گردآوری: کبری فتحیزاده (کارشناس تاریخ ملل حکومتهای اسلامی)
موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول
چکیده
در این پژوهش تلاش شده است که حمایت از حریم ولایت را در دو مقطع از زندگی کوتاه حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)؛ قبل از بیماری و در بستر بیماری، مورد بررسی قرار گیرد. عملکرد سیاسی حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا زمان شهادت ایشان، از فرازهای مهم تاریخ اسلام است که در این مقاله، نحوه مبارزات و برخوردهای حضرت زهرا علیهاالسلام با غاصبان خلافت برای رسیدن به هدف، با محور دفاع از ولایت و امامت مورد بررسی قرار گرفته است.
کلیدواژه: دفاع از ولایت، حریم ولایت، غصب فدک، زندگی سیاسی فاطمه(س)
مقدمه
حضرت فاطمه(س) کسی است که در دامان پر مهر رسول خداوند رشد و تربیت یافته، بصیرت و سیرت را از پدر به ارث برده و با نور ایمانی که در قلب خود دارد سختیهای راه را، در رسیدن به معبود خویش با شجاعت و ایثار، تحمل میکند. حضرت فاطمه(س) همیشه در کنار ولی عصر خود حاضر و آماده به خدمت بوده از حضور ایشان در جنگهای صدر اسلام ( جنگ های احد، خندق و فتح مکه) که در کنار پدر و همسر خود حضور داشت تا مبارزه با سران نفاق که به تنهایی از غصب فدک و از انکار جانشینی امام علی(ع) دفاع کرد.
با وجود علاقه و عاطفهای که بین پدر و دختر بود حضرت فاطمه(س) برای خود استثنا قائل نشد و بعد از نزول آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»[۱]: پدر خود را رسول الله خطاب کرده و ایشان را ولی خود میدانست. همچنین بعد از رحلت پیامبر(ص)، علی(ع) را ولی خود میدانست و از حق غصب شدهی ایشان در برابر سران نفاق دفاع میکرد و در این راه، مقام اولین شهید ولایت را از آن خود کرد.
حضرت رسول اکرم(ص) میفرماید: «هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است»[۲]، چنان که خدای تعالی میفرماید: همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و از رحمت خود دور فرموده است.[۳] روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم(ص) در این موضوع بیان میشود، همگی عبارات کتب عامّه است که شیعه و سنّی در صحّت آنها متّفق القولند. حالا سوال اینجاست که برای مردم مدینه چه اتفاقی افتاد که با غصب فدک و انکارجانشینی علی(ع) هیچ اقدام و یا اعتراضی نکردند حتی زمانی که پاره تن پیامبر(ص) بین در و دیوار قرار گرفت سکوت کردند و به هل من ناصر ینصرنی حضرت فاطمه(س) پاسخی ندادند؟!
در این مقاله حمایت حضرت فاطمه(س) از ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) مورد بررسی قرار میگیرد، اما در ابتدا در باب ولایت و ضرورت حضور امامان بعد از پیامبر(ص) و همچنین توصیف شرایط آن دوره توضیحاتی هرچند مختصر داد شده است. این مقاله با توجه به منابعی که در اختیار بوده، نگاشته شده است و بالطبع دارای نواقصی نیز می باشد.
امامت با استناد به آیات قرآن
تعدادی از آیات قرآن مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکی از این آیات، آیهی:«اِنَّما وَلیُّکُمُ الله» است. اتفاقاً در همهی این موارد، روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید میکند. خداوند در قرآن میفرماید:
«اِنَّما وَلیُّکُمُ الله و رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنوا اَلَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ و یُؤتونَ الزَّکوهَ وهُم راکعونَ[۴]». «اِنَّما» یعنی منحصراً(چون ادات حصر است). معنی اصلی«ولیّ» سرپرست است. ولایت یعنی تسلط و سرپرستی. سرپرست شما فقط و فقط خدا و پیغمبر خداست و مؤمنینی که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. در اسلام دستوری وجود ندارد که کسی در هنگام رکوع باید زکات بدهد، و گفته شود این یک قانون کلی و شامل همهی افراد میشود. این اشاره است به واقعهای که یک بار وقوع پیدا کرده است و شیعه و سنی به اتفاق آن را روایت کرده اند و آن این است که امام علی(ع) در حال رکوع بودند و سائلی پیدا شد و سوألی کرد. حضرت اشاره کرد به انگشت خود. او آمد انگشتر را از انگشت علی(ع) بیرون آورد و رفت. این مطلب مورد اتفاق شیعه و سنی است که امام علی(ع) چنین کاری را کرده است و این آیه در شأن امام علی(ع) نازل شده است. بنابراین به حکم این آیه، امام علی(ع) برای ولایت تعیین شده است و این آیه ای است که مورد استدلال شیعه است. [۵]
معنای ولایت در شیعه و سنی
لفظ «مولا» در لغت عرب، متوجه به معانى چندى است از قبیل: مالک، عبد، معتق (بنده آزاد کن)، عتیق (غلام آزاد شده)، محبّ (علاقه مند)، جار (همسایه)، حلیف (هم سوگند) و عصبه (پیوند خانوادگى)؛ چنانکه خداوند هم می فرمایند: «إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی[۶] »، (زکریّا گفت) من از بستگانم بعد از خودم، بیمناک هستم (از اینکه از دین تو حراست نکنند). موالى را از آن جهت به این عنوان نامیدهاند که از جهت پیوندى، نزدیکتر از دیگرانند و این معنى از «ولىّ» به معناى «قرب» استفاده شده است. معنى دیگر «مولا»، «ناصر» است؛ چنانکه حقتعالى می فرمایند: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُمْ[۷] »، یادآورى شده است بدان خاطر مىباشد که خداى تعالى یاور مؤمنان است و کافران یاورى ندارند. معناى دیگرش، دوست است؛ چنانکه فرموده است«یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً[۸]»: روزى که به اندازه پشیزى دوستى از دوست دیگر بهرهمند نمىباشد.
معناى دیگر آن، «وارث» است؛ آنجا که می فرمایند: «وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ[۹]»: بر هر کسی، وارثانى قرار دادیم، که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند. در طى معانى مختلفى که براى «مولا» بیان کردیم، کاملترین و مهمترین و مشهورترین و ظاهرترین معانى مولا، به کسى گفته مىشود که اولی تر بر دیگرى از خود او باشد؛ بنابراین مولا متوجه به هر شخصى است که مقام عالى و رفیعى داشته باشد که دیگران همواره از او پیروى نمایند و فرمانش در آنها نفوذ داشته باشد؛ طوری که به او بگویند: «انت مولاى»، یعنى تو کسى هستى که از خود من به خودم اولی ترى.[۱۰]
با توجه به اختلافی که بین شیعه و سنی در بحث امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام وجود داشته و دارد و یکی از دهها سند شیعه برای امامت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السّلام حدیث غدیر میباشد؛ علمای شیعه میگویند: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمهای مرادف با این کلمات است؛ و مولی درحدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ امّا غالباً علمای اهل سنّت با انکار این معنا به معانی دیگری همچون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کردهاند تا از توابع و لوازم آن که خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السّلام است بگریزند.[۱۱]
رابطه امامت با ولایت
«ولایت» مهم ترین پیش نیاز «امامت»؛ یعنى یکى از شروط مهّم آن است و تا ولیّ حضور و ظهور داشته باشد، شخص دیگرى نمىتواند «پیشواى» مسلمین گردد و زمام امور دینى و دنیوى شان را به دست گیرد و آنها را به دنبال اهداف و نیات خود بکشاند؛ زیرا این یک اصل عقلایى و بدیهى است که تا افضل و اکمل حضور دارد، نوبت به سایرین نمىرسد، مگر این که آن «ولیّ مطلق» این اجازه و رخصت را به او داده باشد، و او تحت نظر آن ولّى به ادارهی امور مسلمین در حیطهی محدود اختیارات داده شده، بپردازد و پا را از آن فراتر ننهد؛ مانند: ولى فقیه در زمان غیبت امام دوازدهم (عج).
از این رو، مقام «ولایت الهى» که به ائمه معصومین (ع) و پیامبر اکرم (ص) نسبت داده مىشود، همان مقام «خلیفه الهى» است که هدف آفرینش انسان مىباشد و با همین مقام، مسجود ملایکه واقع شده است، و اگر این ولیّ نباشد زمین اهلش را در خود فرو مىبرد.[۱۲]
ضرورت امامت بعد از پیامبر(ص)
لازم است ابتدا، ضرورت امامت بعد از پیامبر(ص) را به صورت مختصر توضیح داد تا اهمیت این موضوع که چرا حضرت فاطمه(س) در دفاع از ولایت جان خود را فدا کرد مشخص شود.
امامت در مکتب تشیّع یکی از اصول دین است و وظایف امام در این مکتب، امتداد وظایف پیغمبر(ص) میباشد یعنی فلسفهی بعثت پیامبران با فلسفهی نصب و تعیین امام از طرف خداوند یکی است و همان دلائل که ایجاب میکند خداوند رسولی را بفرستد همان ها باعث می شوند که پس از پیامبر خاتم، امامی را منصوب کند تا عهدهدار وظایف رسالت باشد. همچنین باید دید که مردم بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) در مسائل فکری و عقیدتی و غیر آنها به چه کسی باید رجوع کنند. شیعه معتقد است پس از پیامبر اکرم (ص) حضرت علی(ع) و یازده نفر از فرزندانش یکی پس از دیگری جانشینان برحق پیامبر می باشند و همین اصل، اساس اختلاف بین شیعه و سنی میباشد.[۱۳]
بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصوم باید جامعهی انسانی را در رسیدن به سر منزل مقصود کمک کنند و به یقین بدون آنان (جانشینان پیامبر) این هدف، ناتمام خواهد ماند؛ زیرا عقول انسانی به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و کمال، قطعاً کافی نیست، همچنین آیین انبیا بعد از رحلت پیامبران، ممکن است دستخوش انواع تحریفات گردد. برای جلوگیری از تحریف لازم است، پاسدارانی معصوم و الهی باشند، تا از آن پاسداری کنند. از دیگر موارد ضرورت امامان بعد از پیامبر (ص)، این است که برای برقراری عدل و قسط و رسانیدن انسانها به کمال جز با تشکیل حکومت الهی و از طریق معصوم ممکن نیست. ادامه و استمرار دستورات دین در جوامع نیاز به وجود امامان خبیر و آگاه به تمام جزئیات و دقایق دین دارد، تا در هیچ لحظهای کوچکترین نقطه ابهامی برای کسی باقی نماند. از آنچه گفتیم به خوبی ضرورت و فلسفه وجود امامان معصوم معلوم می گردد.[۱۴]
زمینه های نفاق در مدینه
جریان نفاق برای اینکه به مقاصد شوم خود برسند باید قبل از هر چیزی زمینه را فراهم کرده و مردم را برای پذیرش خواسته های خود آماده میکردند در این راستا رهبر حزب سلطه گر در ممانعت مردم از سخنان پیامبر(ص) جرأت و جسارت را به اوج رساند و هنگامی که آن حضرت قصد داشت در واپسین لحظه های زندگی وصیتی بنویسد که مردم را از گمراهی و اختلاف برهاند، جلوگیری کردند. در جسارت دیگری که بالاتر از آن نمیتوان تصور کرد، حضرت را به هذیان گویی متهم ساختند و آشکارا شعار«حَسبُنا کِتابُ اللهِ»(کتاب خداوند ما را بس است) را در برابر ایشان علم کردند. به طوری که حاضران غیر حزبی غافلگیر و سخت حیرت زده شدند و با آن جریان به منازعه و مخالفت برخاستند. اما اعوان و انصار این حزب در ظاهر بیش تر بودند و با کمال قدرت همان سخن عمر را تکرار کردند! تا آن جا که اجازه ندادند پیامبر(ص) آخرین وصایایشان را بنویسند؛ و به تعبیر ابن عباس، این مصیبتی بود که بالاتر از آن قابل تصور نیست! [۱۵]
حزب سلطه با ایجاد شکاف در صفوف انصار، گروهی از آنها را با خود همراه ساخت و گروهی را نیز جاسوس قرار داد تا جهت تفکر و رأی و خط مشی و موضع گیری های عموم انصار را زیر نظر بگیرند. این کار به آنها بسیار کمک می کرد تا تفکر انصار را در جهت نشر عوامل محرک دلخواه خودشان سوق دهند.[۱۶]
جریان سقیفه
سقیفه که پس از آن واقعه به این نام خوانده شد، محل اجتماعاتى در مدینه بود که مردم مسائل حساس خود را در آن مورد بحث و تبادل نظر قرار مىدادند. این محل همان جائى است که به مجرد آن که خبر رحلت پیامبر منتشر گردید، مردم مدینه براى گزینش رهبرشان با هم در آنجا جمع شدند. در این جلسه در سقیفه، فریادهائى به حمایت از خلافت على (ع) برخاست و در این محل بود که گروهى از مهاجرین عقیده خود را به قبول ابو بکر به عنوان تنها رهبر جامعه به انصار تحمیل کردند.. بنابراین «سقیفه» را باید به عنوان نامى عمومى براى اولین جدائى در میان مسلمانان در نظر گرفت. غفلت از این موضوع در بررسى تاریخ تشیّع و بسط و تکوین آن در اسلام یقیناً سوء تفاهم و نتایج نادرست را به همراه خواهد داشت. از این رو بررسى جریانات سقیفه و کوشش براى اثبات نکتههاى مطرح شده که سرانجام به تأسیس مذهب تشیّع در اسلام انجامید، یک ضرورت تاریخى است.[۱۷]
حجه الوداع
در اینجا لازم است، برای درک بهتر مطلب، به حجه الوداع و حضور حضرت فاطمه زهرا (س) در غدیر خم به طور مختصر پرداخته شود.
ابوعبداللّه ذهبى گوید: این حدیث صحیح است. ابن ماجدگوید: على بن محمد از ابوالحسین،از حماد بن سلمه، از على بن زید بن جدعان، از عدى بن ثابت، از براء بن عاز ب نقل کرد که گفت:
در حجهالوداع با رسول خدا (ص) بودیم که در راه فرود آمد و دستور داد، بانگ «الصلاهجامعه» سر دهند. سپس دست على (ع) را گرفت و فرمود: مگر من از مؤمنان به خود شان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: چرا. فرمود: پس این (على) ولى هر کسى است که من مولاى اویم. خداوندا با دوست دارش، دوستى کن و با دشمنش دشمنى فرما.[۱۸]
همین روایت، از براءبن عازب روایت شده است، جز آنکه در روایت براء، اضافه شده که عمرگفت: اى پسر ابوطالب امروز ولى تمام مؤمنان شدى.[۱۹] شیخ مفید در کتاب ارشاد می گوید: همان گونه که گفته شد على در حج و قربانى و مناسک شریک پیغمبر شد و خداوند او را توفیق داد تا با رسول خدا در نیت حج یکسان و در این عبادت بزرگ همچون او باشد. و مرتبه و جاه او نزد پیامبرگرامى و مقامش نزد خداوند بدانجا رسید که ستایش او را آشکارکرد. و پیرویش را بر همه واجب و او را به جانشینى خود مخصوص کرد و مردمان را به فرمانبرى از آن حضرت دعوت کرد و از مخالفت با او برحذر داشت و درباره کسانى که از او پیروى کنند دعا کرد و به کسانى که با او به مخالفت درآیند و آشکارا با او دشمنى کنند نفرین فرستاد. و با این ترتیب جایگاه والاى او را بر همه بندگان روشن کرد و این فضیلتى است که هیچ یک از امت با او در این فضیلت سهیم نشدند و حتى هیچ کس فضیلتى را که بدان نزدیک باشد کسب نکرد. چه آنان که از روى شک و تردید، گمان فضیلتى براى دیگران بردند و چه آنان که از روى بصیرت و بینایى به واقعیت آگاه شدند. والله المحمود [۲۰]. در روایت براء، عمر، به ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) اعتراف می کند. باید پرسید که چه شد که عمر در این مدت کم، مراسم باشکوه غدیر را به فراموشی می سپارد و به فرمودهی پیامبر(ص) اعتنایی نمیکند و تمام فضایل امام علی(ع) را نادیده می گیرد؟!!
غدیر با استناد به آیات قرآن
آیاتی درمورد غدیر خم در قرآن آمده است؛ یکی از آیات در سوره ی مائده می باشد:« یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ[۲۱]» (اینجا لحن، خیلی شدید است) ای پیامبر!آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگرتبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکرده ای. مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث:«مَن ماتَ ولَم یَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلِیَّهً». اجمالاً خود آیه نشان می دهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند، اصلاً رسالتش را ابلاغ نکرده است. سوره ی مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سورهای است که بر پیغمبر نازل شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر(ص) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه ابلاغ نموده و این، جزء آخرین دستورها است و آنقدر مهم است که اگر پیغمبر آن را ابلاغ نکند، همهی گذشته ها کَاَن لم یکن است، آن موضوع چیست؟! شما نمی توانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سال های آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن حد باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است. ولی ما میگوئیم آن موضوع، مسئلهی امامت است که اگر نباشد، همه چیز کان لم یکن است و شیرازهی اسلام از هم می پاشد. به علاوه شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل می آورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است.
در همان سورهی مائده، آیهی:«اَلیَوم َاَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»: امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم. نشان می دهد که در آن روز جریانی اتفاق افتاده که آنقدر با اهمیت است که آنرا مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام، اسلام است و خدا این اسلام را همان می بیند که میخواسته و با نبودن آن، اسلام، اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال می کند و میگوید آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزی باشد که با نبودنش، اسلام، اسلام نیست، چه بوده است؟ می گوید ما می توانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما نمی توانید. به علاوه روایاتی هست که تأیید می کند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است. [۲۲]
حضرت فاطمه زهرا(س) شاهدی بر غدیر
در جریان حجه الوداع حضرت امیر المومنین(س) در یمن بود و حضرت فاطمه زهرا(س) همراه پیامبر اکرم(ص) جهت ادای مناسک حج به مکه مشرف شده بود و حضرت امیر المومنین(ع) از یمن به مکه تشریف آورد تا حج را به جای آورد و در آن جا به پیامبر اکرم(ص) و حضرت فاطمه(س) ملحق شد.[۲۳] بنا بر این حضرت فاطمه زهرا(س) در جریان غدیر خم حضور داشت. در تاریخ است که حضرت امیر المومنین (ع) بعد از طواف و نماز و سعی در حالی که هنوز تقصیر نکرده بود حضرت پیامبر(ص) را ملاقات کرد که او هم تقصیر نکرده بود سپس بر حضرت فاطمه(س) وارد شد، ایشان قربانی آماده نکرده و احلال نموده و لباسی رنگی و خوشبو پوشیده بود. حضرت امیر المومنین (ع) از این جریان سؤال کرد، فاطمه(س) فرمود که پیامبر به ما چنین دستور داده است[۲۴]
آنچه مسلم است حضرت فاطمه زهرا(س) شاهد عینی ماجرای غدیر است، شاهدی که برای جریان نفاق در رسیدن به هدف، خطر و مانع بزرگی است. عمر و پیروانش به خاطر مقابله با حضرت فاطمه(س)، طبل رسوایی خود را به صدا در آوردند. چرا که هر جویای حقیقتی، با مطالعه تاریخ متوجه کور دلی مردم مدینه و طمع ورزی و کینهتوزی سران جریان نفاق خواهد شد.
ماجرای فدک
هدف اصلی حضرت فاطمه(س) در اعتراض به غصب فدک، دفاع از حریم ولایت می باشد، در این جا به طور مختصر ماجرای فدک شرح داده می شود:
«مولانا کمال الدین حسین خوارزمى در سیر خود آورده که رسول(ص) علی(ع) را به فدک فرستاد. حضرت امیر(ع) به آنجا رسیده با ایشان صلح کرد بر این وجه که جناب ولایت پناهى قصد ایشان نکند به شرط آنکه آنچه از فدک حاصل شود خاصه رسول اللّه باشد. اما جبرئیل- علیه السلام- از نزد ربّ جلیل آمده گفت: یا رسول اللّه! حکم خدا چنین است که فدک را به خویشان نزدیک خود کرامت فرمایى و حق به مستحق گذارى. رسول- صلّى اللّه علیه و آله- فرمود: اى برادر! خویشان نزدیک من کیست و حق ایشان چیست؟ جبرئیل- علیه السلام- گفت: فاطمه دختر تو و حسن و حسین نبیره [هاى] تو پسران پسر عم تو که امام است و تو را خلیفه و قائم مقام است. آن سرور، فاطمه را بخواند و از براى او حجتى نوشت مضمون آنکه فدک را به تو ارزانى داشتم و به تو و فرزندان تو گذاشتم و آن وثیقهاى بود تا بعد از وفات رسول- صلّى اللّه علیه و آله- چون کار خلافت بعد از مخالفت على- علیه السلام- بر ابابکر قرار گرفت کسی فرستاد و وکیل فاطمه زهرا را از فدک بیرون کرد و خود متصرف شد. فاطمه- علیها السلام- آن تمسک پیغمبر برداشت و نزد ابابکر آورده بگذاشت. ابابکر آن کتابت را بعد از آنکه مطالعه کرد از کرده پشیمان شد و فاطمه را عذر خواهى نمود و به امضاء حکم رسول کاتب را فرمود تا امضایى تمام نموده به فاطمه زهرا داد و نماینده خود را از فدک بیرون آورد. بعد از آن عمر واقف شد و نزد ابى بکر آمد و در آن باب مصلحتى دید و نوشته پیغمبر و امضاى خود را تغییر داد و فدک را از دختر پیغمبر گرفت. راوى گوید: نمىدانم قول خدا و رسول را فراموش کرد یا در آن باب مصلحت وقت دیده خاموش گشت. اما فاطمه- علیها السلام- بغایت متألّم گردید و یاد پدر خود نموده بسیار نالید و رجزى گفت در باب مفارقت پدر و تغییر حکم آن سرور و از موافقت نمودن ابى بکر به عمر و از مخالفت کردن به مضمون قول پیغمبر[۲۵]».
حضرت فاطمه(س) کسی است که گلوبند خود و افطار خانوادهی خود را به افراد مستحق می دهد. قطعاً ناراحتی حضرت فاطمه(س) برای حب دنیا نبوده و در اعتراضات و نالههای ایشان هدفی بزرگتر و مقدستر نهفته بوده است.
از اهدافی که حضرت لب به اعتراض نمود این است که در آن زمان فدک از لحاظ سیاسی و اقتصادی برای طرفین اهمیت داشت. برخی منابع، درآمد سالانهی آن را در زمان رسول خدا(ص) ۲۴ تا ۷۰ هزار دینار تخمین زدهاند. اگر تصرف اهل بیت(ع) بر این نخلستانها ادامه مییافت، اهل بیت(ع) از درآمدش برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود استفاده می کردند و برای آنان در گرفتن حق خلافت مؤثر بود. همچنین صرف کردن درآمد فدک برای تنگدستان بنی هاشم و مهاجران و انصار، باعث حفظ نفوذ اهل بیت(ع) درمیان مسلمان می شد.[۲۶]
حضرت فاطمه(س) اگر در گرفتن زمین های فدک موفق می شد در بازپس گرفتن مقام غصب شدهی امیرالمؤمنین نیز می توانست موفق بشود و دلیل اعتراض در بازپس گرفتن فدک، در حقیقت، دفاع از ولایت امیرالمؤمنین(ع) بود.
دفاع حضرت فاطمه(س) از حریم ولایت
سید محمد باقر صدر در کتاب «فدک فی التاریخ» معتقد است: شروع قیام توسط حضرت زهرا(س) دارای دو عنصر مهم و مثبت بود:
«یکی جنبههای عاطفی قضیه؛ زیرا آن حضرت به دلیل دختر پیامبر بودن قدرت بیشتری نسبت به تحریک عواطف مردم و تجسم خاطرات دوران پیامبر(ص) داشت؛
و دیگری جنبه سیاسی آن؛ زیرا اگر حضرت علی(ع) شروع کننده مبارزه بود، احتمال جنگ داخلی و شق عصای مسلمین و شروع مبارزه مسلحانه با حاکمیت وقت بسیار قوی بود».
به نظر میرسد علت این که حضرت علی(ع) پس از رسیدن به خلافت و قدرت، فدک را تعقیب نکرد، همین است که فدک سمبل مبارزه و دادن قدرت به دست اهلش بوده و بعد از رسیدن قدرت به اهلش دیگر نیازی به مبارزه بدان منظور نیست[۲۷] .
حضرت فاطمه(س) در عمر کوتاه و مبارک خود، بعد از رحلت پیامبر(ص) در مبارزه با جریان نفاق، غصب فدک و غصب جانشینی امیرالمؤمنین(ع) را دنبال کرد.
حمایت حضرت فاطمه(س) از ولایت امام علی (ع) را در دو مقطع زمانی باید در نظر بگیریم، دورهی قبل از بیماری و دورهی بیماری. حضرت فاطمه(ص) در زمانی که هنوز حادثه مصیبت بار آتش سوزی در منزل ایشان صورت نگرفته بود، مبارزات خود را با جریان نفاق از طریق خطبه معروف فدکیه، رفتن به در خانه های مهاجر و انصار و گریه های سیاسی انجام می داد. هنگامی که در بستر بیماری بود نیز دست از مبارزه با غاصبان خلافت نکشید و با سخنان خود به زنان عیادت کننده و روی برگرداندن از سران جریان نفاق و همچنین با وصیتی که به امیرالمؤمنین کرده بود، نارضایتی خود را از آنها نشان داد.
همان طور که قبلا متذکر شدیم هدف از گرفتن فدک در حقیقت دفاع از ولایت امام علی(ع)می باشد. برای اینکه از بحث اصلی فاصله پیدا نکنیم به قسمتهایی از خطبه که مربوط به دفاع از ولایت امیرالمؤمنین(ع) می باشد میپردازیم.
حمایت حضرت فاطمه(س) از ولایت قبل از بیماری
۱– خطبه فدکیه در دفاع از ولایت
در خطبه معروف فدکیه حضرت فاطمه(س) سه گروه را مخاطب خود قرار می دهد که عبارتند از: تودهی مردم، انصار و جریان نفاق.
مىگویند: چون ابى بکر تصمیم گرفت که فدک را از فاطمه (علیها السلام) باز گیرد و این خبر به آن حضرت رسید پارچهاى (مقنعه) را به سر و صورت و گردن خود پیچید و لباسى که از فرق تا قدم او را مىپوشانید (چادر) بر بدن خود قرار داد و همراه با گروهى از خدمتکاران و زنان خویشاوند خود به طرف مسجد حرکت کرد (تا در میان زنان مشخص نباشد) و آن چنان عبا به سرافکنده بود که دامن آن روى زمین کشیده مىشد و به زیر قدمش مىآمد راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر (ص) بود تا بر ابو بکر وارد شد، در حالى که ابوبکر در میان جماعت مهاجران و انصار و دیگران بود، در میان زنان مهاجر و انصار در پشت پرده نشست نالهاى جانسوز کشید و این ناله همگان را به خروش آورده و صداى شیون از مردم بلند شد به گونهاى که مسجد را به لرزه انداخت، قدرى مکث کرد تا مردم آرام شدند آنگاه روى سخن به ابو بکر کرده و خطبه معروف خود را ایراد فرمودند.[۲۸]
۱/الف: خطاب به مردم
…پس حضرت فاطمه(س) رو کرد به کسانی که در مسجد نشسته بودند و آن ها را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای بندگان خدا! شما مورد امر و نهی خدا هستید. و شما حاملین دین خدا و وحی او هستید شما باید نسبت به خودتان امین های خدا و رسانندگانی از ناحیه خداوند به امّت ها باشید؛ یعنی خدا شما را امین خود قرار داده و این اشاره به آن است که به خودتان خیانت نکنید و بر خلاف آنچه می دانید عمل ننمائید. و آیا شما گمان می کنید که این مقام ها حقّ شما بود!؟ آیا این مقام ها سزاوار شما بود!؟ آیا شما مستحق این بودید که برای بشریت تابلو و علامتی باشید؟ یعنی آیا شما بر خلاف آنچه می دانستید عمل کردید، امین هستید؟ شما مسیر تاریخ بشری را تغییر دادید.
حضرت از اینجا شروع به اعتراض می کنند؛ اشاره به اینکه شما لایق این مقام یعنی امامت و خلافت نیستید، چون هم به خود و هم به امت ها خیانت کردید، رعایت امانت الهی را به جا نیاوردید و مسیر دین خدا را پس از رحلت پیغمبر منحرف ساختید، لذا شایستگی این مقام را ندارید! [۲۹]
۱/ب: خطاب به انصار
…سپس حضرت نگاهش را به طرف انصار انداخت و فرمود: ای جماعت جوانمردان! ای باقیمانده و بازماندهی گذشتگان! و ای بازوان دین و شریعت![۳۰]
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوى شما چیست؟ این چه تغافلى است که در برابر ستمى که بر من وارد شده نشان مىدهید؟! آیا رسول خدا(ص) پدرم نمىفرمود؟« المرء یحفظ فی ولده »: (احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت) چه زود اوضاع را دگرگون ساختید و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، با این که توانائى بر احقاق حق من دارید، و نیروى کافى بر آنچه مىگویم در اختیار شماست.
آیا مىگوئید: محمد(ص)از دنیا رفت و با مردن او همه چیز تمام شد، و خاندان او باید به دست فراموشى سپرده شوند و سنتش پایمال گردد[۳۱].
با این که شما در شجاعت زبانزد مىباشید و در خیر و صلاح معروفید، و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. با مشرکان عرب پیکار کردید و رنجها و محنتها را تحمل نمودید، شاخهاى گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید، و شما بودید که پیوسته با ما حرکت مىکردید و در مسیرها قرار داشتید، دستورات ما را گردن مىنهادید و سر بر فرمان ما داشتید تا آسیاب اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شیر در پستان مادر روزگار فزونى گرفت، نعرههاى شرک در گلوها خفه شد و شعلههاى دروغ فرو نشست، آتش کفر خاموش گشت و دعوت به پراکندگى متوقف شد و نظام دین محکم گشت.
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر(ص) امروز حیران ماندهاید؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم مىدارید و پیمانهاى خود را شکستهاید، و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفتهاید؟
«أَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ[۳۲]»
آگاه باشید من چنین مىبینم که شما رو به راحتى گذاردهاید، و عافیت طلب شدهاید، کسى را که از همه براى زعامت و اداره امور مسلمین شایستهتر بود دور ساختید و به تن پرورى و آسایش در گوشه خلوت تن دادهاید و از فشار و تنگناى مسئولیتها به وسعت بىتفاوتى روى آورده اید.
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آن شما، محکم بچسبید و رها نکنید ولى بدانید این مرکبى نیست که بتوانید راه خود را بر آن ادامه دهید، پشتش زخم و کف پایش شکافته است! تعبیر «بازوان شریعت»، در این خطبه مربوط به انصار است که اسلام را یاری دادند. این عبارت نشان می دهد که در مسجد، انصار در قسمتی جدا از مهاجرین و دیگران نشسته بودند، چون سردمداران سقیفه و غاصبان خلافت از مهاجران بودند نه انصار. لذا حضرت(ع) حساب انصار را از مهاجرین جدا می کند. البته انصار هم مقصّر بودند، امّا آن جرم بزرگ متوجه مهاجران است، زیرا سردمداران غصب خلافت و فدک از مهاجرین بودند، نه از انصار.[۳۳] حضرت فاطمه(س) در خطبه، به توانایی انصار اشاره می کند و در واقع انصار را به صراحت به قیام علیه ظلم دعوت میکند، زیرا می فرماید: شما حرکت کنید، شما نیرو دارید، دست روی دست نگذارید و بر علیه ظلم اقدام کنید! اگر حضرت علی(ع) می خواست تنها حرکت کند یک داماد بود و بعدش هم آن آثار سوء پیش می آمد، امّا حضرت زهرا(ع) برای اینکه برخی نگویند: اگر حقّ بود چرا دختر پیغمبر ساکت نشسته است، این چنین وارد صحنه شده و ضمن تبیین حقّ، انصار را به قیام علیه ظلم و حمایت از حقّ دعوت می کند. این حرکت حضرت تا قیامت در تاریخ بشریت ثبت می شود. حضرت(س) هر راه عقلایی را مطرح می کند؛ یعنی اگر همگان قیام می کردند دیگر ضرر و زیانی برای اسلام در بر نداشت. ضمناً این، خود اتمام حجّت است که اگر بگویند: چرا از انصار حمایت نخواستند؟ در پاسخ خواهیم گفت: حضرت(ع) از انصار طلب قیام کرد، امّا آن ها اقدامی نکردند.[۳۴]
ا/ج: خطاب به جریان نفاق
…به دنبال چیزى رفتید که از آن شما نبود و در آن حقى نداشتید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید، در حالى که هنوز از رحلت پیامبر چیزى نگذشته بود، زخمهاى مصیبت ما وسیع و جراحات قلبى ما التیام نیافته و حتى هنوز پیامبر (ص) به خاک سپرده نشده بود بهانه شما این بود که «مىترسیم فتنهاى برپا شود!» و چه فتنهاى از این بالاتر که در آن افتادید و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد. چه دور است این کارها از شما! راستى چه مىکنید؟ و به کجا مىروید؟ با این که کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پرنور، نشانههایش درخشنده، نواهی اش آشکار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکندهاید! آیا از آن راه برتافتهاید؟ یا به غیر آن حکم مىکنید؟ آه که ستمکاران جانشین بدى را براى قرآن برگزیدند (و هر کس آئینى غیر از اسلام را انتخاب کند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است[۳۵]).
حضرت فاطمه(س) خطبه خود را در مسجد پیامبر (ص) و درمیان انبوهی از جمعیت انصار و مهاجر می خواند تا بیشترین تأثیر را در میان مردم داشته باشد. ایشان در میان جمعیت سران نفاق را به طور مستقیم ستمکاران و در آخرت جزء زیاکاران خطاب می کند. سخنان حضرت فاطمه چنان بر مردم تأثیر گذار بود که سران نفاق بیم آن را داشتند که مبادا جریان امور به دست اهل بیت بیفتد به همین علت ابوبکر سعی داشت با سخنانی جو حاکم را تغییر دهد تا خلافتش به خطر نیفتد.
دکتر شهیدی در تحلیل خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) می نویسد:
روشن است که اساس گفته او را نادیده گرفته، سخن را به میراث کشاندند. در حالی که او آن خطبه را برای گرفتن چند اصله خرما و چند مَن گندم نخواند. خاندانی که از گلوی خود می برند و گرسنگان را سیر می کنند، برای شکم فرزندانشان اشک نمیریزند. آنچه او می خواست زنده نگاهداشتن سنت بود و برپا بودن عدالت. میترسید جاهلیت که زیر پوشش مساوات اسلام خفته است سربرآورد و مفاخرتهای قبیلهای از نو زنده گردد. امروز بنی تمیم پیش افتد، فردا نوبت به بنی عدی برسد و از آن پس به خاندان بنی امیه و ابوسفیان که تا نیرو داشتند با اسلام جنگیدند و چون راهی دیگر پیش پای خود ندیدند به دل نه، که به زبان مسلمان شدند [۳۶] . همانطور که قبلا ذکر شد حضرت فاطمه در دفاع از ولایت در دو مقطع به دفاع برخاست، دوران قبل از بیماری و در زمان بیماری. قبل از بیماری علاوه بر خطبه خوانی، درب خانه های انصار و مهاجر می رود و نیز با گریههای سیاسی و برخورد تند با سران فتنه تا آن جا پیش میرود که قصد نفرین کردن به سران نفاق را دارد. در ذیل به طور مختصر به آنها می پردازیم.
۲- مراجعه به درخانه مهاجر و انصار
برخی برآن اند که هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) در سه مرحله انجام گرفته و گاه گزارش های یک مرحله با گزارش های مرحله ی دیگر اشتباه شده است. مثلاً، درگیری زبیر با مهاجمان، در هجوم دوم بوده است، ولی برخی آن را در هجوم اول دانسته اند. در مرحله ی نخست، عمر با گروهی، برای بیرون راندن کسانی که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند، به خانه ی حضرت زهرا(ع) رفت. در این مرحله با مناظره ی مهاجمان و حضرت علی(ع) و حامیان خلیفه اشکالاتی، از جمله جوان بودن حضرت(ع)، را مطرح ساختند . بنا بر روایتی، در این مرحله، دوازده تن از بدریان، به درخواست حضرت علی(ع)، بر سخن پیامبر(ص) در کنار غدیر خم گواهی دادند. با بالا گرفتن گفتگو، عمر از ترس اینکه سخن حضرت علی(ع) مؤثر افتد، جلسه را خاتمه داد و حضرت علی(ع) در خانه ماند و به جمع آوری قرآن پرداخت. [۳۷]
بنابر پارهای روایات، ابوبکر قنفذ را برای رساندن پیام دعوت به بیعت، نزد حضرت علی(ع) فرستاد. حضرت علی(ع) در پاسخ این پیام، که در آن ابوبکر خلیفه ی رسول الله(ع) خوانده شده بود، بر ناروایی این لقب تأکید کرد و گفت که این لقب به من اختصاص دارد، و نزد ابوبکر نرفت. همچنین فرمود که با توجه به وصیت پیامبر(ص) تا جمع آوری قرآن به پایان نرسد، از خانه خارج نمیشود. لذا، اقدام برای گرفتن بیعت چند روز به تأخیر افتاد و پس از پایان جمعآوری قرآن و عرضهی آن، صورت پذیرفت.
از حضرت زهرا(ع)، در آستانهی در خانه، سخنی نقل گردیده که در آن از بی وفایی قوم و بدرفتاری آنان با اهل بیت(ع)، شدیداً گلایه شده است، که احتمال دارد با مرحلهی نخست هجوم مرتبط باشد.
در این زمان، حضرت علی(ع) شب ها حضرت زهرا(ع) را سوار مرکب می کرد و به همراه امام حسن و امام حسین(ع) به در خانهی مهاجران و انصار میرفت و از آنان یاری میخواست، ولی آنان، به حضرت زهرا(ع) پاسخ منفی می دادند و بیعت با ابوبکر را عذر آن قرار می دادند. بنا بر برخی منابع، حضرت علی(ع) پس از مأیوس شدن از یاری آنان، به جمع آوری قرآن روآورد. [۳۸]
در هر صورت حضرت فاطمه(ص) قبل از آسیب دیدن به در خانه مهاجر و انصار رفته است، چون با پهلویی شکسته و بازویی زخمی و ضعف بدنی توان این را نداشتند که بر مرکب سوار شوند و به در خانه مهاجر و انصار بروند.
در روایت دیگر آمده که:
ابن قُتیبه می گوید: حضرت علی(ع) بعد از جریان سقیفه شبها فاطمه(س) را سوار بر چارپایی می کرد و در مجالس انصار می گردانید، و فاطمه(س) از آنها می خواست که از او پشتیبانی کنند. آنها در پاسخ می گفتند: «ای دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد (ابوبکر) انجام شد و کار از کار گذشت، اگر شوهر و پسرعموی تو قبل از ابوبکر به سوی ما سبقت می گرفت، ما به او مراجعه می کردیم و رهبری او را می پذیرفتیم».
حضرت علی(ع) در پاسخ آنها می فرمود: «آیا من جنازه رسول خدا (ص) را در خانه اش رها کنم و آن را دفن نکرده بگذارم و به سوی شما بیایم و با مردم درباره حاکمیّت به جای پیامبر(ص) منازعه کنم؟!»
حضرت فاطمه (س) فرمود: «ابوالحسن علیه السلام لازم و سزاوار بود که تجهیزات رسول خدا(ص) را انجام دهد، ولی مهاجر و انصار کاری کردند که خداوند آنها را بازخواست و مجازات خواهد کرد.» [۳۹]
۳– برخورد با جریان نفاق( در واقع آتش زدن درِ خانه)
چند روز پس از هجوم اول، هجوم دوم رخ داد که در آن تهدید به آتش زدن خانه، و درگیری زبیر با مهاجمان اتفاق افتاد و همهی افراد خانه، به جز اهل بیت(ع)، از خانه خارج شدند و بنا بر برخی روایات، همگی به جز حضرت علی(ع) بیعت کردند، ولی در بعضی منابع اشاره شده است که حضرت علی(ع) و بنی هاشم در زمان حیات حضرت زهرا(ع)بیعت نکردند. «مؤلف الهجوم علی بیت فاطمه(ع)» نیز بر آن است که هر چند در هجوم دوم، همه از خانه خارج شدند، ولی تا حضرت علی (ع) به اجبار [۴۰]بیعت نکرد، آنان نیز بیعت نکردند.
در هجوم سوم، آتش افروخته شد و در خانه سوخت و دود وارد خانه شد و حضرت زهرا(س)، که برای جلوگیری از ورود مهاجمان پشت در ایستاده بود، صدمه های جسمانی بسیاری دید که به بیماری شدید و شهادت وی انجامید. مهاجمان در خانه را شکستند و وارد منزل شدند و حضرت علی(ع) را کشان کشان، برای بیعت با ابوبکر، به مسجد بردند. در این هجوم، افراد زیادی شرکت داشتند و به روایتی، مهاجمان حدود سیصد تن بودند. نام برخی از آنها از منابع گوناگون گردآوری شده است.[۴۱]
در روایت دیگر آمده:
عمر به در خانه على که رسید دقّ الباب کرد و فریاد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز کن! حضرت زهرا فرمود:
ما را با تو چه کار که نمىگذارى به عزادارى خویشتن مشغول باشیم؟! عمر به حضرت فاطمه گفت: در را باز کن! و الّا آتش به جان شما مىزنیم! فاطمه زهرا در جوابش فرمود: آیا از خداى توانا نمىترسى که داخل خانه من مىشوى و به خانهام حمله و هجوم مىکنى؟! ولى او حاضر نشد که برگردد! آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز کرد! در همین لحظه بود که حضرت زهرا در مقابل وى قرار گرفت و فریاد زد:
پدر جان! اى رسول خدا! او شمشیر خود را همان طور که در غلاف بود، بلند کرد و به پهلوى فاطمه (س) زد، وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازیانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت که صیحهاى زد و پدر خود، رسول خدا را به فریاد طلبید[۴۲].
بعد از هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و بردن حضرت علی(ع) به مسجد برای بیعت با ابوبکر، حضرت فاطمه زهرا(س) به قصد نفرین کردن سران نفاق، دست حسن و حسین را گرفته از خانه بیرون آمد و خواست به سوى قبر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم برود. على علیه السّلام به سلمان فرمود: اى سلمان! دختر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را دریاب که من هم اکنون دو طرف شهر مدینه را مىبینم که آماده فرو رفتن به زمین است. در ضمن همین داستان، سلمان گوید: من نزدیک آن حضرت بودم، به خدا سوگند، دیدم پایههاى دیوارههاى مسجد حضرت رسول از زمین کنده شده به طورى که اگر کسى مىخواست از زیر آنها عبور کند، مىتوانست. خودم را به آن حضرت رسانیده گفتم: اى بانوى من! اى سرور من! همانا خداوند تبارک و تعالى پدرت را به عنوان رحمت فرستاد. تو نقمت و عذاب مباش! حضرت برگشت و دیوارهاى مسجد در جاى خود مستقر گردید به طورى که از زیر آنها گرد و غبار حرکت کرده به بینىهاى ما فرو رفت. [۴۳]
۴- گریههای سیاسی
حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریهات ما را اذیّت مىکنى. لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مىرفت، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مىکرد به سوى مدینه بازمىگشت[۴۴].
بزرگان اهل مدینه اجتماع کردند و به حضور امیر المؤمنین على علیه السّلام آمدند و گفتند:
اى ابو الحسن! فاطمه شب و روز گریه مىکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمىرویم، در حالى که روزها به علّت مشغله و طلب معاش قرار و آرام نداریم، ما از تو تقاضا مىکنیم که فاطمه یا شب گریه کند و یا روز.
حضرت امیر فرمود: مانعى ندارد. على علیه السّلام این موضوع را با فاطمه علیها السّلام در میان نهاد ولى متوجّه شد که آن حضرت از گریه ساکت نمىشود و تسلیت گفتن براى او ثمرى ندارد.
در این حال فاطمه علیها السّلام گفت: اى ابو الحسن! من چندان مکثى در میان این مردم نخواهم کرد و به زودى از میان این مردم مىروم، على جان به خداوند سوگند من شب و روز از گریه آرام نخواهم گرفت تا اینکه به پدرم ملحق شوم.
حضرت امیر فرمود: باشد، هر طور که میل دارى انجام بده.
على علیه السّلام بعد از آن، اطاقى خارج از شهر مدینه براى حضرت فاطمه علیها السّلام ساخت که آن را بیت الاحزان مىگفتند. به هنگام صبح فاطمه حسن و حسین علیهم السّلام را برمىداشت و به بقیع مىرفت و همچنان تا شب مشغول گریه بود. و چون شب فرا مىرسید حضرت امیر مىآمد و فاطمه را به منزل باز مىگردانید.
حضرت فاطمه(ص) پس از فوت پدر بزرگوارش مدت بیست و هفت روز این برنامه را انجام مىدادند، آنگاه مریض شدند و تا چهل روز زنده بودند و سپس از دنیا رحلت کردند[۴۵].
ب:حمایت از ولایت در بستر بیماری
۱: دفاع از ولایت در عیادت زنان از حضرت زهرا(س)
در کتاب احتجاج از سوید بن غفله روایت شده است:
«چون فاطمه علیها السّلام بیمار شد به آن بیمارى که موجب رحلت آن حضرت گردید، به هنگام شدّت یافتن بیماریش، گروهى از زنان مهاجر و انصار به عیادتش جمع شدند و بر آن حضرت سلام کرده گفتند: اى دختر رسول خدا! وضع بیماریت چگونه است و با آن چه مىکنى؟ آن حضرت ستایش خداوند سبحان کرده بر پدرش درود فرستاد، و سپس گفت : حالم به گونهاى است که از دنیاى شما بسى بیزار و مردانتان را دشمن مىدارم! حال و قالشان را آزمودم و از آنچه کردند، بسى ناخشنودم و آنان را به کنارى نهادم. چرا که چون[۴۶]تیغ زنگار خورده نابرّا و چون نیزه از قد دو نیم شده، و صاحبان اندیشههاى تیره و نارسایند.
چه بد ذخیرهاى از پیش براى خود فرستادند. خشم خداوند را به جان خریدند و در آتش و نیران پایندهاند.
از سر ناچارى ریسمان امور و وظایف را به گردن آنان انداخته، سنگینى و مسئولیت کار را بدان ها واگذاردم و ننگ عدالت کشى را بر آنها بار کردم. نفرین ابد بر این مکّاران، دور باشند از رحمت حق این ستمکاران، واى بر آنان! از چه رو تمرکز حق را در مرکز خود سبب نگشتند؟ و از این راه خلافت را از پایههاى نبوّت دور داشتند و از سرایی که محل نزول جبرئیل بود، به دیگر سرا بردند و از ید قدرت کاردانان دین و دنیا خارج ساختند! به هوش! که زیانى بس بزرگ است! چه چیزى سبب گردید تا از على علیه السّلام عیبجویى کنند؟
عیب او گفتند؛ زیرا شمشیرش، خویش و بیگانه، شجاع و ترسو نمىشناخت. دریافتند که او به مرگ توجهى ندارد. دیدند که او چگونه بر آنها مىتازد و آنان را به وادى فنا مىافکند. و برخى را براى عقوبت و سرمشق دیگران باقى مىگذارد. به کتاب خدا مسلط و دانا، و خشم او در راه خوشنودى خداوند بود. به خداوند سوگند اگر از طریق آشکار و نمایان حق منحرف شده از قبول دلایل و حجت هاى روشن و مبیّن، امتناع مىنمودند، آنان را به راه مستقیم، هادى و رهنمون مىشد و از انحراف و اعوجاج آنان جلوگیرى مىنمود. به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان على پاى مىفشردند و تدبیر کار را آنچنان که پیامبر بدو سپرده بود، تحویل او مىدادند على آن را به سهولت راه مىبرد و این شتر را به سلامت به مقصد مىرساند، آن گونه که حرکت این شتر رنج آور نمىشد. على آنان را به آبشخورى صاف و مملو و وسیع هدایت مىکرد که آب از اطرافش سرازیر مىشد و هرگز رنگ کدورت به خود نمىگرفت. او آنان را از این آبشخور سیراب به در مىآورد.
على خیر و نیکى را در نهان و آشکار براى آنان خوش مىدارد. او اگر بر مسند مىنشست هرگز بهرهاى فراوان از بیت المال را به خود اختصاص نمىداد و از فزونى و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمىکرد، به مقدار آبى که تشنگى را فرو نشاند و خوراکى که گرسنگى را برطرف نماید
از سرایى که محل برطرف نماید. (در آن هنگام) مرد پارسا، از تشنه حطام دنیا باز شناخته مىشد و راستگو از دروغگو متمایز مىگشت، در این صورت ابواب برکات آسمانى و زمین بر آنان گشوده[۴۷]مىشد. و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد. زیرا اگر ساکنان قریهاى ایمان آورده خدا ترسى پیشه مىساختند برکات زمین و آسمان را بر آنان فرو مىریختیم. امّا آنان دروغ گفتند و ما آنان را در برابر آنچه که به دست آورده بودند، گرفتار آوردیم «و کسانى از اینان که ستم روا داشتند نتیجه سوء کردارشان را به زودى خواهند یافت.
آنان هرگز بر ما چیرگى نخواهند یافت». بیایید! و بشنوید! روزگار چه طرفه معجونى در نهان دارد و چه بازیچهها یکى از پس دیگرى آشکار مىسازد.
اى کاش مىدانستند به چه پناهگاهى تکیه دادهاند؟ و کدامین ستون را پشتیبان گرفتهاند؟ و به کدامین ریسمان تمسّک جستهاند؟ و بر چه خاندانى پیشقدم شده، استیلا جستهاند؟
شگفتا! که بد سرپرستى انتخاب کرده و بد دوستانى برگزیدهاند. و ستمکاران [که به جاى خداوند شیطان را اطاعت نمودند] چه بد مبادله کردند. اینان روى بال، به جاى پرهاى بزرگ، دم را قرار دادهاند، سر واگذارده دم اختیار نمودند
به خاک مذلّت ساییده باد بینى قومى که “خیال کردند با این اعمال کار خوبى را انجام دادهاند. بدانید که آنان فاسدند، ولى خود نمىدانند.“
واى بر آنان! “آیا آن کسی که مردم را به راه راست فرا مىخواند، سزاوار پیروى است یا آنکه خود راه نمىداند؟ واى بر شما! چه بد داورى مىکنید.“
امّا به جان خود سوگند که این نطفه بسته شده است. [و شتر این فتنه آبستن شده به همین زودى خواهد زایید] انتظار کشید تا این فساد در پیکر اجتماع اسلامى منتشر شود. از پستان شتر پس از این خون و زهرى که زود هلاککننده است، بدوشید. «در اینجاست که پویندگان راه باطل زیان بینند» و مسلمانانى که در پى خواهند آمد، در مىیابند که احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است. قلبتان با فتنهها آرام خواهد گرفت. بشارتتان باد به شمشیرهاى کشیده و برّا، و حمله جائر و متجاسر ستمکار، و درهم شدن امور همگان و خود رأیى ستمگران! غنایم و حقوق شما را اندک خواهند داد. و جمع شما را با شمشیرهایشان دور خواهند کرد. و شما جز میوه حسرت برداشت نخواهید نمود. کارتان به کجا خواهد انجامید؟
در حالى که حقایق امور بر شما مخفى گردیده است. آیا شما را به کارى وادارم که از آن[۴۸] کراهت دارید؟. زنان حاضر در مجلس سخنان حضرت فاطمه علیها السّلام را پیش مردان خود بازگو و تکرار کردند. متعاقب آن، گروهى از بزرگان و رؤساى مهاجرین و انصار در حالى که اعتذار مىجستند و اظهار ندامت، نزد حضرت زهرا علیها السّلام آمدند و به آن حضرت گفتند: اى سرور زنان عالم! اگر ابو الحسن (على علیه السّلام) براى ما حقایق را عنوان مىکرد قبل از آنکه ما با دیگرى (ابو بکر) عهد وثیق و پیمان استوار و محکم بسته باشیم، هرگز از او روى بر نتافته به دیگرى میل نمىکردیم.
حضرت فاطمه علیها السّلام فرمود:
من مسئولیت بازگویى حقایق را داشتم (نصیحتى بود از من به شما) حجّت را بر شما تمام کردم. عذر شما، عذر مقبول و پسندیدهاى نیست و تقصیر و کوتاهى شما مسلّم و هیچ بهانه و توجیهى بعد از آن متصوّر نیست[۴۹]».
۲– تحویل نگرفتن سران نفاق در بستربیماری
در ایام بیماری حضرت فاطمه(س) عمر با امیرالمؤمنین ملاقات کرده و میگوید: ابوبکر مرد پیری است و سوگند یاد کرده است که تا فاطمه(س) از او راضی نشود به خانه نمیرود. اگر میتوانی از فاطمه(س) اجازه بگیرد تا به عیادت او بیاید.
امیرالمؤمنین(ع) به نزد فاطمه(س) رفت و گفت:« یا بنت ابن عمى و بنت خیر خلق اللّه ابو بکر و عمر اجازه ملاقات مىخواهند و از آنچه با تو کردهاند عذر مىطلبند ».
فاطمه(س) گفت: «لا و اللّه لا کلمتها حتى القى ابى فاشکوا الیه ما فعلوا بی»: یعنى نه به خدا که با او سخن نکنم تا ملاقات کنم پدر خود و شکایت کنم به سوى او آنچه به من کردند.
امیر المؤمنین گفت من ضامن شدم که از تو اجازت حاصل کنم.
فاطمه گفت: «یا ابن عمى المنزل منزلک و الاذن فیه الیک و النساء تبع للرجال فسمعا و طاعه فاصنع ما بدا لک و اعوذ باللّه اعصیک طرفه عین». اجازت داد و گفت:«یا على الحفنى الثوب:، و به زنان که حاضر بودند گفت روى من به جانب دیوار کنید.
ابو بکر و عمر درآمدند و سلام کردند، جواب نداد. ابو بکر گفت یا بنت رسول اللّه ما آمدیم تا رضاى تو حاصل کنیم پیش از مرگت و مىخواهیم که ما را حلال کنى.
فاطمه گفت: «لا و لا کراهه». پس گفت از شما چیزى بپرسم اگر راست گوئید آنگاه بگویم آنچه مصلحت باشد. گفتند راست بگوئیم، گفت پدرم رسول اللّه گفت:« فاطمه بضعه منى اذاها فقد اذانى، و من اذانى فقد اذى اللّه»: هر دو گفتند شنیدیم.
پس فاطمه گفت: «اللهم انى اشهدک و جمیع ملائکتک و رسلک و جمیع من حضر انهما اذیانى فى حیاتى بعد موت ابى، اخرجا عنى»: گفت خدایا به درستى که من گواه مىگیرم تو را و جمیع فرشتگان تو را و رسولان تو را و جمیع حاضران را که ابو بکر و عمر مرا ایذاء کردند در حیات من بعد از موت پدر من، برخیزید و از پیش من بیرون روید، بخداى که من از شما هرگز راضى نباشم از آن ظلم که بر من کردید و شکایت شما پیش پدر بگویم.[۵۰]
۳– وصیت نامه
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه، دگرگونیهائی که پس از رسول خدا -به فاصلهای اندک- در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنانکه تاریخ نشان میدهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است. بیماری وی پس از این حادثهها آغاز شد. حضرت فاطمه(س) با وجود صفات پسندیده ای مانند بخشش و مهربانی، در وصیتی که به امیرالمومنین علی(ع) کرد اوج نفرت و نارضایتی خود را از سران نفاق نشان داد چنان چه در روایتی آمده است که:
«ابن بابویه به سند معتبر روایت کرده است که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فاطمه علیها السّلام را در شب دفن کرد؟ فرمود: براى آنکه فاطمه علیها السّلام وصیّت کرده بود که آن دو مرد اعرابى که هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند- یعنى: ابو بکر و عمر- بر او نماز نکنند . ایضا به سند معتبر روایت کرده است که: از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند از علّت دفن فاطمه علیها السّلام در شب؟ فرمود: زیرا که او خشمناک بود بر جماعتى و نمىخواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر کسى که ولایت و محبّت آن جماعت داشته باشد[۵۱]». وصیت حضرت فاطمه(س) دارای پیام و چراغی در دل تاریکی است که هر جویای حقی را به درستی هدایت می کند.
شهادت حضرت فاطمه(س)
در این مورد نیز بمانند محل دفن فاطمه (ع) به روایات شیعه و سخنان ائمه (ع) هیچ توجهى نشده است در حالى که «اهل بیت أدرى بما فى البیت» اینان آگاهترند. اقوال در مورد محل دفن و روز و ماه رحلت حضرت فاطمه (ع) مختلف است، در مورد محل دفن قول قاطع و محل مشخّص قطعى نداریم ولى اصح اقوال آن است که در خانه خودش دفن شده و زمان وفات را محققان از علما، سوم جمادى الثانى، نود و پنج روز و بعضى روایات معتبر هفتاد و پنج روز پس از رحلت پیامبر دانستهاند و در روایات شیعه از اقوال متن هیچ کدام نیامده است.[۵۲]
حضرت فاطمه (س) بنابر قول مشهور اصحاب ما که از امام صادق (ع) نقل شده در روز سوم جمادى الآخر سال یازدهم هجرى دنیا را بدرود گفت. همچنین روایت کردهاند که آن حضرت در بیستم جمادى الآخر وفات یافته است. برخى نیز وفات او را در شب یکشنبه سیزدهم ربیع الآخر ذکر کردهاند.[۵۳]
ظلم و ستمى که بعد از وفات پیامبر از طرف خلفا نسبت به خاندان رسالت و فاطمه زهرا شده چیزى نیست که قابل کتمان باشد، اگر چه حقوقبگیران و جیرهخواران آنان در طول تاریخ سعى در کتمان آن داشتهاند، ولى جنایت و ظلم آنان به قدرى عظیم است که کاملا نتوانستهاند دامن آنان را از لکه ننگین پاک سازند، گرچه تا حدودى از شدت آن کاستهاند ولى همین مقدارى که در کتابهاى آنها مانده براى مظلومیت فاطمه و خاندان رسالت و محکومیت خلفا کافى است.[۵۴]
یک واژه ام نوشته شده در کتابتان
سرمایه ام دعای شب مستجابتان
بانو ! شما بهانه خلقت ، که می شود …
آغاز هر چه هست به آغاز نابتان
بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات
ازعطر آسمانی سیب گلابتان
آیا نمی شود که نصیب دلم شود
سلمان ترین کرامت یک انتخابتان
یعنی کمی ز لطف شما شاملم شود
یعنی بیاید این دل من در حجابتان
هجده بهار ماندی وحالا نشسته ایم
زانو بغل گرفته به زخم شتابتان
هرگز تب مزار تو پایین نیامده
تا صبحگاه سر زدن آفتابان
علی رضا لک
منابع و مآخذ
ابنجوزی، یوسفبن قزاوغلی ، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، مترجم محمدرضا عطائى، آستان قدس رضوى، مشهد، نوبت چاپ اوّل، ۱۳۷۹ش.
استرآبادى، احمد بن تاج الدین، آثار احمدى تاریخ زندگانى پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام، میراث مکتوب، تهران، ج ۱، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ ش.
الامینى، علامه عبد الحسین، الغدیر، مترجم جمعى از نویسندگان، بنیاد بعثت، تهران.
الشاوی، علی،با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، مترجم عبدالحسین بینش، کوثر غدیر، ، چاپ اول، ۱۳۸۱.
المرعشى التستری، القاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مکتبه آیه الله المرعشى النجفى، قم، ۱۴۰۹ ق.
تهرانی، مجتبی، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک؛ برگرفته از درس های مجتبی تهرانی، مؤسسه فرهنگی پژوهشی مصابیح الهدی، تهران، ۱۳۹۱٫
جعفرى، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، مترجم سید محمد تقى آیت اللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
رحمانى همدانى، احمد، فاطمه زهرا علیها السلام شادمانى دل پیامبر(ص)، مترجم سید حسن افتخارزاده، ر ک، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ .
رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام، سازمان انشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۱۳۹۳٫
سیدابن طاوس، طرائف، مترجم داود الهامی، نوید اسلام ، قم، ۱۳۷۴٫
طبرى، عماد الدین حسن بن على، کامل بهائى، مرتضوى، تهران، ۱۳۸۳ ش.
علامه مجلسى، جلاء العیون، سرور،قم، چاپ نهم، ۱۳۸۲ ش.
علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى، مهام، تهران، ۱۳۷۹ ش.
عاملی، سیدمحسن امین، سیره معصومان، مترجم علی حجتی کرمانی، سروش، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶٫
فیروزآبادى، سید مرتضى، فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، مترجم محمدباقر ساعدى، فیروزآبادى، قم،۱۳۷۴ش.
مطهری، مرتضی،امامت و رهبری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ هفدهم، ۱۳۷۴٫
منابع اینترنتی:
[۱] http://fa.wikishia.net/view حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
http://www.islamquest.net اسلام کوئستنت
جانشین پیامبر(ص) http://entezar.ahlolbait.com
[۱] http://www.valiasr-aj.com موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
برگرفته از m5736z.blog.ir زارع پور
islampedia.ir مطهری، مرتضی،امامت و رهبری
[۱] سوره نور، آیه ۶۳
[۲] ابنجوزی، یوسفبن قزاوغلی ، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، مترجم محمدرضا عطائى، آستان قدس رضوى، مشهد، نوبت چاپ اوّل، ۱۳۷۹ ش، ص ۴۰۹
[۳] الامینى، عبد الحسین، الغدیر، مترجم جمعى از نویسندگان، بنیاد بعثت، تهران، جلد ۱۶، ص ۳۱
[۴] سوره مائده، آیه ۵۵
[۵] مطهری، مرتضی،امامت و رهبری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ هفدهم، ۱۳۷۴، ص۶۰-۶۱
[۶] سوره مریم، آیه ۵
[۷] سوره محمد، آیه ۱۱
[۸] سوه دخان،آیه ۴۱
[۹] سوره نساء، آیه ۳۳
[۱۰]فیروزآبادى، سید مرتضى، فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، مترجم محمدباقر ساعدى، فیروزآبادى، قم،۱۳۷۴ش،ج ۲، ص ۱۴۹-۱۵۰
[۱۱] http://www.valiasr-aj.com موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
[۱۲] islampedia.ir/ مطهری، مرتضی،امامت و رهبری
[۱۳])جانشین پیامبر(ص http://entezar.ahlolbait.com
[۱۴]http://www.islamquest.net اسلام کوئستنت
[۱۵] الشاوی، علی،با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، مترجم عبدالحسین بینش، کوثر غدیر، ، چاپ اول، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۴۶
[۱۶] الشاوی، علی،با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، مترجم عبدالحسین بینش، پیشین، ج ۱، ص۷۴
[۱۷] جعفرى، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، مترجم سید محمد تقى آیت اللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، ص ۴۱-۴۲
[۱۸]عاملی، سیدمحسن امین، سیره معصومان، مترجم علی حجتی کرمانی، سروش، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ج۱، ص ۲۶۹
[۱۹] المرعشى التستری، القاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مکتبه آیه الله المرعشى النجفى، قم، ۱۴۰۹ ق، ج ۲، ص ۴۷۲
[۲۰]عاملی، سیدمحسن امین، سیره معصومان، مترجم علی حجتی کرمانی، پیشین، ج۳، ص ۱۶۷
[۲۱] سوره مائده، آیه ۶۷
[۲۲] مطهری، مرتضی،امامت و رهبری،پیشین، ۶۱-۶۲-۶۳
[۲۳] یوسفى غروى، محمد هادى، تاریخ تحقیقى اسلام، مترجم حسینعلى عربى، ر ک، مؤسسه آموزش پژوهشى امام خمینى قدس سره، قم، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ ش، ج ۴، ص ۴۸۷
[۲۴] یوسفى غروى، محمد هادى، تاریخ تحقیقى اسلام، مترجم حسینعلى عربى، ر ک، ص ۴۸۹
[۲۵] استرآبادى، احمد بن تاج الدین، آثار احمدى تاریخ زندگانى پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام، میراث مکتوب، تهران، ج ۱، ص ۲۷۲
[۲۶] رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام، سازمان انشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۱۳۹۳، ج ۱، ص۲۹۷
[۲۷] http://fa.wikishia.net/view حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
[۲۸] سیدابن طاوس، طرائف، مترجم داود الهامی، نوید اسلام ، قم، ۱۳۷۴، ۴۱۰
[۲۹] تهرانی، مجتبی، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک؛ برگرفته از درس های مجتبی تهرانی، مؤسسه فرهنگی پژوهشی مصابیح الهدی، تهران، ۱۳۹۱، ص ۶۷-۶۸
[۳۰] تهرانی، مجتبی، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک؛ برگرفته از درس های مجتبی تهرانی، پیشین، ص ۱۲۷
[۳۱] سیدابن طاوس، طرائف، مترجم داود الهامی، پیشین،ص ۴۱۸
[۳۲] سوره توبه، آیه ۱۳
[۳۳] تهرانی، مجتبی، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک؛ برگرفته از درس های مجتبی تهرانی، پیشین، ص ۱۲۷
[۳۴] تهرانی، مجتبی، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک؛ برگرفته از درس های مجتبی تهرانی، پیشین،ص ۱۲۹-۱۳۰
[۳۵] سیدابن طاوس، طرائف، مترجم داود الهامی، پیشین،ص۴۱۶
[۳۶] http://fa.wikishia.net/view حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
[۳۷] رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام،پیشین، ص۳۴۳
[۳۸] رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام،پیشین، ص۳۴۴
[۳۹] الامینى، علامه عبد الحسین، الغدیر، مترجم جمعى از نویسندگان، بنیاد بعثت، تهران،ج ۱۰، ص۲۶۸
[۴۰] رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام، پیشین، ص۳۴۴
[۴۱] رشاد، علی اکبر، دانشنامه فاطمی علیها السلام، پیشین، ص۳۴۵
[۴۲] ۶۴۴ علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى، پیشین، ص
[۴۳]رحمانى همدانى، احمد، فاطمه زهرا علیها السلام شادمانى دل پیامبر، مترجم سید حسن افتخارزاده، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ ش، ص ۱۵۵
[۴۴] علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى،پیشین، ص۵۷۲
[۴۵] علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى،پیشین، ص۶۰۹
[۴۶] علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى، مهام، تهران، ۱۳۷۹ ش، ص۵۸۰
[۴۷] علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى،پیشین، ص۵۸۱
[۴۸] علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى،پیشین، ص۵۸۲
[۴۹] عاملى، سید محسن امین، سیره معصومان، مترجم على حجتى کرمانى، ر ک ، ص ۹۷-۹۸- ۹۹،
علامه مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، مترجم محمد روحانى علىآبادى، پیشین، ص۵۸۳
[۵۰] طبرى، عماد الدین حسن بن على، کامل بهائى، مرتضوى، تهران، ۱۳۸۳ ش، ص۳۱۲، رحمانى همدانى، احمد، فاطمه زهرا علیها السلام شادمانى دل پیامبر(ص)، مترجم سید حسن افتخارزاده، ر ک، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ ش، ۶۸۳-۶۸۴
[۵۱] علامه مجلسى، جلاء العیون، سرور،قم، چاپ نهم، ۱۳۸۲ ش، ص ۲۷۶
[۵۲]ص ۴۲۳ ابنجوزی، یوسفبن قزاوغلی ، شرح حال و فضائل خاندان نبوت، مترجم محمدرضا عطائى،
[۵۳]پیشین، ج ۲، ص ۸۶ عاملی، سیدمحسن امین، سیره معصومان، مترجم علی حجتی کرمانی،
[۵۴] سیدابن طاوس، طرائف، مترجم داود الهامی، پیشین، ۳۸۳