رخداد «عاشورا» و شهادت ابا عبدالله الحسین و یارانش، ستیغی از چکامهی بلند حضور مذهب در عرصهی هنر و بویژه هنر ایرانی است. نقّاشیهای عامهی مذهبی(قهوهخانهای) ، تعزیه، نذر، سقاخانه، حسینیه، سینهزنی، زنجیرزنی و…نمادهای گوناگون از هنر «روایتی» و «زندهی» الهام گرفته از مکتب عاشورایند.
بیشک پدیدهی «الهام مذهبی در فرهنگ و هنر قومی ایران» حقیقتی است روشن و انکار ناپذیر و با پشتوانهی تاریخی هزاران ساله.
مذهب، الهام دهندهی شکلهای هنری است؛ چون سبب میشود «نیّت» به بیان چیزی که بالاتر از خود انسان است در قلب و روح هنرمند به وجود آید. الهام میتواند مستقیماً با بوجود آوردن گونهای آگاهی در هنرمند برای بازگویی و بازشناسی واقعهءی مذهبی به کار میآید. و مستقیماً بر هنرمند تاثیر میگذارد. و شکل «هنر روایتی»[۱] را به خود میگیرد.
تبیینهای الهام مذهبی در فاجعهی کربلا دارای دو سطح هستند. هنرِ روایتی و هنر زنده.
هنرِ روایتی دستمایههای تاریخی را تکرار میکند و در نقّاشیهای عامهی مذهبی(قهوهخانهای) و تعزیه بیان میگردد. این نقاشیها را پارهای اوقات «نقاشیهای ساده» مینامند که در سطحی به مراتب پایینتر از«نقاشیهای پیچیده و تصنعی» مورد توجه قرار میگیرند. چنین دیدی از نظر فن و مهارت اعتبار دارد ولی از نظر تبیین باید توجّه داشته باشیم که الهام مذهبی میتواند در سطوح متعدّد رخ نماید و شکلهای گوناگون به خود گیرد.
تعزیه هم جنبهای از هنرِ روایتی را شکل میدهد، زیرا حوادثی که برای پیامبران و قدّیسین روی داده است دوباره زنده میسازد. به هر حال، واقعهی کربلا را نمیتوان فقط به هنرِ روایتی محدود کرد، تاثیر تعزیه بر بازیگران و تماشگران در هنر زنده نیز تعبیر مییابد.
تبیینهای هنر زنده از ظرافت بیشتری برخوردارند. این تبیینها اصولاً به سه چیز مربوط میشود. عبادت، آب(نماد حیات) و مرگ.وقتی میخوانیم«عبادت»، خواه فردی یا جمعی،تبیین آرزوی درونی انسان برای یافتن پاسخی در سکوت هولناک عالم است.
کتاب دعا و تسبیح و جای نماز چیزهایی هستند که با ارزشهای هنری مختصّ به خود که به عنوان بخشی از وسایل انجام مراسم و شعائر مذهبی توسط شخص مومن به کار گرفته میشوند. بنابراین، بهطور کلّی کشف میکنیم که الهام مذهبی در هنرِ روایتی بهطور مستقیم و در هنر زنده بهطور غیر مستقیم عمل میکند.واقعیتهای فاجعهی کربلا را میتوان در نقاشیهای ارائه شده مشاهده کرد. برای بیان واقعهی کربلا از واسطههای متعددی چون نقاشی رنگ و روغن، نقاشی آبرنگ، نقاشی پشت شیشه، پردههای نقاشی شده با دست و کار روی فلزات استفاده میشود و کلمات نیز به نمایش شکل میبخشند.
مراسم و شعائر مربوط به آب که جوهر حیات است، متعدد میباشد و در این میان بهویژه باید«سقّاخانه» را در نظر داشت.سقّاخانه محلی است که به یاد امام حسین(ع) و خانوادهی تشنه لبش _ که دشمنان در صحرای کربلا آب را از آنان مضایقه کردند_ در مسیر بازار یا در مسجد و یا در طول خیابان وقف میشود، تا آب در دسترس مردم قرار گیرد.
سقّاخانهها غالباً بهطور زیبایی از سنگ یا فلز به شکل مدّور ساخته شدهاند، و دارای گنبد و منارههایی هستند که نمادی از قبر امام حسین(ع) در کربلاست. دستی که در بالای محل نگهداری آب وجود دارد در درجهی اول به حضرت عباس(ع) اشاره دارد که دستهایش را هنگام تلاش برای رسیدن به رود فرات و آوردن آب برای امام حسین(ع) و یارانش قطع کردند. این دست همچنین به پنج انگشتی که نماد «پنج تن» نیزهست نیز مربوط میشود.
وقتی که به مرگ و شعائر مربوط به امام حسین(ع) بنگریم میبینیم که از دو سطح تشکیل شدهاند. اول مفهوم قربانی شدن که منجر با دومی میشود و دوم واسطه شدن بین انسان و خدا در روز قیامت. خصوصّیت امام حسین(ع) به عنوان میانجی که مردم بیشتر به آن متّکیاند، در سبکهای مختلف نقاشی نمایش داده شده است، ولی بیشتر از طریق عبادت بیان میشود.
سینهزنی و زنجیرزنی نوعی ریاضت کشیدن است که از طریق آن، شخص در قسمتی از رنجی که امام حسین(ع) مجبور به تحمل آن شد خویشتن را سهیم میدارد. مفهوم فداکاری و قربانی شدن جنبهی اساسی «هنر زنده» است به این معنا که انسان با اصول «الهی» زندگی میکند و حتی آماده میشود تا در صورت لزوم دست به بالاترین فداکاری بزند، درست همانگونه که امام حسین (ع) با فدا کردن جان خود در راه حق به بالاترین درجهی فداکاری و شهادت رسید.
آثار هنری مذهبی به وضوح بیانگر این نکته است که چگونه هنر، به هر حال نمی توتند از ریشه و خاستگاه خود بگسلد و هر چند که نمیشود باز، همچنان تصویرگر و قصهگوی ایمان و مذهب خواهد ماند.
این رابطهی عمیق، در دورههای گوناگون با انحناءِ مختلف عمل کرده است.گاه به تمثیل و نشانه و انتزاع و گاه به سادگی و صراحت و هربار، به این نیّت که رابطی باشد بین عالم علمی و انسان خاکی. پایهی مذهبی هنر، نکتهای چنان بدیهی و دانسته است که نیازی به توضیح فراوان ندارد و میدانیم که از نمایش و موسیقی و مجسمه سازی گرفته تا نقاشی و شعر و ادبیات، جملهی این هنرها نمونههای اولینی بشدت ناگسستنی و آمیخته با مذهب دارند.
تاریخ هنرهای تجسّمی ایران، نشانهی بارزی از همین امر است و در آن از دیر باز، نشانهها و نمادهای مذهبی چنان منتشر میشوند که گاه یک دورهی طولانی مطلقاً و منحصراً به خدمت تجسّم اساطیر و مظاهر نمایانگر خیر و شر در میآید. نگاه کوتاهی به سفالهای سیلک و مفرغهای لرستان و حجّاریهای هخامنشی و نقرههای ساسانی به وضوح نشان میدهند که چطور ایرانیان، در قالبهای گوناگون، قصّهای همیشگی را از فرّ ایزدی و نبرد ازلی بازگو میکنند. پس از اسلام با همهی صراحت نهی از تصویرگری، هنرمند ایرانی رسالت خود را در آذین «کلام الله» میجوید و ابزار میکند و آرام آرام، هنر قصهگویی خود را در اختیار حکایتهای آدمیان و قدّیسین و پیامبران میگذارد. هر چند در کنار تعقیب محتاتانهی این شوق و هدف، هنر پیچیدهی تذهیب را ابداع میکند که نمونههای نخستینش را در تجلیل و تزیین کلام خداوند، رسماً قبولانده است. مقارن و معاصر این راهگشایی و کشف دوباره، هنرمندان سوی دیگر، یعنی عالم مسیحیت، به اوج شمایل نگاری دست مییابند و موفق میشوند قصهگویی ساده را با کمال الوهیت در هم آمیزند و عنصری یگانه و گسترده از آن پدید آورند. این شمایل نگاری، بعدها در ایران دورهی صفوی با روشی روایتگرانه و ساده مرسوم میشود و در صفحات کتابها و تواریخ اولیاء و انبیاء با حرمت و احتیاط، شرح نبردها و معجزات و موقعیتها تصویر میگردد.
منبع: تجلی عاشورا در هنر ایران/محبوبه الهی/بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
[۱]– هنر روایتی با زمان دقیق سر و کار دارد با رخدادی واقعی مانند شهادت امام حسین(ع) که در زمان دیگری تبیین مییابد. برای مثال در هنرِ روایتی، جنگهایی که بیش از ۱۰ روز به طول انجامید در ۶۰ دقیقه نمایش داده میشوند و زندگی امام حسین(ع) در ۱۲ صحنهی یک تابلو ارائه میشود.