در محفل سوگ تو، اشکها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان میروند، لحظه ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیهها میتپند، گل های سجّاده ات، محراب را بوسه میزنند، جبرییل، چون شمع، بیقرارانه میسوزد و صدایِ گریههای مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم میکند.
پله پله تا خدا رفتنت را ستارهها در گوش زمین نجوا کردند؛ آن گاه که عرش، تو را در هالهای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد.
جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته، شهادت به مقامِ والایت غبطه میخورد و دلهای سوگوار، جز اشک و آه، حرفی ندارند.
شانه های آسمان، از یادآوری سیمای روحانیات میلرزد و بغضِ ناشناختهای گلوی زمین را می فشارد و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می کشد
مولا جان! بی تو، روح تشنه ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند و ضمیرهای مشتاق، با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟ افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینهی زمان در هم شکست و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست.
ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است و عبادتت در دلِ شبهایِ اِستغاثه، مایهی پراکندگی نفحات قدسی!
محراب خالی، اشک های آسمان و بغض فرو خوردهی افلاکیان، بهانه ی سوگوارای داغداران تو است.
معصومه کلایی
