روز تاسوعا: پنج شنبه نهم محرّم سال شصت و یک هجری معادل بیستم مهر ماه پنجاه و نه شمسی.
وضعیت هوا: صاف و آفتابی.
آمدن شمر به کربلا
مهمترین و بزرگترین حادثه: آمدن شمربنذیالجوشن ضبابی به کربلاست. شمر با نامه ی عبیداللهبنزیاد در بعد ازظهر روز تاسوعا وارد کربلا شد.[۱]
عکس العمل عمرسعد: با ورود شمر به کربلا و آوردن نامهی عبیدالله زیاد، عمرسعد دریافت که موقعیِتش در خطر است و شمر سر جانشینی او را دارد. گفت: وای بر تو! خداوند تو و خانهات را از آبادانی دور کناد( خانهات خراب باد) ای پیس! نگذاشتی کار به صلح بینجامد. حسین هرگز تسلیم نخواهد شد او فرزند علیبنابیطالب است. به ناچار با او خواهم جنگید.»
شمر پس از خواندن نامه، از عمرسعد پرسید: «چه خواهی کرد؟ اگر اطاعت عبیدالله میکنی بکن وگرنه فرماندهی را به من بسپار.»
عمرسعد گفت: «نه، این کرامت به تو نیامده است( تو شایسته نیستی)، فرماندهی پیادهها باش، من فرماندهی لشکر را به عهده دارم.».[۲]
آوردن امان نامه برای اباالفضل(ع)
امان نامهی شمر: شمر هنگام آمدن به کربلا همراه با عبیداللهبنابیمحل که امالبنین مادر ابوالفضل العباس عمّهاش بود امان نامهای از عبیدالله دریافت کردند تا عبّاسبنعلی و سه برادرش عبدالله، جعفر و عثمان را از صحنهی کربلا خارج کنند.
عبیدالله امان نامه را به عبدالله سپرد و وی همراه غلامش کُزمان آن را به کربلا آورد. (برخی به جای کزمان، عرفان نوشتهاند).[۳]
پاسخ ابوالفضل العبّاس به امان نامه: وقتی شمر مقابل یاران امام ایستاد و فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجایند؟» (منظور ابوالفضل العبّاس، عبدالله، عثمان و جعفر بود)، ابوالفضل العبّاس همراه برادران بیرون آمدند و گفتند: «چه میگویی؟»
شمر گفت: ای پسران خواهر ما شما درامانید. خودتان را با حسین به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید. (برخی نوشتهاند ابتدا سکوت کردند و جواب شمر را ندادند و امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش دهید هر چند فاسق است. آنگاه عبّاس و برادرانش پاسخ گفتند.)
ابوالفضل و برادرانش گفتند: «دستت بریده باد ای شمر امان نامه آوردهای؟ خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند. ای دشمن خدا، از ما میخواهی که برادرمان حسین فرزند فاطمه و پیامبر را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیامبر را امانی نباشد؟».[۴]
عکس العمل زهیربنالقین: زهیربنالقین با شنیدن فریاد شمر و نگرانی از خروج ابوالفضل العبّاس و برادرانش از کربلا، بلافاصله نزد ابوالفضل آمد.(در برخی مقاتل نزد عبدالله آمد و از او خواست پرچم را تحویل دهد عبدالله گفت: «مگر در من ضعفی دیدهای.» گفت: پرچم را بده و پرچم را نزد ابوالفضل العباس آورد.
زهیر به ابوالفضل گفت: «میخواهم حدیثی (رازی) را با تو بازگو کنم.» ابوالفضل فرمود: «زود بگو، فرصت اندک است.» زهیر گفت: «وقتی پدرت علی با برادرش عقیل که عرب شناس بود برای ازدواج مشورت کرد، علی به وی گفت: میخواهم زنی را خواستگاری کنی که دارای حسب و نسب و شجاعت باشد تا فرزندی از او زاده شود که یاور و بازوی فرزندم حسین در کربلا باشد. پدر تو، تو را برای امروز خواست. مبادا در یاری و پاسداری از حرم برادران و خواهران خود کوتاهی کنی.»
باشنیدن این سخنان، لرزه بر اندام اباالفضل افتاد و چنان پای در رکاب کرد که تسمهی رکاب پاره شد و با خشم فرمود: «ای زهیر در چنین روزی میخواهی به من شجاعت بیاموزی؟ به خدا قسم اکنون چیزی ببینی که هرگز ندیدهای.» آنگاه اسب را به تاخت به سمت دشمن و تا قلب میدان حرکت داد.[۵]
عکس العمل شمر: شمر پس از شنیدن پاسخ کوبندهی ابوالفضل العباس و برادرانش ناسزاگو و پرخاشگر و خشمگین به لشکرگاه خویش بازگشت.[۶]
– آمادگی حمله به خیمهها
آمادگی عمرسعد برای شروع جنگ: عمرسعد پس از نامهی عبیدالله زیاد و آمدن شمر، خود را برای جنگ آماده کرد. سعدبنعبیده گوید: همراه عمرسعد در فرات آب تنی میکردیم که یکی پیش آمد و آهسته به عمرسعد گفت: «ابن زیاد جویریه بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داده اگر عمرسعد نجنگید گردنش را بزن. عمرسعد بلافاصله از آب بیرون آمد سوار اسب شد سلاح خود را خواست و آمادهی جنگ شد.».[۷]
فراهم کردن زمینهی جنگ: با آمدن شمر و قطعی شدن جنگ، لشکریان عمرسعد خود را آماده کردند. این نکته گفتنی است که عبیدالله و شمر در پی تکرار تجربهی جنگ امام حسن مجتبی(ع) و فریفتن فرماندهان بودند. بیرون کشیدن ابوالفضل و برادرانش ضربهای هولناک به کربلا بود که با یأس شمر و پاسخ دندان شکن رشید غیور کربلا خنثی شد. پس از این ماجرا، شرایط و اوضاع برای نبرد مهیّا شده بود. از وقایع بعدی معلوم میشود که عمرسعد سپاه را برای جنگ آماده کرده است.
[۱] . العبرات: ج۱، ص۴۴۱، الحسینابنسعد: ص۷۰
[۲] . البدایه و النّهایه: ج۸، صص۱۷۵-۱۷۶، کاملابناثیر: ج۳، ص۲۸۴، اعیانالشّیعه: ج۱، ص۶۰۰، تاریخ طبری: ج۵، صص۴۱۵-۴۱۶، نفسالمهموم: صص۲۲۳-۲۲۴، نهایهالارب: ج۴۰، صص۴۳۱-۴۳۲
[۳]. اعیانالشّیعه: ج۱، ص۶۰۰، کاملابناثیر: ج۳، ص۲۸۴، تاریخ طبری: ج۵، ص۴۱۵، الفتوح: ج۵، صص۱۶۶-۱۶۷، لواعج الاشجان: ص۱۱۶
[۴] . تاریخ طبری: ج۵، ص۴۱۶، لواعج الاشجان: ص۱۱۶، کاملابناثیر: ج۳، ص۲۸۴، انسابالاشراف: ج۳، صص۱۸۳-۱۸۴، نفسالمهموم: ص۲۲۴، مقتلالحسین مقرّم: ص۲۵۲
[۵]. کبریت احمر: صص۳۸۶-۳۸۷، معالیالسبطین: ج۱، ص۴۳۴، مقتلالحسین مقرّم: صص۲۵۲-۲۵۳
[۶] . اعیانالشّیعه: ج۱، ص۶۰۰، الفتوح: ج۵، صص۱۶۸-۱۶۹، مقتلالحسین خوارزمی: ج۱، ص۲۴۶، مقتلالحسین مقرّم: صص۲۵۲-۲۵۳
[۷] . تاریخ طبری: ج۵، ص۳۹۳، انساب الاشراف: ج۳، ص۲۲۶، معالی السبطین: ج۱، ص۳۳۱، البدایه و النهایه: ج۸، ص۱۷۱، الحسینبنعلی(ع): ص۹۷