تولد و تحصیلات
ابوحنیفه احمدبن داوود دینهوری یا دینوری، ابوحنیفه اهل دینور بوده و از شخصیتهای بزرگ قرن سوم هجری است؛ یعنی، نزدیک به هزار و صدسال از مرگ این نویسندهی بزرگ میگذرد. تاریخ ولادتش به درستی معلوم نیست اما آن چه در منابع گوناگون دیده شده، سال ولادتش را حدود دویست تا دویست و ده هجری دانستهاند. «احمدامین مصری» میگوید که ابوحنیفه در بیست سال دوم سدهی سوم هجری متولد شده است، که چیزی نزدیک همان سال دویست و بیست هجری میشود، پس ایشان در عصر ائمه زندگی میکرده است.
مکان ولادتش دقیقاً معلوم نیست اما با مطالعات دریافتم که با قاطعیت میتوان گفت که در همان دینور به دنیا آمده است. اگر چه بعضی جاهای دیگری را احتمال دادهاند؛ اما درستش این است که زادگاهش همان دینور بوده باشد.
دینور شهری در نزدیکی کرمانشاه کنونی بوده است. در ناحیهی «جبال»(منظور منطقهی کرمانشاه بر سر راه بیستون) شهری وجود داشته به نام دینور که امروز متأسفانه از آن نشانی نیست. شهری آباد که یکی از مراکز بزرگ علمی آن روزگار به شمار میرفته است وکسانی از بغداد، بصره و کوفه برای تلمذ و دانشآموزی از محضر دانشمندان ایرانی به این شهر میآمدهاند.
تاریخنگاران عاشورا به چند سرزمین تعلق دارند. بخشی مربوط به منطقهی دمشق و گروهی به منطقهی بصره و کوفه هستند و دستهی قابل توجهی هم به ایران و منطقهی اندلس تعلق دارند. که البته آثار مربوط به اندلس خیلی کماند.
بخش دینور تابع شهرستان«صحنه» یکی از شهرهای منطقهی کرمانشاه است. «ابن حوقل» در قرن چهارم در توصیف این شهر گفته« دینور از نظر مساحت دو سوم همدان است» پس معلوم میشود که شهری بزرگ و آبادان بوده و کشاورزی در آن رونق داشته است. ابن حوقل در ادامه میگوید: «اهل این شهر از مردم همدان خوشطبعترند و اگر بگویم از نظر آداب علم دوستی و توجه به علوم از مردم همدان برترند و دانشمندتر، دروغ نگفتهام.»
مقدسی در کتاب«احسنالتقاسم» در توصیف این شهر آورده است که مسجد بسیار زیبایی در این شهر وجود دارد. «ابن اثیر» میگوید: در دورهی سلوکیان، اشکانیان و قبل از دورهی ساسانیان کاملاً آباد بوده و یونانیان در این شهر مستقر بودهاند که امروز آثاری از معابد یونان ازجمله مجسمههای یونانی در این منطقه کشف و ضبط شده است. متأسفانه در عصر تیموریان در اثر حملات این سلسله بخشهایی از ایران آسیب دید و رو به ویرانی نهاد که شهر دینور یکی از آنهاست. صاحب کتاب اخبارالطوال میگوید: «در عصر «مرداویج» ۱۷تا ۲۵ هزار نفر را در این شهر کشتند و بیرحمانه سر بریدند و این پایان اقتدار و درخشش و شوکت چنین شهری بوده است.»
ابوحنیفه دوران کودکی خود را در شهر دینور سپری کرد و پس از آن در دورهی نوجوانی برای کسب دانش به بغداد سفر کرد. در سال ۲۳۵ هجری به اصفهان رفت، اصفهان در آن روزگار کانون مهمی در علم نجوم به حساب میآمد و رصدخانهی بسیار بزرگی در این شهر دایر بود. ابوحنیفهی جوان که در آن سالها حدود ۱۵ تا ۲۰ سال بیشتر نداشت برای آموختن علم نجوم به این شهر رفت. پس از آن در حدود سال ۲۳۲ یعنی همزمان با عصر متوکل، دینوری جوان در عراق ساکن شد. این نکته از این جهت اهمیت دارد که دورهی جوانی نویسنده با عصر متوکل عباسی مصادف است؛ زیرا همانطور که میدانید دوران حکومت متوکل از سختترین دورهها برای شیعیان بوده است. به دستور همین خلیفهی عباسی زمین کربلا را شخم زدند و کسانی را برانگیخت که آب را جاری کردند تا قبر امام(ع) ناپدید شود و شیعیان تنها به مدد یک درخت سدر که در نزدیک قبر امام(ع) بود توانستند قبر را شناسایی کنند.
از دیگر تفریحات این خلیفهی بیدادگر عباسی این بوده است که بر پشت بام زندانهایی که شیعیان در آنها اسیر بودند میرفت و کوزههایی از مار و عقرب را بر سر زندانیان میریخت و از صدای زجر و نالهی اسیران، قهقهه میزد و لذّت میبرد. حتی نوشتهاند که گاهی اوقات در بین نماز هنگامی که به رکوع میرفت با اشاره دست به جلاد دستور میداد که یکی از شیعیان را بیاورند و در این فاصله که سر از رکوع برمیداشت جلاد میبایست گردن آن اسیر را میزد.
ابوحنیفه در عصر چنین حاکمی زندگی کرده است و چون اندیشههایی نزدیک به شیعه داشته، مجبور به پنهان کاری بوده است. پس اگر کسی به مطالعهی این اثر بدون توجه به زمان و فضایی که نویسنده در آن زندگی میکرده است، بپردازد ممکن است در تحلیل شخصیت نویسنده دچار مشکل شود.
از جمله شخصیتهای علمی که سخت بر اندیشه و زندگی نویسنده اثرگذار بوده است، دانشمندبزرگ شیعی، «ابنسکیت» است. ابنسکیت از جمله دانشمندانی است که در عصر متوکل عباسی زندگی میکرد، شخصیتی بسیار بزرگ و عالم که از قضا دو فرزند متوکل از جملهی شاگردان او بودهاند. گویند روزی متوکل در شیعه بودن ابنسکیت شک کرد و برای اینکه به حقیقت حال واقف شود، از او پرسید:آیا دو فرزند من پیش تو محبوبترند یا حسن و حسین(ع) فرزندان فاطمه(س)؟ ابنسکیت درنگی کرد؛ او تا آن زمان شیعه بودن خود را پنهان کرده بود اما آنجا دیگر نتوانست پنهان کند. رو به متوکل کرد و گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی(ع) هم از دو فرزند تو در نزد من عزیزتر و گرامیتر است. میگویند: متوکل فوراً دستور داد زبان ابنسکیت را از پشت گردنش بیرون بکشند و به این ترتیب به شهادت برسانند. در خصوص مرگ ابنسکیت قول دیگری هم وجود دارد که میگوید: ابنسکیت شعری در وصف امام حسین(ع) سرود و در آن اصلاً از متوکل و فرزندانش یاد نکرد. متوکل دستور داد آنقدر او را لگد زدند تا دندههایش شکست و همین امر باعث شهادتش شد.
ابوحنیفه پروردهی شخصیتی مثل ابن سکیت است و اگر به جرأت نتوان گفت که دارای اندیشههای شیعی است اما میتوان فهمید که نفس استاد در او مؤثر افتاد و رگههایی از این مسأله را میتوان در تاریخش دید.
تاریخ وفات ابوحنیفه را ماه جمادیاول یا جمادیالاولی سال ۲۸۲ هجری دانستهاند که اگر سال ولادتش را حدود ۲۰۰ تا ۲۱۰ در نظر بگیریم، شصت و چند سال بیشتر نداشته است. ابن اثیر و ابن کثیر هر دو هم ماه جمادیالاولی سنهی ۲۸۲ هجری را تاریخ وفات نویسنده میدانند. فقط نویسندهی کتاب الکنی والالقاب، سال ۲۹۰ هجری را سال مرگ نویسنده میداند که البته اندکی بعید به نظر میرسد.
آثار عاشورایی
آثار بسیاری دارد اما اثری که واقعه کربلادر آن ذکر شد، اخبارالطوال دینوری است.
عاشورانگاران ۳، دکتر محمدرضا سنگری