زخمها بر سینه دارم ای ماه، امشب آخرین درخشش چشمم را میبینی. حرفها در گلویم مانده است که اجازه فریاد شدن ندارند.
من، زخمی کربلایم. من ادامه زخم کربلایم و وارث زخمهای جدم حسین علیه السلام و پدرم سجاد علیه السلام . پدرم، جای غل و زنجیرش را برای من و جماعت شیعه به ارث گذاشت و یک مدینه غربت و خانه ای که از در و دیوارش، بوی عشق سوخته بوتراب می آمد و جگر آتش گرفته مجتبی.
مپندار از جگر آتش گرفته ام مینالم؛ من از کودکی با جگر سوخته میزیستم. من کودک کربلایم، راز غربت فرزندان علی علیه السلام را از کربلا بر دل دارم، سینه ام زخمی ناله های زینب است. من زخم خورده کربلایم و زخمی قومی که سنگ بر فرزندان علی زدند.
خسته ام؛ خسته پیامی که در دل دارم و شاگردانی که به هزار رنج، پای حرفهایم مینشینند.
خداحافظ… سلام!
ای ماه خسته! امشب پسر زین العابدین چشم از دنیا فرو میبندد؛ تو شاهد باش که مردم زمانه با فرزند فاطمه علیه السلام نیکی نکردند و با جهالتشان، زخمش زدند. خداحافظ ای دنیای تاریک مردم مدینه!
سلام بر تو ای پدر و سرورم، یا اباعبداللّه.
حسین امیری