تهیه و تنظیم: گروه پژوهشی موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا-دزفول
- اشاره به جایگاه خانواده رسالت:
و خداوند پیامبری را فرستاده بود، به رسالت. فرستاده بود به هدایت و راهنمایی خلق. او آخرین پیام رسان وحی در روی زمین بود. و او بشری بود همچون همهی انسانها[۱]، از جنس خودشان و چشنده طعم مرگ.[۲] فرستاده بود و گفته بود، جان بسپارید به کلام محمد(ص) و پیام وحی. والبته محمد هم چشنده مرگ است… .
از آغازین روزهای دعوتِ علنی، محمد را ملزم کرده بود که جانشینش را به مردم معرفی کند.[۳] و محمد چنین کرده بود. گفته بود در این شب «هرکس بامن بیعت کند، برادر و وصی و وزیر من خواهد بود»؛ اما جز علی(ع) کسی به این خواسته جواب مثبت نداده بود.[۴]
سالها بعد محمد در حضور همه دعا کرده بود که، “خدایا پس از من برای امتم وصی وجانشینی معین کن. همچون هارون برای موسی.” و خدا بی درنگ نازل کرده بود[۵]:
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون»[۶]
«سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند.»
و او که در رکوع انگشتر بخشیده بود، تنها علی (ع) بود.[۷]
خدا، گفته بود یا ایها الناس! پس ازمحمد دل بدهید به اوصیای او، اگر به خدا ایمان دارید:
“یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً”.[۸]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزى نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.[۹] »
و اولی الامر، همان اهل البیت بودند.[۱۰]
در حسّاس ترین مراحل تاریخ اسلام، محمد برای مباهله آمده بود، و علی رغم آنکه سرپرست خانواده از جان و مال و حیثیت افراد خانه مایه نمی گذارد، او جانش را، پسرانش را و زنانش را برای اثبات برحق بودن دینش آورده بود. آورده بود که بگوید، اهل من، همین چهار تن اند و دین من دین حقیقتِ مسخ ناپذیر. جانش علی، پسرانش حسنین و زنانش فقط، فاطمه بود…
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ»[۱۱]
« هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
وپیامبر فقط اهل بیت خویش(علیهم السلام)را برای مباهله برگزیده بود. واهل بیت پیامبر همان اهل کسا بودند[۱۲] آنان که به شهادت آیه تطهیر،خدا تطهیرشان کرده بود از هر رجس و پلیدی و گناه:
« إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [۱۳]»
«خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.»
خداوند به همه پیامبران گفته بود، به مردم بگویید که در برابر هدایت و رسالت الهی ، مزدی از آنها طلب نمی کنید. اما به محمد(ص) سپرد، که به مردم بگوید:
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»[۱۴]
«بگو من از شما بر رسالت، اجری نمی خواهم، مگر مودّت و محبت نسبت به نزدیکانم.»
این، یعنی که اهل بیت محمد(ص) با اهل بیت همه پیامبران، فرق میکنند. و البته دلیل آن را هم خود قرآن بیان کرده بود:
«قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ [۱۵]»
«بگو پاداشى که من از شما خواستم تنها به سود شماست؛ اجر و پاداش من فقط بر خداوند است.»
آری اهل بیت پیامبر به نص قرآن، “ولی و سرپرست” امت اند، آنان در رسیدگی به امور مسلمین “اولی تر از خودشانند”، همچون پیامبر(ص)؛ وتنها آنان “جان و زنان و پسران پیامبرند”. آنان که “خدا از هر پلیدی و گناه پاکشان کرده بود”، تا “وصی رسول باشند” و “مجری احکام او در زمین“. آنان که “محبتشان، اجر رسالت رسول” است…
و کاش تنها همین بود… رسول رحمت(ص) همه این آیات را با احادیث متعدد، به تفسیر نشسته بود؛ یعنی که ظاهر وحی را نبینید، جایگاه اهل بیت پیامبر فراتر از درک سطحی شما از آیات است:
(حتی به اعتراف اهل سنت) پیامبر در غدیر، “حدیث ثقلین” را روایت کرده است[۱۶]:
صحیح مسلم از زیدبن ارقم نقل مى کند: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در خطبه اى که در غدیر خم (میان مکه و مدینه) ایراد کرد، پس از حمد و ثناى پروردگار و موعظه و اندرز فرمود: «اما بعد، الا ایها الناس! فانما انا بشر یوشک اَن یأتى رسول ربى فاجیب و انّى تارک فیکم ثقلین: اولهما کتاب الله فیه الهدى و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به» فحث على کتاب الله و رغب فیه ثم قال: «و اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى»[۱۷] اما بعد، اى مردم! من بشرى هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم. من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار مى گذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جویید. پیامبر(صلى الله علیه وآله)تشویق و ترغیب فراوانى درباره قرآن کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه مى کنم، که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید.
و عمر هم نتوانست کتمانش کند بلکه خود راوی حدیثی بود که بعدها به مبارزه اش شتافت:
«عمربن خطاب مى گوید: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «اى مردم! من جلودار شما هستم و شما کنار حوض بر من وارد خواهید شد… هنگامى که بر من وارد مى شوید من درباره ثقلین از شما سؤال خواهم کرد، پس با تأمّل و دقت بنگرید که با آن دو چگونه رفتار مى کنید. ریسمان بزرگ تر، کتاب خداست که یک سویش به دست خدا و سوى دیگرش به دست شماست، پس به آن چنگ زنید و دگرگون نشوید و (ریسمان کوچک تر) عترتم، اهل بیتم. هر آینه خداى لطیف و آگاه به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.» عمربن خطاب مى گوید: به پیامبر(صلى الله علیه وآله)گفتم: یا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)عترت تو چه کسانى هستند؟ فرمود: «اهل بیتم از فرزندان على و فاطمه و حسن و حسین و نه تن از صلب حسین که امامانى نیکوکارند، و اینان عترت من از گوشت و خون من هستند.»[۱۸]
آن زمان که پیامبر حدیث کسا را میخواند وپاکی و تبری اهل بیت را از رجس و پلیدی، از خدا مسألت می کرد، آیه ی تطهیر نازل شده بود. آن روز، زیر کسای پیامبر تنها علی و فاطمه و حسنین بودند[۱۹]. حتی ام سلمه هم اهل این کسا و اهل البیت نبود.[۲۰]
و اهل بیت پیامبر کشتی نوح بودند، هرکه با آنها نبود، غریق دریای جهل و ضلالت…
«مَثَلُ اَهلَ بَیتى فیکُم مَثَل سَفینه نوح مَن رَکِبَها نَجى وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَک»[۲۱]
«اهل بیت من در میان شما همانند کشتى نوح اند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مى یابد و هر کس از آن جدا شود هلاک مى گردد.»[۲۲]
و گردن دراز کردن های موهوم عمر آنگاه که ثقیف آمده بودند به گردن کشی. و پیامبر هشدارشان می داد که مگذارید کاربه جایی بکشد که “جانم” را به نبردتان گسیل کنم. و زهی خیال باطل، جان پیامبر کجا و عمر ….
«رسول خدا به هیئت ثقیف گفت اسلام آورید وگرنه به سوى شما مردى را مى فرستم که از من است یا فرمود چون جان من است. پس گردن هاى شما را مى زند و زن و فرزندان شما را اسیر خواهد کرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گوید هیچ گاه چون آن روز علاقمند به ریاست نشدم و سینه خود را جلو دادم شاید که حضرت بفرماید این. ولى آن حضرت متوجه على(ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او این شخص است.[۲۳] این حدیث و چند حدیث مشابه آن در بسیارى از کتب اهل سنت نقل شده است که در این احادیث یکى از تعابیر زیر آمده است«رجلا منى»، «رجلا مثل نفسى»، «رجلا کنفسى»، «رجلا عدیل نفسى».»[۲۴]
و پیامبر رفته بود، تنها چند روزی از عروجش به ملکوت، می گذشت اما… گویی قرنهاست امت محمد(ص) به خوا ب غفلت فرو افتاده است، آری “فرو افتادن!” چون فرو افتادن به قعر چاهی عمیق و بی پایان… چاه ضلالت و عناد. و فاطمه(س) که در تکاپو بود آیه های قرآن و سخن پیامبر(ص) را به گوششان بشنواند، شاید به یادشان بیاید که او (فاطمه(س))، از “اهل بیت” است و کلامش “همسنگ قرآن”، راست است و استوار و برحق:
“بدانید که من فاطمه ام وپدرم محمد است که درود خدا بر او و خاندانش باد! آغاز و انجام کلامم یکسان است[۲۵] و آنچه را که می گویم، نادرست نمی گویم، و در آنچه که انجام می دهم، از مسیر حق کناره نمی گیرم.”
و باز به یادشان می آورد که ، هان! “ما” تنها خاندانیم، تنها خاندان رسالت:
“به راستی که پیامبری از خودتان سوی شما آمد،….پس اگر نسب و تبار او را بجویید و او را نیکو بشناسید، در می یابید که او از بین تمام زنانتان، تنها پدرمن، و از میان تمام مردانتان، منحصرا برادر پسر عموی من است. و البته که تبار و نسب به او رسیدن چه نیکو و زیباست! سلام خدا بر او و خاندانش.”
بانو دوباره برایشان آیه ی تطهیر می خواند و دوباره سپید رویان شکم تهی را به یادشان می آورد:
“و حقیقت، پرده از جوهر ناب خود برگرفت…. و گره های کفر و سرکشی گشوده شد، و شمایان همراه با گروهی از سپید رویان شکم تهی[۲۶] (و پارسا) دهان به کلمه اخلاص باز کردید، همانا که خداوند هر گونه پلیدی را از ایشان زدوده و و آنها رابه طهارتی ویژه پاک و مطهر فرموده است[۲۷].”
و این در حالی بود که آنان:
” بر لبه پرتگاه آتش[کفر و جهل و نفاق] بودید و با خواری و ذلت زندگی می کردید و از کمی و قلت و ذلت، مانند شربت آبی بودید که تشنهای بیاشامد و لقمه هر خورنده و شکار هر درنده و لگد کوب هر رونده بودید. نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار و خوردنیتان پوست جانوران مردار بود و مردمانی پست و ترسان از هجوم همسایگان بودید، تا انکه خدای تبارک و تعالی به برکت وجود پدرم، شما را از خاک مذلت بیرون کشید و سرتان را به اوج رفعت بر افراشت، بعد از آن همه رنجها که دید و سختی ها که کشید.”
آری ، آنگاه که آنان برلبه پرتگاه جهنم بودند، “جان پیامبر” علی بود…
“…هنگامی که شاخ شیطان ظاهر می گردید[و توطئه ای از سوی دشمنان صورت می گرفت] و یا اژدهایی از مشرکان دهان میگشود[و میخواست تا نظم جامعه را درهم ریزد]برادرش علی(ع) را در کام آنان می انداخت. علی باز نمی گشت تا آنکه بر سر و مغز مخالفان می نواخت و کار آنان با دم شمشیر می ساخت؛ و علی این همه رنج و مشقت را برای خدا می کشید، و برای انجام دادن فرمان خداوند سخت میکوشید.”
و کدامتان را یارای آن هست که در منزلت و جایگاه، با علی از در مقایسه برآیید؟! که علی…
“او (علی ع) وابسته ترین و نزدیک ترین کس به رسول خدا بود و سید و بزرگ و سالار دوستان خداوند که با همه آنان که با پیامبر به جنگ برخاسته بودند، در پیکار بود و در جهت سربلندی و بالندگی اسلام، صمیمانه و سخت کوشانه و تلاشگرانه، دامن همت بر کمر نهاده بود و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی هراسید. با این همه شما در زندگی راحت و در بستر امن و آسایش و در نهایت خوشگذرانی و آرامش، غنوده بودید و در انتظار رویدادی ناگوار برای ما.[مردمانی بودید که] در شرایط بحرانی، عقب نشینی کرده از عرصه جنگ فرار میکردید.”
داستان سخت تکرار تاریخ، بر مادر و فرزند، داستان تلخی است، به واقع تلخ و سخت گزنده. مادر از راستگویی خود می گوید و از منقبت پدر، از آیات قرآن که گواهی طهارت و عصمتشان است، از رنجهای علی و سخنان پیامبر(ص) و دختر …. .
چاه فراموشی آنقدر عمیق شده بود که دستهای امت پیامبر را به خون فرزند پیامبر آلوده بود:
“شما فرزند خاتم پیامبران را کشتید. شما سید جوانان بهشت و چراغ راه امت را کشتید. کسی را به قتل رساندید که در جنگ سنگرگاهتان، در سختی پناهتان و در گیر و دار تاریگی و آشفتگی، مشعل هدایت و پایان پریشانی و سرگردانی شما بود.”
شاید باید دوباره به آنها می گفت که جان حسین، جان رسول الله است و خون حسین، خون خدا…
“هیچ می دانید چه جگری از رسول الله دریدید؟ هیچ می دانید چه حرمتی از او شکستید و چه خونی از او ریختید؟ کاری چنان زشت و ناپسند کردید که زمین و آسمان از تباهی و سیاهی آن سرشار است. در شگفت نباشید اگر آسمان خون گریه کند و منتظر باشید که عذاب آخرت سخت و هولناک است گناهکاران را یاور و پشتیبانی نیست.”
زینب خائنشان می خواند، خیانت به امانت رسول(ص)، خیانت به همان اثقال، که پیامبر در ثقلین برای امت گفته بود. همانها که بناست در قیامت همراه امتش ، بر پیامبر حاضر شوند و رسول حق(ص) احوال امانتش را جویا شود…
“ای یزید! بدان که جز پوست خود نشکافتی و جز گوشت خود پاره پاره نکردی. زودا که بر رسول خدا(ص) در آیی و بار سنگین ریختن خون فرزندش را بر دوش بکشی و شکستن حرمت خاندانش را برعهده داشته باشی. آن روز پیامبر(ص) خاندانش را گرد آورد و پراکندگیشان را سامان بخشد و حق ایشان را باز ستاند.”
مادری آیه ی تطهیر می خواند و دختری ثقلین… .
مادری “عصمت” پدر را به رخ میکشد، و دختری “حجه المنیر” برادری….
چه سود که قرنهاست امت محمد در خواب “فرو افتاده” است… چون فرو افتادن به قعر چاهی عمیق و بی پایان… چاه ضلالت و عناد….
[۱]. یونس/ ۲ ؛ فصلت/۶ .
[۲] عنکبوت/ ۵۷٫
[۳] . ر.ک: حسینی، علی اکبر، دعوت علنی. سایت:موسسه تحقیقات ونشر معارف اهل البیت، دانشنامه اسلامی. قابل دسترس در: http://wiki.ahlolbait.com
[۴] طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۲۱-۳۲۰ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۱۷۹–۱۸۰ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – دار بیروت، ج۲، ص۶۰ ابن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶، ج۳، ص۳۹-۴۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۵–۱۴۶٫
[۵] . ر.ک: ولی کیست و اولی الامر چه کسانی اند؟ مجله ی معارف اسلامی، قابل دسترس در: http://rasekhoon.net
[۶] مائده آیه ی ۵۵٫
[۷] مطابق اعتراف مفسر کبیر فخر رازی، روایات بسیاری نیز دلالت دارد بر این که آیه در حق علی بن ابی طالب نازل شده است. در مقام تتبع نیز ۶۶ نفر از مفسران و مورخان اهل سنت امثال: طبری، ثعلبی، قشیری، خوارزمی، ابن حجر و ابن کثیر شأن نزول آیه ی فوق را درباره ی حضرت علی (ع) دانسته اند، که به فرض صحت سند عکرمه، این حدیث قابل معارضه با روایات فراوانی که مفسران اهل سنت آورده اند نیست، تا چه رسد به احادیث شیعه که از طریق اهل بیت فراوان رسیده است. – فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۲۷٫ ر.ک: ولی کیست و اولی الامر چه کسانی اند؟، مجله معارف اسلامی.
[۸] نساء، ۵۹٫
[۹] . علمای اهل سنت در مصداق اولی الامر، در این آیه نظرات متنوعی ارایه کرده اند، اما در مجموع بسیاری از بزرگان علمای آنها نیز به اطلاق اولی الامر بر اهل بیت و حضرت علی(ع)، به تلمیح، اعتراف کرده اند. همچون: فخر رازی در ذیل آیه به یک حقیقت اشاره می کند و می نویسد: کسی که خدا اطاعت او را بدون چون و چرا لازم بشمرد قطعا باید معصوم باشد، زیرا اگر معصوم از خطا نباشد لازم می آید در اشتباهات هم اطاعت او عین اطاعت از خدا و رسول باشد و این باعث تضاد در احکام الهی می شود، زیرا از یک طرف پیروی از اولی الامر بدون قید و شرط واجب است و از جانب دیگر در احکام غیر الهی اطاعت حرام می باشد. پس نتیجه می گیریم اولی الامری که در آیه اطاعت آن ها واجب شمرده شده باید معصوم باشد(فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۴). ابوحیان اندلسی -مغربی در تفسیر بحر المحیط – ابوبکر بن مؤمن الشیرازی در رساله ی اعتقاد- شیخ سلیمان حنفی قندوزی از دانشمندان اهل سنت نیز در کتاب ینابیع الموده.- ر.ک: ولی کیست و اولی الامر چه کسانی اند؟ – نجارزادگان، فتح الله، بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر»، مجله:طلوع-بهار ۱۳۸۲، شماره ۵، ص۴٫
[۱۰] . رک: نجارزادگان، فتح الله، بررسی و نقد دیدگاهها و روایات اهل سنت در باره «اولی الامر»، مجله:طلوع-بهار ۱۳۸۲، شماره ۵، ص۴٫
[۱۱] . آلعمران/ ۶۱.
[۱۲] . ابن جریر طبری بیش از ۱۵ حدیث در این باره آورده است که مراد آیه از «اهل بیت» همان پنج تن بزرگواران خاص است. برای نمونه، اهل سنّت در صحیح مسلم، مستدرک حاکم، سنن الکبری بیهقی در تفسیر آیه تطهیر به نقل از عائشه این حدیث را ذکر کرده اند: «خرج رسول اللّه غداه و علیه مرط مُرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علی فأدخله، ثمّ جاء الحسین فدخل معه، ثم جاءت فاطمه فأدخلها، ثمّ جاء علی فأدخله، ثم قال: (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.)»- ر.ک: قلی پور، حسن، اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)در قرآن و سنت، مجله معرفت- شماره ۱۰۸، سایت:موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع).
[۱۳] . احزاب/ ۳۳٫
[۱۴] . آل عمران/ ۲۳٫
[۱۵] . سبأ/ ۴۷ ؛ رج.ک: سلیمى، عبدالحکیم، حقوق اهل بیت (علیهم السلام) ،ماهنامه معرفت ،شماره ۱۰۶٫
[۱۶] یکى از روایاتى که ناظر به مقام و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد «حدیث ثقلین» است که از راویان متعدد در منابع معتبر شیعه و سنى ، از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نقل شده است. قریب ۵۰ راوی از اعلام اهل سنّت و راویانی از صحابه در قرون متمادی، حدیث «ثقلین» را روایت نموده اند. – سلیمى، عبدالحکیم، حقوق اهل بیت (علیهم السلام)، ماهنامه معرفت ،شماره ۱۰۶٫
[۱۷] مسلم، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ با اندکى تفاوت / صحح ترمذى، ج ۵، ص ۶۶۲، باب «مناقب اهل بیت النبى»، ح ۳۷۸۶ و ۳۷۸۸ / احمدبن حنبل، مسند امام احمد، قم، دارالفکر، ج ۵، ص ۱۸۲٫ سلیمى، عبدالحکیم، حقوق اهل بیت (علیهم السلام)، ماهنامه معرفت ،شماره ۱۰۶٫
[۱۸] على بن محمد خزاز قمى، کفایه الاثر، قم، بیدار، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۱۹ ؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۳۶، ص ۳۱۷ ؛ سیدهاشم بحرانى، تفسیرالبرهان، لبنان، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۲۴ـ۳۴ (این حدیث را از راویان متعددى نقل کرده است.)؛ ر.ک: سلیمى، عبدالحکیم، حقوق اهل بیت (علیهم السلام)، ماهنامه معرفت ،شماره ۱۰۶٫
[۱۹] روایات فراوانی درباره حدیث «کساء» به اجمال وارد شده است که از همه آنها استفاده می شود: پیامبر، حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)را فراخواند ـ و یا به خدمت ایشان آمدند. پیامبر عبایی بر آنها افکند و فرمود: خداوندا! اینها خاندان من هستند; رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام، آیه «تطهیر» نازل گردید. دانشمند معروف، حاکم حسکانی نیشابوری، در شواهد التنزیل، این روایات را به طرق متعدد از راویان گوناگون گردآوری کرده است. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۵۳، ج ۱۷، ص ۲۹۸ـ۳۰۲(ذیل آیه تطهیر).
[۲۰] در مصادر شیعه مانند تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی (ص: ۳۳۲) از امّ سلمه نقل شده است که گفت: «انا و رسول اللّه علی منامه لنا تحت کساء خیبری، فجاءت فاطمه و معها… فأخذ الکساء من تحتنا فعطفه، فأخذ جمیعه بیده فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرکم تطهیرا،… فقلت: یا رسول اللّه، بابی انت و امی فأنا؟ قال: انّک علی خیر. و نزلت هذه الایه فی النبی و علی و فاطمه و الحسن و الحسین(علیهم السلام).»
در روایات متعددى، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مصداق اهل بیت(علیهم السلام)را امام على(علیه السلام)، فاطمه زهرا(علیها السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و امامان معصوم از نسل ایشان معرفى کرده است.ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدرى، ابویرزه اسلمى، هلال بن حارث، ابولیلى انصارى، انس بن مالک، براء بن عازب، ثوبان بن بجدد، جابربن عبداللّه انصارى، زید بن ارقم، زینب دختر ابوسلمه مخزومى، سعدبن ابى وقّاص، عبداللّه بن عباس، عمربن ابى سلمه، و عمر بن خطاب از جمله راویانى هستند که مصداق اهل بیت(علیهم السلام) را از شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند.- ر.ک: قلی پور، حسن، اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)در قرآن و سنت، مجله معرفت- شماره ۱۰۸، سایت:موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع).
[۲۱] . هندى، میر حامدسین ، خلاصه عبقات الانوار فى امامه الائمّه الانوار، ج ۲، ص ۱۲۶ـ۱۹۵٫ نویسنده این حدیث را از تعدادى از تابعان صحابه و علماى اهل سنّت و شیعه نقل کرده است. به نقل از: سلیمى، عبدالحکیم، حقوق اهل بیت (علیهم السلام)، ماهنامه معرفت ،شماره ۱۰۶٫
[۲۲] روایات سنی: صرف نظر از روایاتی که در باب امامت، ولایت و مرجعیت دینی اهل بیت(علیهم السلام)وارد شده، مانند حدیث «ثقلین»، حدیث «سفینه» و حدیث «نجوم»، روایات دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)رسیده است که ائمّه دوازده گانه را مشخصاً بیان می کند. سلیمان بن ابراهیم قندوزی در باب ۷۷ کتاب ینابیع الموّده (ص ۴۴۴) گفته است: یحیی بن حسن در کتاب عمده با بیست طریق و در صحیح مسلم با نه طریق و در سنن ابی داود با سه طریق و در سنن ترمذی با یک طریق و در جمع بین الصحیحین حمیدی با سه طریق، خبر دوازده نفر بودن جانشینان پیامبر نقل شده است. این مطالب در کتاب شب های پیشاور (ص ۵۷۲ و ۵۷۳) و احقاق الحق (ج ۲، ص ۳۵۲ و ۳۵۳) آمده است. /عباس نیکزاد، پرسش ها و پاسخ ها در باب امامت حضرت على(علیه السلام)، بابل، مبعث، ۱۳۸۱، ص ۸۲ـ۸۳٫ – به نقل از: قلی پور، حسن، اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)در قرآن و سنت، مجله معرفت- شماره ۱۰۸،سایت:موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع).
[۲۳] ابنبطریق، عمده عیون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابنحنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حدیث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامه من مناقب اهلالبیت، ص ۸۵ به نقل از استیعاب و شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید و مسند احمدبن حنبل؛به نقل از: رى شهرى، محمد، موسوعه الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳٫
[۲۴] . ر.ک: اسلامی، رضا دوازده نکته در تفسیر آیه مباهله.
[۲۵] مقصود آن است که در سخن حضرت صدیقه(س) تعارض وتناقض وجود ندارد و هریک از اجزای سخن موید جزء دیگر است.- رضاداد، عبدالله، پیامی از سراپرده غیب( خطبه فدکیه) ،ص۳۵٫
[۲۶] رضاداد، عبدالله، پیامی از سراپرده غیب( خطبه فدکیه) ، ص۳۸٫
[۲۷] سوره احزاب آیه۳۳