح نمود. {این درشرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید آمده است.} مولا فرمود:« اری تراثی نهبا؛ دیدم که تمام میراث مرا غارت کردند و چیزی باقی نگذاشتند.» (دیدم ،ارزشها را غارت میکنند.) ممکن است اینجا سؤالی برای شما پیش بیاید، که چرا قیام نکرد؟ چرا مولا برنخاست ؟حقات را غصب کردند، تو علی هستی، صاحب ذوالفقار، رزمندهی عرصههای هول عصر پیامبر، کسی که خندق ساخت کسی که در آن عهد آن حماسه را رقم زد، کسی که در بدر دشمن را سرجای خود نشاند؛ چرا قیام نکرد؟ چرا برنخاست؟در حالی که میدانست، میراث، فرهنگ و ارزش او را به غارت بردهاند!
حضرت، دقیقا می داند که این سؤال احتمالی در ذهنها میجوشد پس به زیباترین شکل پاسخ داده و میفرماید: لولانخافه الفرقه بین المسلمین ولایودالکفر ویبور الدین لکنا علی غیرماکنالهم علیه ؛ من دلواپس ونگران فرقت، تشتّت( چندسویی) و اصطکاک در جامعه بودم، نگران بودم زمینههای بازگشت اجتماع به سوی ارتجاع گذشته فراهم شود. (که توضیح خواهم داد این شرایط بعداً فراهم می شود.) نگران بودم دین شکسته شود. میدیدم که اگر قیام کنم، همه چیز از دست میرود و این اسلام نوپا متلاشی خواهد شد. اگر درگیریهای درونی آغاز میشد و در این دین تازه شکل گرفته، چند دستگی ایجاد میشد، حاصل به جان هم افتادنها یک قربانی بزرگ بیشتر نداشت و آن هم اسلام بود. جالب است بدانید در این موقعیت، ابوسفیان، به حضرت پیشنهاد داد که: یاعلی، قیام کن، من هم یاریات خواهم کرد. و حضرت پاسخ داد:« سلامه الدین احب الینا من غیره؛ سلامت دین برای من از هر مسئله دیگری مهم تر است؛ من باید سلامت دین را تضمین کنم.»
در ورای این سخن مفاهیم لطیفی وجود دارد از جمله این که باید،دغدغه ی اصلی ما، سلامت دین باشد. حتی اگر لازم باشد به پاس آن، عقب نشینیهایی داشته باشیم و از چیزهایی صرف نظرکنیم. به هر بها و قیمتی باید دین را حفظ نمود.
” کربلا”؛یعنی، قربانی می دهیم تا دین بماند، اکبر میدهم، اصغر میدهم، عباسم را می دهم، اسارت را میپذیرم هرچه میخواهد بشود، اما دین بماند؛ یعنی، دغدغه ی اول هر کسی باید، دغدغهی اوّل امیرالمومنین باشد، یعنی حفظ دین. این یکی از پروژههایی بود که اتفاق افتاد.
از برنامههای دیگری که در قلمرو حکومت بنیامیه می بینیم، حذف بزرگان و بازگرداندن ملعونین است. کسانی بودند که پیامبر لعن و طردشان کرده بود؛ نظام اموی دوباره به همهی آنها قدرت داد. مستشاران مسیحی را جذب کرد. (دیشب من اشاره کردم) سرجون یکی از مستشاران مسیحی است که کنار معاویه نشسته است. ملعونین و طرد شدگان، مقّرب درگاه بنی امیه شدند.
در سال ۶۰ هجری، روز۱۵ ماه رجب، تا معاویه چشم میبندد و میمیرد، اولین کسی که یزید به سراغش میرود، سرجون است. سرجون به او می گوید: من میدانم در این زمان نگران وضعیت حکومت هستی، از تو سؤالی میپرسم، اگر الان، معاویه زنده باشد، هرچه بگوید، میپذیری؟ یزید گفت: بله میپذیرم. سرجون گفت: بگذار تا من مهر و امضای معاویه را به تو نشان دهم؛ نامهای از جیب بیرون آورد، از معاویه امضا گرفته بود که وقتی خودت را در خطر احساس کردی یا خواستی موقعیت حکومتت را تثبیت کنی، از بهترین عنصری که میتوانی استفاده کنی، عبیدالله بن زیاداست، از او استفاده کن.
درست در زمان حضور مسلم در کوفه، عبید الله بن زیاد با حفظ سمت (درآن زمان حاکم بصره است)، حاکم کوفه شد تا زمام امور را در دست گیرد و جالب این است که بدانید در آن موقعیت بین عبیدالله بن زیاد و یزید اختلاف بوده است! سرجون میگوید: من این مشکل را حل می کنم. و تمام زمینهها از آن جا سرچشمه میگیرد. اگر کسی در مورد موقعیت شام آن روز، مطالعه کند به نکتهای میرسد که امام سجاد(ع) نیز به آن اشاره نموده است ؛میفرماید: «زمانیکه ما را به شام بردند، دقت کردم، بخشی از مامورانی که شهر را مراقبت میکردند اهل آنجا نبودند! یا مسیحی بودند و یا کسانی بودند که از سرزمین روم آورده بودند. شما در مجلس یزید حضورسفرایی از اروپا را میبینید، در اصل، یزید تحت سلطهی اینها عمل میکند.
یکی از کارهایی که معاویه انجام داد و اتفاقاً دانستن آن برای امروز ما بسیار مفید است این بود که، خونخوارترین افراد را پیدا و در ارتشش وارد می کرد و موقعیت بخشید.
یعنی، هرکس راکه احساس می کرد بیرحم و قسّیالقلب است جذب میکرد؛ درارتش معاویه برنامهای برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم اجرا میشد . بُسر بن ارطاه، یکی از فرماندهان معاویه است. معاویه او را به سمت مکه فرستاد و گفت اولین کاری که میکنی، مزارع را آتش بزن، مال مردم مثل جان مردم است؛ وقتی مالشان از بین برود دیگر قیام نمی کنند و دست به حرکتهای انقلابی نخواهند زد. خانههایشان را ویران کن. به هرمکان جدیدی رسیدی، مطرح کن که ما فلان منطقه را قتل عام کردهایم و تا میتوانی شیوه ی کشتار خود را بیان کن. {دقیقاً برنامهای که اسرائیل انجام میداد! فکر می کنید، اسرائیل تمام سرزمینهای اشغالی را با جنگ گرفت؟ نه. به یک دهکده میآمد، قتل عام میکرد. شیوهای داشت، افراد را میگرفت، به دو جیپ میبست، دو جیپ در دو طرف مخالف حرکت می کردند و این آدم از وسط نصف می شد. از این صحنه تصویربرداری میکردند بعد آن را میبردند و در روستاهای دیگر پخش میکردند. مردم آن روستا از ترس و وحشت آنجا را خالی میکردند. اسرائیل چنین فضای روانیای ساخته بود.
باکمال تاسف ما در جنگ خودمان، در این زمینه خوب عمل نکردیم. فضاهای روانیای را که دشمن میساخت، مطرح میکردیم و گاه بین مردم وحشت ایجاد می شد!
تعجب نکنید، بعضی از صحنههایی را که امریکا در زندانهای خودش به تصویر می کشد، عمداً نشان میدهد. میخواهد ترس و وحشت،ایجاد کند. گاهی ما خودمان هم ممکن است متوجه این نکته نباشیم و با طرح آنها رعب و وحشت ایجاد کنیم.
پس معاویه، بسربن ارطاه را به سمت مکه فرستاد، بعد به سمت یمن آمدند و وارد خانه لبابه شدند؛ لبابه زن حضرت ابوالفضل العباس(ع) است. دو برادر دارد، هنوز دختر کوچکی است، مادرش در خانه است؛ مامورها می ریزند و این دو پسر بچه ( عبدالرحمن و قثم) را،سربازان جلوی چشم مادر با دو پایشان می گیرند و دور سرشان میچرخانند، سرها را آنچنان به دیوار می کوبند که مغز متلاشی میشود. مغز را در دست میگیرند و قاه قاه می خندند و نشان مردم میدهند تا در اجتماع، ترس ،دلهره و وحشت ایجادکنند.
ویرایش دکتر محمد رضا سنگری-۱۱/۱۰/۸۶
مرکز پژوهش و نشر فرهنگ عاشورا
سلام،خوب بود و جای خیلی تشکری دارد.
سلام.عالی بود خیر ببینید.همیشه پیگیر پستهای خوبتون هستم.یا حسین علیه السلام