اباعبدالله الحسین(ع)، تنها و غریبانه اما مصمم، نستوه و بشکوه با صولت حیدری و هیئت نبوی قدم به میدان گذاشت. کنار میدان، یاران شهید را نگریست. هیچ کس نبود. فریاد امام در غربت عاشورا پیچید که:” هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عن حرم رسول الله هل من موحد یخافُ الله فینا هَل من مُغیثٍ یرجوالله فی اغاثتنا؟ هَل مِن مُعینٍ یرجوا ما عنداللهِ فی اعانتنا[۱]؟”
آیا کسی هست تا دشمن را از حرم پیامبر(ص) دور کند؟ آیا خدا پرستی هست تا بر بیدادِ رفته بر ما از خدا پروا کند و بترسد؟ آیا فریادرسی هست که دل بستهی خدا باشد و فریادرس ما شود؟ آیا یاریگری هست که با امید به یاری خدا یاریمان کند؟
در این هنگام صدای گریهی اهل حرم برخاست اما دیگر نه عباس بود و نه اکبر تا به رسم پیشین برای آرامش آفرینی، آنها را به خیمه بفرستد.
برخی نوشتهاند امام فریاد استغاثهی خود را پس از گفت و گو با یاران شهید سر داد.
خطاب امام به وجدانهای بیدار آینده نیز میتواند باشد. این دعوت عام از همهی تاریخ است که پاسدار حریم ارزشها و مدافع حقیقت مظلوم باشند. هر کس در هر روزگاری باید خویشتن را مخاطب حنجرهی تشنه و ندای دادخواهی اباعبدالله(ع) احساس کند.
اقدام امام سجاد:
با برخاستن صدای استغاثهی امام، علی بن الحسین(امام سجاد)، شمشیر(یا نیزه) برداشت و در حالت بیماری شدید، قصد میدان کرد. امکلثوم او را صدا زد که ای برادر زاده باز گرد.
برخی مقاتل و منابع نیز نوشتهاند که اباعبدالله الحسین(ع) خطاب به امکلثوم فرمود: او را بگیر و به خیمه باز گردان تا از نسل آل محمد(ص) خالی نماند[۲].
تحریف ناروا:
یکی از نکات ناروا که دربارهی امام سجاد(ع)در برخی مقاتل و کتب مطرح شده است، بیخبری او از صحنه نبرد و وقایع عاشوراست. نوشتهاند که اباعبدالله به خیمه آمد و حضرت سجاد از شدت بیماری(برخی شکم درد و اسهال! نیز نوشتهاند)، توان حرکت نداشت. در این هنگام حضرت زینب(س) نیز پشت سر امام سجاد بود و او را به سینه تکیه داده بود.
حضرت زینالعابدین(ع) از پدر پرسید: پدرجان، با این منافقان چه کردی؟ اباعبدالله الحسین(ع) پاسخ داد: فرزندم! شیطان بر پشت آنان سوار بود. یاد خدا را فراموش کردند. شعلهی جنگ افروخته شد و زمین از خون لبریز و گلگون شد.
علی پرسید: پدرجان، عمویم عباس(ع) چه شد؟!
زینب(س) در این لحظه جلوی گریهی خود را گرفت و چشم دوخت تا برادر چه پاسخ میدهد. چون خبر شهادت عباس را به سبب بیماری شدید امام سجاد(ع) به او نگفته بود!! امام حسین(ع) فرمود: پسرم! عمویت عباس کشته شد. دستانش را بر ساحل فرات جدا کردند. امام سجاد(ع) به شدت گریست و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد از برادرش علی اکبر پرسید. از حبیب و مسلم بن عوسجه و زهیر بن القین سراغ گرفت و امام فرمود: جز من و تو هیچ مردی زنده نمانده است[۳].
این سخنان کاملا نادرست است و نوعی دروغ پردازی است که در منابع متأخر دیده میشود. دلایل نادرستی این سخنان:
- پیوند خیمهها با همدیگر و بازتاب خبرها بلافاصله در درون خیمهها.
- همانگونه که پیشتر گفته شد امام سجاد(ع) در رزم شرکت داشته است و زخمی شده است و بیماری وی از همین رهگذر بوده است و نسبت اسهال و شکم درد نارواست.
- اگر حضرت زینب برای حفظ سلامتی امام سجاد(ع)، اخبار میدان را به او نرسانده است، به طریق اولی امام حسین(ع) نیز میبایست از هر گونه اطلاع رسانی پرهیز میکرده است.
- وداع امام حسین(ع) با حضرت سجاد، خود به معنای غربت و تنهایی امام بوده است. مگر ممکن است امام سجاد(ع) نداند با وجود و حضور ابوالفضل و علی اکبر و دیگر یاران، امام به میدان نبرد نمیرود یا دست کم یاران نمیگذارند که امام به میدان برود.
- خیمهی امام سجاد(ع) کنار خیمهی امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بوده است و در قلب مجوعهی ۶۲ خیمهی کربلا. شیون زنان و اخبار میدان و عکس العمل کودکان و حرم نشینان پس از هر شهادت، امکان نداشته از امام سجاد(ع) پنهان بماند.
- علی رغم تب و بیماری، چندین بار امام سجاد(ع) تا کنار خیمه میآمده است و مسلماً اخبار جنگ و میدان از او پنهان نمیمانده است.
- با شهادت شهیدان، گاه شیون برمیخاست و در میان شیون نام شهید ذکر میشد که مسلماً این صداها به خیمهی امام سجاد(ع) میرسید.
گفت و گو با دشمن:
امام رو به روی دشمن ایستاد و با صدایی رسا خطاب به آنان گفت: یا ویلکُم علی مَ تقاتلونی؟ علی حقٍّ ترکتُهُ؟ ام علی سُنّهٍ غیرّتُها؟ ام علی شریعهٍ بدّلتَها، ام علی جُرمِ فعلته؟: وای بر شما، چرا با من میجنگید؟ چرا اندیشهی کشتن من دارید؟ آیا حقی را ترک گفتهام یا سنت الهی و دینی را دگرگون کردهام یا شریعتی را تغییر دادهام؟ آیا گناهی مرتکب شدهام؟
پاسخ دشمن این بود که: بَل تقاتِلُکَ بُغضاً منّا لابیکَ و ما فَعَلَ باشیاخنا یومَ بدرٍ و حنین[۴]. تو را به جبران بُغض و کینهای که از پدرت داریم میکشیم. در بدر و حنین پدرت، بزرگان ما را از دم شمشیر گذراند.
امام حسین(ع) با شنیدن این جمله گریست.
نکته:
کینهتوزی و تراکم بغضها و نگه داشتن آنها در جان، فرهنگ و سیرت اموری است. کربلا انفجار بغض و کینههای دیرینه نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع) است. جانهای سیاه و اندیشههای تباه برای زخمهای دیروز مرهم میجویند و قساوت و شقاوت در کربلا، زبانهی آتش پنهان در وجود آنهاست؛ در وجود کسانی که سالها بعد از بدر و حنین به دنیا آمده بودند اما نسل پیشین، کینههای کهنه را به آنها منتقل کرده بود.
شعرخوانی یزید در هنگام گستاخی و جسارت به رأس مبارک اباعبدالله الحسین(ع) نیز انفجار همین کینهها را نشان میدهد. آنگاه که مغرورانه میخواند:
لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا جزع الخزرجُ من وقع الاسل[۵]
[۱] . دمع السجوم(ترجمهی نفس المهموم): ص۱۸۶، مثیرالاحزان: ص۳۶، بحارالانوار: ج۴۵، ص۴۶، مقتل الحسین: ج۲، ص۳۲، ابصارالعین: ص۱۲٫
[۲] . بحارالانوار: ج۴۶، ص۴۱،معالی السبطین: ج۲، ص۲۱، مقتل الحسین بحر العلوم: ص۴۳۵، مقتل الحسین مقزم: ص۳۴۰٫
[۳] . الدّمعه الساکبه: ج۴، ص۳۵۱-۳۵۲، لؤلؤ و مرجان: ص ۱۷۰(این موضوع را نقد و رد کرده است)، معالی السبطین: ج۲، ص۲۲-۲۳٫
[۴] . الامام الحسین و اصحابه: ج۱، ص۳۰۶، ینابیع الموده: ج۳، ص۸۰، المنتخب: ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹٫
[۵] . دمع السجوم فی نفس المهموم(ترجمه نفس المهموم): ص۲۴۶٫