بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدَ لله رب العالمین و الصلاهَ و السلامَ علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیبنا اباالقاسم محمَّد(ص)
صلیُ الله علیه و علی اهل بیت الطیبین و الطاهرین و المعصومین المکرمین. امام زمان(عج) در نامهای به علاءبن قاسم همدانی، که از اهالی یمن و وکیل امام عسکری در امور دینی و مادی مردم بود مینویسد: روز پنجشنبه سوم شعبان، ولادت مولای ما حضرت حسین بن علی(ع) است. اینکه امام زمان(عج) لفظ مولای ما را به کار میبرند نه مولای من، آیا منظور از مولای ما، همهی اهل بیت از امام سجاد به بعد، و همهی شیعیان هستند؟ این قابل تحقیق است. چون امام، جمع را در این نامه در نظر داشتند. مولای ما، خودتان را نیز در این نامه جزء جمع به حساب آوردهاند، آنگاه باید به سراغ عنوان رفت. جمعی که وجود مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین مولای آنهاست، در برابر کلمهی قرآن و در روایات و فقه، کلمهی عبد آمده است. در دعای کمیل بارها امیرالمؤمنین، خطاب به پروردگار فرمودهاند: الهی و سیدی و مولای، آنکه در برابر مولا هست عبد است، البته مقام عبودیت در برابر مولویتِ حق، مسئلهی ویژهای است. در آنجا مولا خالق، رازق و ربَّ عبد بوده و دنیا و آخرت عبد، در اختیار مولای آن است. ولی مسئلهی مولا و عبد، در غیر خدا، بدین معنی است که یک سرمایهدار افرادی را با هزینه کردن و سرمایهگذاری خریداری کرده و در خدمت او هستند، برای او کار کرده، زحمت میکشند، مولا هم در مقابل زحماتشان به آنها نظر، توجه و لطف داشته و زمانی هم میرسد که مولا، برای رضای خدا به عبدش میگوید: انتَ حُرٌ لِوجه الله، من به خاطر خدا تو را آزاد کردم. از این زحمت، رنج و مرارتی که به خاطر من متحمل میشوی آزاد هستی، آسوده باش. آیا امام عصر (عج) میخواهند بگویند، حسین بن علی (ع) بعد از اینکه به دنیا آمد، با آن هزینهای که کرد، همهی ما را از دست ظلم، کفر، بدبختی، تیرگی و تاریکی خریده است و ما عبد او شدهایم. میباید منتظر بمانیم تا خدماتمان، مورد قبول ایشان قرار گیرد و ایشان در روز قیامت به پروردگار بفرمایند: من میخواهم هرکس در مدار عبد بودن و مولویت من قرار گرفته آزاد کنم تا مصائب، مشکلات و دوزخ قیامت متوجه او نشود و پروردگار عالم هم قصد دارد خواستهی اباعبدالله را رد نکند؟ خدا این ضمانت را به هیچ پیغمبر و امامی نداده است. در قرآن سورهی مبارکه توبه آمده است: البته داستانی اتفاق افتاد و این آیهی شریفه نازل شد. شیعه و سنی در خصوص شأن نزول این آیه چنین نقل کردهاند: جوان پاک، مؤمن و متدینی که در جنگ احد، مقارن با روز ازدواجش شهید شد و پیغمبر عظیمالشأن اسلام به خاطر ایمان بسیارش علاقهی وافری به او داشت خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد پدرم از دنیا رفته است. میدانم که شما توجهی به پدر من نداشتید. او باطن خبیث، آلوده و زشتی داشت. از این هراس دارم که اگر شما حاضر به اقامهی نماز بر جنازهی پدرم نشوید خانوادهی ما انگشتنما شوند. برای من نیز سنگین و سخت است. آیا نماز میخوانید؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: بله نماز میخوانم. جنازهاش را بیاورید. جنازه را تشییع کرده و به مسجد آوردند، سپس رسول خدا به اقامه نماز پرداختند. در دنیا نمازی بلند مرتبهتر از نماز رسول خدا نیست، کمیت نماز ما با رسول خدا یکی است. همه در نماز میت ۵ تکبیر میگوییم، صبح ۲ رکعت نماز میخوانیم و هرچه در این دو رکعت رسول خدا میخواندند، ما تند میخوانیم. فرق بین نمازهای ما و پیغمبر عظیمالشأن اسلام در کیفیت است یعنی اگر خداوند دو رکعت نماز صبح او را در یک کفه گذاشته و تمام نمازهای جن و انس را در کفه دیگر بگذارد، کفه او بهخاطر باطن او سنگینتر است. برای ما هم روشن نیست، بعد از تکبیر چهارم، به صورت واجب گفتند اللهم اغفر… پیغمبر دعا کردند، کیفیت دعا نیز بینظیر بود. به محض اینکه تکبیر پنجم را گفتند و نماز تمام شد، جبرئیل نازل شد.
حبیب من، اگر تو دست به جانب من برداری، از من بخواهی به این صورت مردهها را بیامرزم یا نخواهی، خواستن و نخواستن تو برای من مساوی است. من تا ابد، چنین افرادی را نمیآمرزم یعنی دعای تو مردود است، اما نسبت به حضرت سیدالشهدا ارادهی حق این است که هرگز دعای او را رد نمیکند، این یک امتیاز و ویژگی است، البته حضرت سید الشهدا، مورد دعا را میدانند، اما اگر در موردی که به نظر میرسد قابل اجابت نیست، دعا کنند اجابت میشود. مقام روحانی، محبت، عشق، نرمی و کرامتشان به اندازهای است که آقای ملا مرحوم دربندی از مراجع شیعه که ۶ ماه از سال را در تهران و ۶ ماه دیگر را در کربلا اقامت داشتند، طی ۶ ماهی که در کربلا بودند بعد از اذان صبح به حرم میآمدند و تا اذان ظهر به گریه و زاری میپرداختند سپس به خانه رفته و بعد از صرف ناهار کمی استراحت نموده و دوباره به کنار ضریح میآمدند و تا اذان مغرب بسیار گریه میکردند. در طول ۶ ماه تنها یک درخواست از ابی عبدالله داشتند و آن این بود: حسین جان برای خوشحالی ما تو را به مادرت زهرا (س) قسم میدهم در روز قیامت از گناه شمر نگذری، چون میدانم تو چه کسی هستی، میترسم (هراس دارم) روز قیامت، در بدو ورود بگویی خدایا از قاتل من درگذر. مولا، یعنی چه؟ امروز سوم شعبان، روز ولادت مولای ما اباعبدالله الحسین است و این عبد یعنی چه؟ و روز آزادی عبد، با اشارهی مولا یعنی چه؟ این مطالب را باید از افراد متخصص پرسید. سواد من در حد طلبهی معمولی است. نمیدانم، نمیفهمم. من اکنون مطلب دیگری را آغاز میکنم. رسول خدا میفرمایند: «هیچ کار نیکی در تمام عالم بالاتر از شهادت در راه خدا نیست» این روایت توسط اهل سنت و شیعه نقل شده است. رسول خدا میفرماید: مرکبی که عالمان برای رساندن دین به مردم به کار میگیرند و کتابی، تفسیری که فقهی مینویسند قیمتش(ارزشش) از خون شهدا، بیشتر است. حال باید دید این مرکب از خون کدام شهید ارزشش بالاتر و برتر است؟ خونهایی وجود دارد که ویژه است و میلیاردها قلم و دریاها مرکب، نمیتوانند ارزش آن خونها را تعیین کنند. خون این بزرگوار، خون ویژه است. امام زمان از این خون تعبیر به خون زنده میکند و میفرمایند: «من به این خون زنده، سلام میکنم» خون زنده، تا کنون نشنیده بودیم. خون زنده، پاک است تا وقتی که پنهان است به محض این که از پنهانی درآمد نجس میشود. نماز و طواف با آن باطل است. علتش این است که خون دارای گلبولهای سفید متحرک است، وقتی بیرون میآید، گلبولها از حرکت میافتند و بلافاصله زمینهی پیدایش میکروب مهیا شده و نجس میشود. اما امام زمان میگوید: «سلام بر این خونهای زنده.» خونی که در کربلا ریخته شد طرفش اعلم علمای اول و آخرین بود، یعنی دیگر نباید صحبت از مرکب و قلم فقها، معنویت و حکمهای الهی را به میان آورد. علم کل در کنار علم اباعبدالله جهل است. دیگر بحث مرکب دوات عالمان قابل طرح نیست. آن خون برای نوشتن همه حقایق تا قیامت مرکب شده. آن یک کتابی به پهنای آفرینش است، امروز به دنیا آمد جبرئیل نازل شد، عرض کرد یا رسول الله خدا میفرماید: این فرزندی که به تو دادند خزانهی علم من است نه خزانهی علم گذشتگان و آیندگان، گاهی آدم۱۰ استاد انتخاب میکند،۳۰ سال از مکتب آنها استفاده میکند و از آنها علم میآموزد. پروردگار میگوید: این مولود، هم اکنون متولد شده خزانهی علم من است دیگر نیاز به گذر زمان و بزرگ شدن او نیست. بنابراین شهید عالم است. شهید با معرفت و بصیر است. و علم، دانایی و خبیری و بصیرت او از خداوند نشأت گرفته است نه از معلمان بشری. این روایت نیز به پایان رسید. پیغمبر میگوید: «مرکب علما، از خون شهدا افضل است» خواهران و برادران درک این موضوع نیازمند این است که انسان قاعدهی علمی و قابل بحث اتحاد عاقل، عقل و معقول را فهمیده باشد. گمان میکند این بحث بیش از ۳ هزار سال مورد توجه حکمای الهی است که بعضی از انسانها دارای یک حرکتی هستند. در راهی که خدا، باز کرده، که در این حرکت وجودشان با عقل و با معقول یعنی آن چه که عقل گرفته از عقل و معلومات، متحد میشود این روایت با این پرونده و این قاعده، قابل حل است که البته توضیح این قاعده از عهدهی من برنمیآید و آن مقداری هم که آموخته و خوانده و میخواهم بگویم ممکن است خودم و شما را خسته کنم. رسول خدا میفرماید و من این روایت را در کتب سنی دیده و شیعه هم نقل کردهاند: «لحمُکَ لحمی، حربک حربی، سلمک سلمی» درباره اباعبدالله نیز فرمودند: حسینُ منی و انا من حسین، حال به بحث اینکه پیامبر کیست بپردازیم؟ بزرگان دین بدون شبهه و با دلیل و برهان ثابت کردند رسول خدا (ص) در این مقام جمعالجمعی، آن چه است که خداوند در باطن و درون عالم دنیا آفریده است و همه را در وجود ایشان خلاصه نمودهاند. میتوانیم بگوییم پیغمبر شامل تمام فرشتگان، انسانها، زندگی با ارزش عالم و تمامی ارزشهاست. اگر نبودند محال بود که این آیه نازل شود: ما ارسلناک إلّا رحمهً للعالمین، این آیه دنبالهی الحمد الله رب العالمین است. خدا میگوید من پروردگار جهانیان هستم. همین خدا میگوید پیغمبر، برای جهانیان رحمت است، یعنی به این اندازه به ایشان ارج نهاده است که تمام موجودات از جیب او بخورند، سیر شوند از او چیزی کم نمیشود، حال آنکه پیغمبر در مورد امام حسین چنین میگوید: شهادت یک چنین انسانی و اینکه جانش را برای خدا، آن هم زمانی که برای هیچ پیغمبر و امامی پیش نیامد، حتی زمانی که اگر امیرالمؤمنین جانش را به خطر میانداخت، چراغ نبوت همهی انبیاء، چراغ توحید و ارزشها برای ابد خاموش میشود. او حلقهی اتصال، بین توحید، نبوت، ارزشها و انسانهاست. از طریق شهادتش، نمیدانم به ارزش این شهادت واقف گشتید، شهیدی که خاص است و خزانهی علم خدا و حسینُ منی است، خون شهید، خون زنده است. زمانی که چراغ توحید، نبوت و ارزشها، با شهادت ایشان برای ابد خاموش میشود. اکنون اگر بخواهند در دنیا پاداش این شهادت را به ایشان بدهند فکر میکنید چه چیزی باید به او تقدیم کنند؟ میگویند در مثل مناقشه نیست، چارهای جز مثال آوردن نیست. نزدیک چهارباغ ۱۰۰۰ متر زمین وجود دارد که قیمتش از تمام زمینهای اصفهان بیشتر است. شهرداری صاحب زمین را دعوت کرده و میگوید: قسم به پیغمبر، نه قصد داریم به شما ظلم کنیم و نه قصد داریم حقی را ضایع کنیم. طبق این نقشه قانونی، که ظالمانه نیست (البته قوانین ظالمانه بسیاری هنوز وجود دارد) اما اکنون شهرداری قسم میخورد و ثابت میکند این قانون حق است زمین رابه نفع مردم اصفهان نیاز داریم، مثلاً زمین متری دو میلیون تومان است. ما واقعاً برابر ارزش زمین پول پرداخت کرده و تمام و کمال به صورت نقد پرداخت میکنیم. حالا این معوض را پول بدهیم یا نه، ۵ هزار متر زمین در بهترین نقطه، جبران بکند، این ۱۰۰۰ متر را عوض، معوض، تا کفول آیات و روایات، کلمهی عوض را در چنین مسألهی ویژهای ندیدهام. تنها در مورد حضرت اباعبدالله الحسین که امام زمان (عج) میفرماید: «امام زمان المُعَوَضُ من قتلی» معوض نه نسبت به خود اباعبدالله، معوض نسبت به نمازها و روزههایش، نه نسبت به این که فرزندی مثل زینالعابدین و علیاکبر تربیت کرده، نه، این معوض، فقط قیمت خون اوست در دنیا، به آخرت او کاری نداریم. المعوضُ من قتلی انا الائمهَ، من نسلٍ و شفاءَ فی تربه، و الفوضَ معهُ؛ خدا، وقتی اباعبدالله خونش را هزینه کرده و عجیب است که امام باقر (ع) میفرماید: حضرت اباعبدالله الحسین خون را نه به خدا صدقه داد، نه انفاق کرد، نه عطا کرد و نه معامله کرد بلکه میفرماید:بذل مهجهُ فیه؛ خون را مجانی به تو داد گفت من در مقابل این خون هیچ نظری جر رضایت تو ندارم. امام زمان (عج) میگوید: هنگامی که خدا خون امام حسین را دریافت نمود گفت من با ارزشترین شی را از حسین بن علی گرفتم، عدالت هم اقتضا میکند معوضش را به او بدهیم امام زمان (عج) میگوید: «بعد از حسین نُه امام، زین العابدین، امام باقر، امام صادق، موسی بن جعفر، حضرت رضا، حضرت جواد، امام هادی، امام عسگری و من، خونش هستیم. گمان نمیکنم آسمانها و زمین طاقت این مسئله را داشته باشند، تحمل این مسئله بسیار دشوار است. ما ۹ امام تمام مقام بهای خون حسین هستیم. واقعاً نمیدانم امام حسین کیست؟ خدایا به ما لطف نموده و او را به ما بشناسان، جاهل هستیم و نمیدانیم، و اما معوض دوم، که دیگر معوض است این است که پروردگار عالم خوردن هر خاکی را از زمان آدم تا قیامت بر همه حرام کرد، خدای نکرده اگر زلزله شود، قبر پیغمبر خراب شود، دوباره بخواهند لحد را بچینند، بگوید یک ذره خاک زیر صورت زهرا یا علی را برداریم بدهیم به مریضمان حرام است، امام ارادهی خاک بر این تعلق دارد که یکی از داروهای این عالم هستی را، نه خاک زیر صورتش، نه صورت که نبود، نه خاک زیر گلوی بُریده را نه خاک قبرش، امام زمان میگوید: این خاک هم یک سوم عوض که خدا از حرامش دست برداشت و گفت خاک حسینم، حلال است. آن هم برای آنجایی که هیچ کلیدی مشکلتان را نتواست حل کند، آن کلیدی که مشکل غیر قابل حل را بکند، خاک حسین من است.
قافله غافل به گذرگاه عشق / آمد و پرسید همین شاه عشق / گفت چه نام هست بر این سرزمین / از چه دراینجاست دل اندوهگین / گفت یکی نام زمین، ارض طَف، / طوفگه عرش برین از شرف / گفت یکی نام زمین نینواست / زان دل عُشاق، از آن در نواست / گفت یکی کرب وبلا، زدفغان / شاه که قِف قافلهی عاشقان / بار گشایید که منزل رسید / کشتی عشاق به ساحل رسید / بار گشایید شهیدان عشق / کعبه همین جاست در ایمان عشق / …….
جلوهی باغ ارم از کربلاست / رونق دیر وحرم از کربلاست / هرکه زده جامهی جام بلا / بار گشایید به صف کربلا، / کرببلا، درس وفا میدهد / تربت عشق است و شفا میدهد.
این هم عوض، اما دیگر عوض این است «والفوزَ معَ» امام زمان (عج) میگوید: هر که در دنیا و آخرت باطنش، ظاهرش و عملش بوی حسین را بدهد یقیناً اهل نجات است، والفوزَ مع، خدا دید واژهای به اباعبدالله دارد. در جلد ششم الغدیر علامهی امینی نقل میکنند پدر و مادری ناصبی دشمن اهل بیت در بحرین زندگی میکردند. چند سالی بود ازدواج کرده بودند، بچهدار نمیشدند. یک شب پدر و مادر نذر میکنند که اگر فرزندی به ما عطا کنی هجده، نوزده ساله که شد به او اسلحه میدهیم تا به کربلا رفته و به غارت اموال و کشتن زوار امام حسین بپردازد. خدا نذر را قبول کرد. چارهای نبود به اباعبدالله متوسل شده بودند. بچه دار شدند، پسر ۱۸ و ۱۹ ساله شد. پدر و مادر صدایش کرده و گفتند ما چنین نذری کردیم (این پسر بعدها از علمای بزرگ شیعه شده و ادبیاتش دربارهی غدیر امیرالمؤمنین، جزء ادبیات صف اول است که علامه امینی ادبیات عالمانهاش را تفسیر کرد) او هم چون ناصبی بود قبول کرد، به او اسلحه و نشانی کربلا را دادند. در گودالی تنها نشست. گاهی نگاه میکرد. تعدادی از زائران را دید که به سمت کربلا میرفتند خواست از کمین بیرون بیاید آنها را بکشد و اموالشان را غارت کند. روز اول خسته بود به خواب سنگینی فرو رفت. دید قیامت برپا شده دستگیر کرده و گفتند به دادگاه بیا، قاتل و دزد هستی، راه فراری برای کسی نیست، وارد دادگاهش کردند و گفتند نیازی به محاکمهی این شخص نیست، پروندهاش را باز نکنید، خجالتش ندهید، هنوز نه مرتکب قتلی شده و نه مالی به سرقت برده است و تنها نیت آن را در سر داشته، او اهل نجات است. یک عده زائر از کنارش عبور کردند، خواب بود و گرد و غبار آنها روی لباسهایش ریخت. او بوی حسین را میدهد و نباید به جهنم برود. بیدار شده اسلحه را دور انداخته و شمشیر و خنجرش را پرت میکند و با پای برهنه به طرف کربلا میدود، وارد حرم اباعبدالله شده میگوید: گرد و غبار زائر که آدم را از جهنم نجات دهد بودن با خودت با آدم چه میکند؟ این نگاه خدا به اباعبداللهالحسین (ع) است. اما مسئلهی قیامت، وقتی ما مسائل دنیوی را درک نکردهایم آیا میتوانیم قیامت را دریابیم؟ امروز وقتی بهدنیا آمد پیامبر با حرص، عجله و شتاب، فرمود: زودتر آمادهاش کرده و او را بیاورید، این یک مولودی است که همهی انبیاء منتظرش بودند و در گرفتاریها به او متوسل میشدند. وقتی قنداقه را به پیامبر دادند اشک در چشمانش حلقه زد، فاطمه (س) عرض کرد بابا چرا گریه میکنید؟ پیغمبر فرمود فاطمه جان اکنون خداوند مرا از آیندهی این کودک آگاه ساخت. عرض کرد بابا شما روز عاشورا زنده هستید؟ فرمود: نه تنها من بلکه پدرش علی و برادرش حسن نیز زنده نیستند. حضرت فاطمه گفت: کشته و قطعه قطعه شده و تمام میشود؟ فرمود: نه عزیزم، پشت دین و قرآن من و نبوت انبیاء، به وجود این بچه مرتبط است. گفت بابا، کسی هم برایش عزاداری میکند؟ فرمود فاطمه جان دوره به دوره، زمان به زمان، نسل به نسل، مردان و زنان، مانند انسانهای داغدیده برای حسین تو گریه میکنند، فاطمه (س) گفت: شما با گریه کنندگانشان چه میکنی؟ فرمود: من، روز قیامت تا دستشان را نگیرم و تحویل رحمت خدا ندهم آرام نمیشوم.
همچنین ببینید
جریانشناسی فکری معارضان قیام کربلا
نام کتاب: جریانشناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...