زمان حرکت به کوفه: مسلمبنعقیل در پانزدهم ماه مبارک رمضان، سه روز پس از دریافت آخرین نامههای اهل کوفه به اباعبدالله(ع)، بهعنوان سفیر امام به سمت کوفه حرکت کرد.[۱]
شیوهی حرکت: فضای رعب آلود و جاسوسی بنیامیّه باعث شد که او مخفیانه و در نهایت پوشیدگی و پنهانکاری، در شب حرکت کند.[۲]
برنامه آغاز حرکت: مسلم به مدینه رفت تا با خاندان خود دیدار کند. او دو بلد(راه شناس) از قبیله قیس اجیر کرد. پس از وداع با خانواده و برگزاری نماز در مسجد پیامبر، همراه با قیسبنمسهّر صیداوی عازم کوفه شد.[۳]
همراهان مسلم در آغاز حرکت( از مکه): چهار پیک کوفه عبدالرّحمنبنالکدن ارحبی، عمّارهبنعبید سلّولی، عبداللهبن الکدن ارحبی و قیسبنمسهّر صیداوی[۴]
موقعیّت و شخصیّت مسلم: وی فرزند عقیل- برادر امیرالمؤمنین علی(ع)- کارآزموده و مورد وثوق و اعتماد اباعبدالله، رشید و رزم دیده و فقیه و دانشمند بود. کنیهاش ابوداود، مادرش علّیّه، ام ولد(کنیز) و از زنان نبط و خاندان و فرزندان او به احتمال قوی از نژاد ایرانی بود.
همسر مسلمبنعقیل رقیّه یا امکلثوم دختر علی(ع) بوده است. تعداد فرزندان مسلم را متفاوت نگاشتهاند که عبدالله، علی، عبدالعزیز، عبدالرحمن، عون، مسلم، ابراهیم، محمّد، جعفر، حمیده، احمد مشهورترند. این فرزندان از چندین همسر بودهاند. گویا از مسلم فرزند پسر باقی نماند و همگی در جریان کربلا به شهادت رسیدند. [۵]نوشتهاند که مسلم در جنگ صفین شرکت داشته است و در کنار امام حسین(ع) و امام حسن و عبداللهبنجعفر شجاعانه جنگیده است. [۶]در این صورت و با توجّه به جنگ صفّین که در سال ۳۷ هجری بوده است سنّ حضرت مسلم باید بیش از آن چه که ذکر کردهاندباشد. سنّ مسلم در هنگام سفر به کوفه باید حدود ۳۸ الی ۴۲ سال بوده باشد.
سفارشهای امام به مسلم: ۱- پرهیزگاری ۲- پنهانکاری(مراقبت) ۳- نرمش و مدارا ۴- در صورت اتّحاد و همدلی مردم کوفه، اطلاع برای آمدن به کوفه ۵- منزل کردن نزد مطمئن ترین افراد
حوادث راه: مسلم با همراهان خویش شبانگاه از مدینه به سمت کوفه حرکت کرد. دو راهنما، راه را گم کردند، عطش و گرمای شدید بر همگان چیره شد. دو راهنما مسلم و همراهان را به ادامهی راه دعوت کردند و خود جان باختند.
مسلم در بطن الخُبیت یا منطقهی مضیق به آب رسید و از همانجا به امام حسین(ع) نامه نوشت و ماجرای مرگ راهنمایان را بیان کرد و این حادثه را به فال بد گرفت و از امام خواست که او را از رفتن معذور بدارد و امام در پاسخ او نوشت: استعفای تو از رفتن جز ترس نیست، اندیشناک مباش و راه را ادامه بده. مسلم راه را ادامه داد تا به آبی رسید که مردی تیرانداز در آنجا آهویی را با تیر زد. مسلم آن را به فال نیک گرفت و گفت: ان شاءالله دشمن را با تیر خواهیم زد![۷]
(این داستان قطعاً ساختگی است و با شخصیت مسلم هماهنگی ندارد)
[۱] .الفتوح:ج۵، ص۵۳، مقتل الحسین خوارزمى: ج۱، ص۱۹۶، مروج الذهب: ج۳، ص۶۴٫
[۲] .مقتل الحسین خوارزمى: ج۱، ص۱۹۶، الفتوح: ج۵، ص۵۳٫
[۳] . کاملابناثیر، ج۳، ص۲۶۷، بحارالانوار: ج۴۴، ص۳۳۵، تاریخ طبرى: ج۵، ص۳۴۷، الاصابه: ج۱، ص۳۳۲٫
[۴] . الشهید مسلمبنعقیل: ص۱۳۷، تاریخ طبرى: ج۵، صص ۳۵۴-۳۵۵، ابصارالعین: ص۵٫
[۵] .الشهید مسلمبنعقیل، صص،۲۶۲ ، ۸۱-۸۲، ۲۶۰لباب الانساب: ج۱، ص۳۷۶، المعارف: ص۲۰۴٫
[۶] . الامامه و السیاسه: ج۲، ص۲۳۰٫
[۷] . الفتوح: ج۵، صص ۵۲ – ۵۳٫