السلام علیک ایتها الصدیقه المرضیه
سلام بر تو که درستی و راستی با تو راست ایستاد و درستی در پژواک صدای تو شکست.
ای که راستترین قصهی تاریخ با تو تمام شد و حقیقت زلال کلام تو هفت پشت دروغ و کژی و ناراستی را شکست.
سلام بر تو ای صدیقه مرضیه!
خشنودتر از تو کجا میتوان یافت که آسمان هر چه مصیبت داشت در کربلا و کوفه و شام بر شانههای تو ریخت و تو صبورتر از آسمان، ایستادهتر از سلسله جبال زمین، امانت را تا مقصد رساندی. امانت را از شانههای زخمخوردهات فرو ننهادی حتی وقتی سنگینترین سختها بر سرت بارید و بیرحمترین تازیانهها بر دوشت نشست.
ای صداقت مجسم! ای صلابت جاری، ای صبر روان.
در مجلس تحقیر کوفه، در هلهله و همهمه و خنده، وقتی غرور نشسته بر تخت، خلاصهی خباثت و شماتت، -عبیدالله زیاد- پرسید: کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدی، پاسخ گفتی« ما رأیتُ الّا جمیلاً. من در کربلا جز زیبایی ندیدم!
ای نگاه زیبانگر در قتلگاه ارغوانی خدا! در پاره پاره تن رشید اولیا! بارقهای از این نگاه به زندگیمان بخش تا ما نیز به تلخیها کام را حلاوت بخشیم و در شکستنها، ایستادن بیاموزیم.
محبوبهی خدا، زینب! ای نامت زیباترین زمزمهی خاک. تو در کربلا چه دیدی که زیبا بود. آن سوی تنهای بیسر چه یافتی که هنر شگفت خدا را نمایش میداد. ما را به جرعهای از این نگاه مهمان کن.
ما نیز تشنهایم، به تشنگی عاشورایت، جامی از زیبایی عاشورا به ما بنوشان.
سلامت باد ای خاستگاه فضل و عظمت، جلوهگاه هر چه شکوه و شوکت و رشادت.
ای رشید بزرگ! پس از عباس رشید، رشادت او در قامت تو راستتر ایستاد. پس از اکبر، همهی زیباییهای پیامبرانه در محراب وجود تو قامت بست. پس از قاسم، وقار در گامهای تو رفتن آغازید و پس از حسین، هر چه خوبی و شهادت، هر چه کربلا و عاشورا در تو سیر و سلوک و بالندگی و زندگی یافت.
ای کامل، ای عالم، ای عامل! تو تمام و کمال دینی، تو غدیر کربلایی، تو اکمال دین و اتمام نعمتی. بی تو کربلا نبود، غدیر نبود، حسین نبود، علی نبود. امامت و ولایت، حیات و استمرار نمییافت. بی کمال تو، کوثر نمیماند و دین ابتر و ناقص وبیطنین در گوشهای از تاریخ گم میشد.
چقدر شبیه است گرفتن حسین دستت را در غروب وداع با گرفتن دست رسول، دست علی را در غدیر!
شاید فرشتگان سرودند: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.
کربلا، کوفه و شام، غدیر تو بودند. غدیر پس از عاشورا، در تو تفسیر شد. با تو امامت دوام و امتداد یافت و با جاری صدای تو سکوت برهوت پایان گرفت.
اگر صدای زلال تو نبود. اگر غدیر تو، دریا دریا طراوت و رَستن به تاریخ نمیبخشید امروز گسترهی خاک کویری خاموش بود! خاموشی به شیوهی قبرستان بر فضای زیستن دامن میگسترد.
دستمان بگیر تا به قلمرو فهمیدن و درک و علم قدم بگذاریم که تو عالمهی بی معلم هستی و با تو همهی چراغها روشن و همهی جادهها پیمودنی میشود.
دستمان را بگیر تا با تو از کوفه و شام، نفس به مدینهی روشن عشق قدم بگذاریم.
منبع: کتاب روایت عطش و آتش
دکتر محمدرضا سنگری