مسلم با حدود چهار هزار تن قیام کرد. فرماندهان او مسلمبن عوسجه اسدی، عبّاسبن جعده جدلی، عبیداللهبن عمروبن عزیز کندی بودند. بنا به گفتهی عباس جدلی از چهار هزار تن نزدیک قصر فقط ۳۰۰ تن باقی ماند در حالیکه عبیدالله در قصرش جز سی تن نگهبان و بیست تن از خویشانش کسی نداشت.
تبلیغات، تهدیدات، سست عنصری، دنیا زدگی و ترس، یاوران مسلم را به عافیت و گریز کشاند و نماز مغرب فرزند عقیل تنها با سی تن برگزار شد. پس از نماز ده تن باقی ماندند و هنگامی که به کوچههای کنده رسید تنها شد. شعار مسلم هنگام قیام «یا منصور اَمِتْ» بود.
تاریخ قیام مسلمبن عقیل هشتم ذیالحجه بوده است.[۱]
- مسلم به خانه طوعه در محلّهی قبیلهی کنده پناه برد. فرزند طوعه، بلال به امید صله و جایزه، خبر مسلم را به عبدالرحمن بن محمّد بن اشعث در دارالاماره رساند و عبدالرحمان به پدرش که در کنار عبیدالله زیاد بود باز گفت و عبیدالله فرمان داد تا دستگیرش کنند. هفتاد تن برای دستگیری مسلم گسیل شدند.[۲]
- مسلم در حلقهی محاصره قرار گرفت و از خانه بیرون آمد. پس از نبردی سنگین، زخمی شد. سنگبارانش کردند و پس از آن با دستههای نی آتش بر سر او ریختند. دیگر بار جنگید امانش دادند. و پس از دستگیری به کاخ عبیدالله آوردند. مسلم به محمّدبن اشعث گفت: اکنون که امانی نیست لااقل از جانب من مردی را بفرست تا حسین(ع) را بگوید که به کوفه نیاید.
مسلم نخستین شهید از انقلاب کربلاست که رجز خواند. وی را نزد عبیدالله آوردند. در آستانهی دارالاماره آب طلبید. آب آوردند امّا نتوانست بنوشد که دندانهای پیشین در ظرف آب افتاد. مسلم گفت: حمد خدای را که اگر جزء روزی من بود از آن نوشیده بودم.[۳]
- مسلم را به قصر آوردند گفتند به امیر سلام کن. گفت: اگر قصد کشتن من دارد از سلام چه سود و اگر چنین قصدی نداشته باشد سلام من بسیار خواهد بود.
مسلم درخواست وصیت کرد. عبیدالله زیاد عمر سعد را نشان داد. مسلم سه وصیّت کرد نخست آنکه هزار درهم بدهکارم آن را پرداخت کن. دوّم پس از کشتن پیکرم را بگیر تا ابنزیاد مثله نکند و سوّم قاصدی نزد حسین بفرست و ماجرا را بازگو تا فریب مردم کوفه را نخورد. عمر سعد قول داد و با آنکه پنهانی وصیت کرده بود، عمر سعد وصایای او را با عبیدالله زیاد باز گفت. ابن زیاد گفت چه بد کردی اسرار او را فاش کردی![۴]
- ابن زیاد پس از مجادلهها و اهانتها به مسلم: دستور داد او را بالای قصر ببرند و گردن بزنند. بکر بن حمران که با شمشیر مسلم زخمی شده بود. او را به پشت بام بُرد. مسلم تکبیر و تسبیح میگفت و استغفار میکرد. بکر ضربتی زد کارگر نیفتاد. مسلم گفت: آیا این جبران آن ضربت نبود. بکر بن حمران ضربتی دیگر زد. آنگاه سر او را جدا کرد و بدنش را به بازار کفشدوزان انداخت. (بازار آهنگران نیز نوشتهاند.)
زمان شهادت مسلم بن عقیل را سوّم ذیالحجّه و روز عرفه و نهم ذیالحجّه نیز نوشتهاند.
روز شهادت وی را سهشنبه و عمدتاً چهارشنبه گفتهاند.[۵]
- محمّد بن اشعث برای نجات هانی بن عروه شفاعت کرد. عبیدالله نپذیرفت و دستور داد پس از شهادت مسلم او را نیز به بازار ببرند و گردن بزنند. هانی را به محلّهی گوسفند فروشان بردند. دستهایش بسته بود. فریاد میزد وای مذحج! وای مذحج و هیچکس یاریش نکرد. فریاد زد عصایی، استخوانی و … نیست تا دفاع کنم؟ او را محکم بستند جلّاد گفت گردنت را پیش بیاور! گفت: چنین بخشنده نیستم که شما را در قتلم یاری کنم. غلام ابن زیاد به نام رشید با شمشیری ضربتی زد و هانی را به شهادت رساند.[۶]
- عبیدالله زیاد دستور داد بدن مطهّر مسلم و هانی را در کُناسه، وارونه به دار بیاویزند. مسلم اوّلین شهید بنیهاشم بود که بدنش به دار آویخته شد.[۷]
- جسد هانی و مسلم را همسر میثم تمّار همراه با بدن حنظله بن مروه شبانگاه به خانهی خود آورد و در جنب مسجد اعظم به خاک سپرد.[۸]
- عبیدالله زیاد به تعقیب یاران مسلم بن عقیل پرداخت و عبدالاعلی کلبی و عمّاره بن الازدی و حنظله بن مروه الهمدانی را دستگیر و به شهادت رساند.[۹]
- پس از شهادت مسلم و هانی ، سر آن دو بزرگوار به شام فرستاده شد. عبیدالله ماجرا را به تفصیل نوشت و به هانی بن ابی حیّه وادعی و زبیر بن اروح تمیمی سپرد تا به یزید بن معاویه برساند.[۱۰]
شهیدان قیام مسلم در کوفه
پس از قیام و دستگیری مسلم و سرکوب یاران وی، عبیدالله زیاد دستور داد به تعقیب پناه شدگان و فراریانی بپردازند که مسلم را یاری داده بودند.
یکی از شخصیتهای مشهوری که عبیدالله در پی وی بود مختار بن ابی عبیده ثقفی بود. مختار پس از خیانت و پیمان شکنی کوفه و حوادث پس از دستگیری مسلم و هانی مخفی شد. هانی بن جُبّه از دوستان مختار، ماجرای مخفی شدن مختار را به اطّلاع عمروبن حریث – نمایندهی عبیدالله زیاد – رساند و عمرو به او گفت: به مختار بگو مراقب خویش باشد که تحت تعقیب است.
یکی از اقوام مختار به نام زائدهبن قدامه با شنیدن این خبر نزد عمروبن حریث آمد و گفت: اگر جان مختار را ضمانت کنی او را نزدت خواهم آورد. مختار شبانه همراه زائده نزد عمرو آمد و عمرو، سپیده دمان، او را نزد عبیدالله آورد و گفت: من به او امان دادهام و او شب نزد من بوده است.
عبیدالله مختار را گفت: تو همانی که پسر عقیل را یاری کردی؟ و مختار سوگند یاد کرد که در شهر نبوده و شب را نزد عمروبن حریث گذرانده است.
ابن زیاد باخشم و نفرت، عصای خود را به صورت مختار نواخت به گونهای که چشم او آسیب دید.
با دفاع عمرو، عبیدالله آرام شد و دستور داد مختار را به زندان بیفکنند.
مختار بعدها با وساطت عبدالله بن عمر – پسر خلیفهی دوّم و همسر صفیه خواهر مختار – از زندان آزاد شد و به مکّه رفت.[۱۱]
عبیدالله پس از دستگیری مختار، دستور داد دیگر یاوران پرچمدار و شاخص کوفه را که در قیام مسلم بن عقیل او را یاری کرده بودند دستگیر کنند.
مشهورترین چهرههایی که دستگیر و به شهادت رسیدند عبارتند از:
۱ـ هانیبن عروه(ابویحی مذهبی مرادی غطیفی)
این پیر بزرگوار که سنّ او را ۸۳ تا ۹۰ سال نگاشتهاند به یاری مسلمبن عقیل شتافت. منزل وی پناهگاه مسلم بود. هانی از اصحاب پیامبر، یاور امیرمؤمنان در جمل، صفین و نهروان و دوست شهید بزرگ حجربن عدی بود. وی مفسّر آیات قرآن، حافظ روایات، صاحب سرّ علی – علیه السّلام – عابد و زاهد و فرماندهی هزار نیروی مسلّح قبیلهی مذحج بود.
با نیرنگ عبیدالله بن زیاد و با مشایعت عمرو بن حجّاج – پدر روعه همسر هانی- اشعث و اسماء خارجه، هانی به دارالاماره عبیدالله رفت. او به محض ورود دریافت که با پای خویش به دامگاه و قتلگاه آمده است. همانجا به حسّانبن اسماء خارجه گفت: ای برادرزاده من از عبیدالله هراسناکم( نگرانم که مرا به کاخ دعوت کرده است و قصد جان مرا دارد). حسّان گفت: عمو جان، نگران نباش. تو بیگناهی و هراس به دل راه مده.
عبیدالله به محض دیدن هانی گفت: اتتک بحائنٍ رجلاهُ یعنی با پای خود به قتلگاه آمد.
هانی با آرامش پرسید: ای امیر چه شده است؟
عبیدالله به پنهان شدن مسلم در خانهی هانی و جمعآوری اسله اشاره کرد و همین که هانی انکار کرد معقل، جاسوس خود را که به نیرنگ به درون خانه هانی راه یافته بود، طلبید. جای انکار نبود.
عبیدالله از وی خواست تا مسلم را تحویل دهد و او نپذیرفت. پس از پرخاش عبیدالله و ضرب و جرح هانی و زندانی کردن وی و تأثیر شریح قاضی در خواباندن قیام مذحج برای نجات جان هانی، عبیدالله دستور قتل این پیر روشن ضمیر پارسا را صادر کرد. او را به بازار چوبداران آوردند. فریادهای یاریخواهی او نیز به جایی نرسید و سرانجام غلام ترک ابنزیاد با چند ضربه شمشیر او را به شهادت رساند. سر از تن او جدا کردند و وارونه بردار آویختند. سر هانی و مسلم به شام فرستاده شد و سه روز پس از شهادت، همسر میثم تمار و روعه همسر هانی شبانگاه بدن هانی را به خانه بردند و در کنار مسجد اعظم کوفه به خاک سپردند.[۱۲]
۲ ـ عبدالا علی بن یزید کلیبی
عبدالاعلی جوانی رشید، صادق، فصیح و بلیغ، قاری قرآن و مؤمن بود که در قیام حضرت مسلم، لباس رزم پوشید و با حبیب بن مظاهر همراه شد.
پس از خیانت کوفه و پراکنده شدن یاران مسلم، در محلّهی بنی فتیان کوفه دستگیر شد. کثیربن شهاب او را دست بسته نزد عبیدالله زیاد آورد. عبیدالله دستور داد زندانی شود. پس از شهادت حضرت مسلم، او را از زندان بیرون آورد و محاکمه کرد.
عبیدالله پرسید: چرا از خانه بیرون آمدی و در قیام مسلم شرکت کردی! راست بگو در قیام چه کاره بودی؟
عبدالاعلی پاسخ داد: برای تماشا بیرون آمده بودم.
عبیدالله گفت: اگر راست میگویی سوگند بخور.
عبدالاعلی از سوگند خوردن خودداری کرد. ابن زیاد دستور داد او را به جبّانه سّبیع ( گورستان سبیع) ببرند و گردن بزنند.
این جوان نستوه و شجاع در کوفه گردن زده شد و در هنگام شهادت حدود ۲۵ ساله بود.
گویا در هنگام شهادت هنوز متأهل نشده بود. نام وی را عبدالله لاعلی یزید کلبی نیز نگاشتهاند.[۱۳]
۳ ـ عبدالله بن یُقطُر ( یَقطر یا یَقطُر)
او سفیر و پیامرسان بود. برخی او را سفیر مسلم بن عقیل برای خبر دادن تحوّلات و پیمان شکنی کوفیان به اباعبدالله الحسین و برخی سفیر امام حسین به کوفه دانستهاند.
عبدالله را برادر رضاعی امام حسین گفتهاند. امّا اباعبدالله جز از مادرش زهرا شیر ننوشید. مادر عبدالله دایهی امام حسین بوده است.
دستگیری عبدالله را در نزدیکی قادسیه توسط حصین بن تمیم، فرمانده شرطه و رئیس حکومت نظامی کوفه نوشتهاند. وقتی عبدالله را نزد عبیدالله زیاد بردند، از وی خواست تا اسرار نامه را باز گوید و او که نامهی امام را فرو بلعیده بود تا در دست مأموران نیفتد، استنکاف کرد. عبیدالله او را میان دو امر مخیّر کرد یا رفتن بر منبر و سبّ امام حسین(علیه السّلام) یا از فراز دارالاماره فرو افتادن. عبدالله زیرکانه منبر رفتن را برگزید و بر منبر به افشاگری و روشنگری پرداخت. مأموران عبیدالله بلافاصله، او را از منبر پایین آوردند و او را فراز دارالاماره بردند و با نواختن ضربهای سنگین بر سر او را از پشت بام دارالاماره فرو افکندند. هنوز اندک جانی داشت که عبدالملک بن عمیر لخمی – قاضی و فقیه کوفه- شمشیر کشید و سر از بدن او جدا کرد و در اعتراض دیگران گفت: خواستم راحتش کنم!
شهادت عبداللهبن یقطر شبیه شهادت قیس بن صیداوی دیگر سفیر اباعبدالله الحسین- علیه السّلام- است.
برخی منابع نیز نگاشتهاند که مالک بن یربوع تمیمی نامهی عبداللهبن یقطر را به عبیدالله داد و عبیدالله فرمان داد تا عبدالله را به قتل برسانند.
نام این پیام رسان شهید را عبداللهبن یقظه نیز نگاشتهاند. او در هنگام شهادت ۵۷ ساله بود.
بلاغت، شجاعت، شیفتگی به اهل بیت، چابکی و چالاکی و بصیرت در دین از ویژگیها و فضایل این یار پاکباز اباعبدالله بوده است.[۱۴]
۴ ـ قیس بن مسهّر صیداوی
از پیشتازان نهضت حسینی و نخستین پیک مردم کوفه بود که در مکّه خدمت امام رسید و سپس همراه مسلم به کوفه آمد. ۲۷ روز پیش از شهادت حضرت مسلم، دیگر بار پیک و پیام رسان شد تا آمادگی مردم کوفه را به اطلاع حضرت اباعبدالله برساند. در منزلگاه حاجز، برای بار سوّم پیک امام شد تا پیام امام را به مسلم بن عقیل برساند. در نزدیکی قادسیه نیروهای عبیدالله زیاد به او رسیدند. او نامه را فرو بلعید. وی را به دارالاماره آوردند. عبیدالله از وی خواست تا محتوای نامه، مخاطب یا مخاطبان را معلوم کند و او ابا کرد. آن گاه از او خواست تا بر منبر رود و اهل بیت را سب کند. او بر منبر به لعن آل زیاد و ستایش اباعبدالله پرداخت. مأموران او را از منبر فرو آوردند و فراز دارالاماره بردند و بازدن ضربتی بر سر او را فرو افکندند و عبدالملک بن عمیر لخمی سر او را جدا کرد.
شباهت شهادت او به عبداللهبن یقطر احتمال اقتباس و در هم آمیختگی حادثه را تقویت میکند.
درستتر آن است که دستگیری، منبر رفتن و شهادت از فراز دارالاماره برای قیسبن مسهّر صیداوی رُخ داده باشد و عبدالله پس از افشای نامه، در کوفه به شهادت رسیده باشد. حتّی بعید نیست نحوه شهادت هر دو همانند باشد امّا یکی دستگیر در کوفه و دیگری در راه کوفه شده باشد.
قیسبن مسهّر از دوستان حبیببن مظاهر، مسلمبن عوسجه و مسهّربن خالد بوده است.
سیمای زیبا، فصاحت و بلاغت، امانتداری، بصیرت در دین، شجاعت و حبّ اهل بیت از فضایل قیسبن مسهّر است.
وی در هنگام شهادت حدود ۳۵ ساله بود. در برخی منابع او را بُشر و پدرش را مقهر، مُهر، مطّهرنیز نگاشتهاند. امام حسین- علیه السّلام- در منزل عذیب الهجانات خبر شهادت قیس را شنید و پس از خواندن آیه فمنهم من قفی جنه- دعا کرد که خداوند او را در بهشت و برخوردار از نعمت و رحمت خود قرار دهد.
در زیارت ناحیه و رجبیه به او سلام داده شده است.[۱۵]
۵ ـ عبّاس بن جعده جدلی (جولی)
عباس، شخصیتی بصیر، شجاع، دوستدار اهل بیت ورزمنده و دین شناس بود. در قیام حضرت مسلم به یاری وی برخاست و یکی از چهار فرمانده سپاه مسلم بود که پرچم تیرهی مدینه را در دست داشت.
هر چند در تاریخ طبری(ج۶، ص۷۴) و کامل(ج۴، ص۲۴۸) او را از فرماندهان سپاه مختار دانستهاند که تا سال ۶۶ زنده بوده است، امّا درستتر همان است که در کوفه پس از مسلم و پیمانشکنی مردم و شهادت هانی و مسلم، مأموران عبیدالله به جست و جوی مخفی شدگان و فراریان پرداختند و عباس بن جعده خولی نیز دستگیر شد.
عبیدالله دستور داد او را به جُبّانه کنده بردند و در آن جا گردن زدند. سنّ این شهید و یاور نهضت حسینی حدود ۵۰ سال بوده است. [۱۶]در تاریخ طبری به جای عبّاس، نام او عیّاش ذکر شده است.
۶ ـ عبدالله بن حارث نوفلی
در قیام حضرت مسلم بن عقیل یکی از پاکبازترین و شجاعترین مدافعان و یاوران ، عبدالله بن حارث نوفلی بوده است.
وقتی مسلم حرکت خویش را آغاز کرد یکی از پرچمداران او عبداللهبن حارث بود که با پرچم سرخ و لباس سرخ کنار خانهی عمروبنحریث، مردم را دعوت به یاری مسلم و مبارزه با عبیدالله زیاد میکرد.
نوشتهاند هنگام ولادت مادرش هند دختر ابوسفیان او را نزد امّحبیبه- همسر پیامبر و دختر ابوسفیان- آورد. پیامبر کام او را متبرّک ساخت و دعایش کرد.
عبدالله مدّتها قاضی مدینه بود. وی روایاتی مرسل از پیامبر نقل کرده است. او را مفسّر قرآن، راوی حدیث و فقیه دانستهاند. مدّتها در بصره سکونت کرد و در جمل امیرمؤمنان علی- علیه السّلام- را یاری و همراهی کرد.
در آمدن عبیدالله زیاد به کوفه، همراه وی بود. در راه خود را به بیماری زد و از اسب انداخت تا از شتاب عبیدالله برای رفتن به کوفه بکاهد و اباعبدالله قبل از عبیدالله به کوفه برسد و امّا عبیدالله به او و شریکبن اعور که چنین نقشهای را اجرا میکردند اعتنا نکرد.
برخی حضور او را در نهضت مسلم انکار کردهاند و حتّی وفات وی را در سال ۷۹ هجری در ابواء دانستهاند.
دراسابه (ج۵، ص۹) به مسموم کردن وی اشاره شده است. درست همین است که او در کوفه مسلم را یاری کرد. پس از دستگیری مسلم و شهادت وی، عبیدالله فرمان دستگیری عبداللهبن حارث را صادر کرد و برای این دستگیری جایزه نیز تعیین کرد. کثیربن شهاب او را دستگیر و به زندان افکند.
وقتی او را مقابل عبیدالله آوردند پرسید: تو صاحب پرچم سرخ نیستی؟ پاسخ نداد. پرسید تو برای مسلم بیعت نمیگرفتی! باز هم پاسخ نداد. دستور داد او را به قبیلهاش بردند و در آنجا گردن زدند.
عبدالله، در هنگام شهادت حدود ۵۲ سال سن داشت.[۱۷]
۷ ـ عبیدالله بن عمرو بن عُزَیر کندی
در قیام حضرت مسلم، پرچمدار قبیلهی کنده و ربیعه بود و پیش از آن در تبلیغ و دفاع از حریم و اندیشهی اهل بیت کوشش و همّت فراوان داشت. عبیدالله بن عمرو مردی رزم دیده و شجاع و از همراهان و یاران امیرالمؤمنین در نبردهای جمل، صفّین و نهروان بود. نستوه و صبورو دین شناس و به سبب توانمندیها و رشادتها به فرماندهی رسیده بود.
پس از شکست نهضت کوفه و دستگیری حضرت مسلم، پنهان شد. عبیدالله بن زیاد بهای یافتن او را ده هزار دینار تعیین کرد.
محمدبن اشعث و حصینبن نجیر قبیله به قبیله در جست و جوی وی بودند سرانجام حصینبن نجیر به مخفیگاه او راه یافت و این فرمانده پاکباز دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد آورده شد. هنگام ورود به دارالاماره سلام نکرد. عبیدالله گفت: شنیدهام که در خروج مسلم، پرچم قبیلهی کنده و ربیعه را در دست داشتهای؟ عبدالله بن عمرو پاسخ داد: درست است.
پسر زیاد خشمگینانه گفت: پس از فتنهگران و آشوبکاران بودهای.
عبیدالله بن عمرو پاسخ گفت: چنین نیست. من برای خدا برخاستم و مقابل ستمگرانی که دشمن دین و قرآن و پیامبرند ایستادم.
عبیدالله زیاد با چوب دستی بر دهانش کوبید و این سردار رشید زمزمه کرد انا لله و انا الیه راجعون.
به دستور فرزند مرجانه او را به جبّانه کوفه بردند و با شمشیر سر از بدنش جدا کردند.[۱۸]
در هنگام شهادت، حدود ۴۵ ساله بود.
در برخی مقاتل نام او را عبدالله نیز نگاشتهاند.
۸ ـ عمّاره بن صَلْخب ازدی
از یاران وفادار قیام مسلم در کوفه بود. او از قبیلهی مشهور اَزُد بود. شجاعت، اخلاص، پاکبازی، عشق به اهل بیت و صراحت و صداقت در بیان از ویژگیهای وی بود.
او در راه نهضت مسلم از هیچ کوششی دریغ نکرد. از آغاز حضور مسلم، در جمعآوری امکانات نظامی، جذب نیرو و فضاسازی فرهنگی برای دعوت به یاری امام حسین ـ علیه السّلام- عاشقانه و پیگیرانه کوشید.
با حرکت و نهضت مسلم او نیز به یاری برخاست و پس از پیمانشکنی کوفیان و دستگیری حضرت مسلم، پنهان شد. محمّدبن اشعث به جست و جوی وی پرداخت و سرانجام او را دستگیر و نزد عبیدالله زیاد آورد. او در هنگام دستگیری تقریباً سی ساله بود.
عبیدالله زیاد در دارالاماره به عمّاره که بسته در زنجیر به اسارت درآمده بود گفت: از کدام قبیلهای و او استوار و نستوه پاسخ داد اهل قبیله ازد. بیدرنگ عبیدالله فرمان داد: او را به قبیلهاش ببرید و در آنجا گردن بزنید. این شهید بزرگوار را در نیم روز یازدهم ذی الحجّه، در حالی که دست بسته و پای در زنجیر بود به قبیله ازد آوردند و در آنجا با ضربت شمشیر به شهادت رساندند.
عمّاره بن صلخب ازدی در اصل و نسب از اعراب قحطانی بود که پیش از استقرار در کوفه، در یمن و حجاز میزیستند.
برخی نام پدر او را صلخد نیز نگاشتهاند.[۱۹]
۹ ـ حنظله بن مروه همدانی
او را باید از آخرین شهیدان کوفه، پس از قیام حضرت مسلم بن عقیل دانست. او در کوفه نه تنها پیمانشکن پیوستگان به نهضت مسلم را دید که صحنهی دردناک بر زمین کشیدن اجساد مطهّر دو شهید- مسلم بن عقیل و هانی- را نیزشاهد بود.
در نزدیک کَناسه کوفه، مردمی را دید که طناب بر تن مطهر و بی سر دو شهید بسته و آنها را روی خاک میکشیدند. مبهوت و خشماگین فریاد کشید: وای بر شما ای اهل کوفه! ای دغلبازان و دروغ پردازان، مگر اینان چه کردهاند که با آنان چنین میکنید.
آیا میدانید این کیست؟ گفتند: آری میدانیم مسلمبن عقیل پسر عموی حسینبن علی است.
ـ وای بر شما اگر میدانید کیست چرا کشتید و برخاک میکشید.
ناجوانمردان قهقهه زدند و حنظله لبریز از خشم شمشیر کشید و بر آنان تاخت. ۱۴ نفر بر خاک افتادندو حنظله خود نیز پس از نبردی سنگین به شهادت رسید.[۲۰]
او در هنگام شهادت تقریباً ۲۵ ساله بود.
شبانگاه دو روز بعد، چند زن به رهبری همسر هانی بن عروه اجساد این سه شهید را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.
حنظله مردی رشید، غیور، فصیح و بلیغ و دوستدار اهل بیت بود.
زادگاه وی کوفه و از تیرهی بنیهمدان بود.
[۱] . ارشاد: ج۲، ص۵۰، مقتل الحسین خوارزمى: ج۱، ص۲۰۶، الفتوح: ج۵، صص۸۵-۸۶٫
[۲] .کاملابن اثیر: ج۳، صص ۲۷۱-۲۷۲، البدایه و النهایه: ج۸، صص ۱۵۴-۱۵۸، مقتل الحسین مقرم: صص۱۷۹-۱۸۱
[۳] .مقتل ابى مخنف: ص۳۳، کامل ابن اثیر: ج۳، ص۲۷۲، ارشاد: ج۲، صص ۵۶-۵۷، بحار: ج۴۴، ص۵۲٫
[۴] . تاریخ طبرى: ج۵،صص ۳۷۲-۳۷۶، الامامه و السیاسه: ج۲،ص۵، مقتل الحسین بحرالعلوم:صص ۲۴۰-۲۴۱، مقاتل الطالبین: ص۷۰٫
[۵] . اخبار الطوال: صص ۲۴۱-۲۴۲، ارشاد: صص ۵۹-۶۰، بحار: ج۴۴، صص ۳۵۵-۳۵۷٫
[۶] . بحار الانوار: ج۴۴،صص ۳۵۷-۳۶۳، مروج الذهب: ج۳، صص ۶۹-۷۰، مناقب: ج۴،ص ۹۴، تذکره الخواص: صص ۱۳۹-۱۴۰، المنتخب: ج۲، ص ۴۳۴٫
[۷] . الفتوح: ج۵، صص ۱۰۴-۱۰۵، تاریخ طبرى: ج۵، صص ۳۷۸-۳۷۹، نفس المهموم: ص۱۱۸،بحار: ج۴۴، ص ۳۵۸٫
[۸] . تاریخ طبرى: ج۵، ص ۳۵۰، تذکره الخواص: ص ۱۳۹، مقتل الحسین بحر العلوم: ص۲۴۵٫
[۹] . معالى السبطین: ج۱، ص۲۴۵٫
[۱۰] .البدایه و النهایه: ج۸، ص۱۵۷، تاریخ طبرى: ج۵، ص۳۷۹، معالى السبطین: ج۱، صص ۲۴۴-۲۴۵٫
[۱۱] . کامل ابن اثیر:ج۴، ص۱۱۶، مقتل الحسین ابی مخنف: صص ۲۶۷- ۲۷۱، انساب الاشراف، ج۶، ص ۳۷۶، البدایه و النهایه: ج۸، ص۲۴۹٫
[۱۲] . تاریخ طبری: ج۵، ص۳۶۲، مروج الذّهب: ج۳، ص۵۹، تاریخ یعقوبی: ج۲، ص۵۹، ارشادشیخ مفید: ج۲، صص۱۴۰ـ ۱۳۹، تاریخ کامل: ج۴، ص۲۶، مقتل الحسین مقرّم: ص۱۵۱
[۱۳] . تاریخ طبری: ج۳، ص۲۹۲، تنقیح المقال: ج۲، ص۱۳۲، جمهره انساب العرب: ص۵۷۹، مقتل الحسین: عبدالرزاق مقرّم: ص۱۵۷٫
[۱۴] .تاریخ طبری: ج۵، صص۳۹۹- ۳۹۸و۴۶۹، اسناب الاشراف: ج۳، صص۱۶۹- ۱۶۸، مقتل الحسین خوارزمی: ج۱، ص۳۲۷، ابصارالعین: صص ۹۴ـ۹۳، مناقب: ج۴، ص۱۰۰ ، بحارالانوار: ج۴۴، ص۳۴۳، اصابه: ج۴،ص۵۹
[۱۵] . مقتل خوارزمی: ج۱،ص۲۳۶، تاریخ طبری: ج۳، ص۳۰۱، ارشاد مفید: صص۲۰۲- ۲۰۳، تاریخ ابن خلدون: ج۳، ص۲۱، اللهوف: صص۱۳۶- ۱۳۵، البدایه والنهایه: ج۸، ص۱۶۹، اخبارالطوال: ص۲۹۹٫
[۱۶] .تاریخ طبری: ج۶، ص۷۴، ذخیره الدارین: ص۲۸۶، الکامل: ج۴، ص۳۰، مقتل الحسین خوارزمی: ج۱، ص۲۹۷، اخبارالطوال: ص۲۳۸، نفس المهموم: ص۹۶٫
[۱۷] . تهذیب التهذیب: ج۵، صص۱۸۱-۱۸۰، الاصابه: ج۵، صص۹-۸، تاریخ طبری: ج۵، صص۱۷۲و۲۳۲، معجم رجال الحدیث: ج۱۰، ص۱۵۲، رجال شیخ طوسی: ص۷۴، ذخیره الدارین: ص۲۸۵، فرسان الهیجاء: ج۱، ص۲۳۷
[۱۸] الکامل: ج۴، ص۳۰، تنقیح المقال: ج۲، ص۲۴۱، تاریخ طبری: ج۵، ص۳۶۹، مقتل الحسین مقرّم: ص۱۵۶، ذخیره الدارین: ص۲۸۴
[۱۹] تاریخ طبری: ج۵، ص۳۷۹، تنقیح المقال: ج۲، ص۳۲۲، ابصارالعین: ص۱۱۰، ذخیره الدارین: ص۲۶۸، انصارالحسین: ص۱۲۳
[۲۰] معالی السّبطین: ج۱، صص۲۴۵-۲۴۴ (مازندرانی ماجرای شهادت وی را از قبسات شیخ درویش علی بغدادی ذکر میکند)