دربارهی شخصیت او گفته شده که دانشمند، مجتهد و مسلط به علوم مختلف، خوش قلم و شاعر هم بود که این ویژگیها در کتاب اعیان الشیعه کاملا مشهود است.
از دیگر صفاتی که برای او نقل شده است میتوان به تواضع، شجاعت، دقت علمی، جستو جوگری، مراقبه، محبوبیت بین مردم، اجتهاد، نگارش زیبا، دقت عالمانه و استناد دقیق در مسائل علمی اشاره کرد.
نویسنده، در معرفی خود مینویسد: من، محسن فرزند سید عبدالکریم امین حسینی عامل شقراعی در سال ۱۲۸۴(ه.ق) در قریهی شقراع جبل عامل به دنیا آمدم. سلسلهی انساب آن بزرگوار طبق بیان خودش، به “حسین ذی دمعه بن زید شهید” میرسد. مادر او طبق آنچه خودش بیان میکند، مادری عابده، زاهده، عالمه، اهل ادبیات و اهل فقه بوده که بخشی از سرمایههای زندگی خود را از دامان این مادر به دست آورده است. در شش سالگی وارد مکتب شد و هفت سالگی قرآن را آموخت. وی همچنین به توصیفاتی از مکتب از قبیل کتک خوردن خودش اشاره میکند که همین تلخیهای مکتب برایش شیرین بود و باعث شد در زندگی پرورده شود. سپس شنا و اسبسواری را در همان دوران کودکی فرا گرفت. در حدود هشت سالگی حافظ قرآن شد و در حدود نه سالگی به طور کامل بر ادبیات تسلط یافت به گونهای که در آن سن کم مسائل ادبی را به خوبی میدانست تا جایی که حتی دیوان شعر شاعران مختلف را مطالعه میکرد. سال ۱۲۹۰ (ه.ق) یعنی حدوداً شش سالگی او، با جنگ عثمانی و روسیه مصادف شد، جنگهایی بسیار فرساینده و سخت که به قول خود علامه بهدلیل آوارگی و محرومیتهایی که به همراه داشت، باعث کسب تجربیات بزرگی در زندگیاش شد. در حدود ۱۲ سالگی، شروع به خواندن دیوان شعر “ابی فراس حمدانی” کرد و از همان زمان شروع به سرودن شعر نمود.
در ۲۰ سالگی با شخصیتهای بزرگی نظیر «شیخ موسی شراره» آشنا شد. وی هرجا از وجود استادی مطلع میشد به آنجا سفر میکرد. در همین راستا به حمص، بعلبک، منطقهی بغداد و حتی ایران، سفر و از محضر اساتید بزرگ استفاده کرد÷÷÷÷÷÷. وی به شدت به کتاب علاقهمند بود به گونهای که در هر مکانی کتابی مییافت، (به دلیل اینکه امکانات تکثیر و نسخهبرداری کنونی وجود نداشته)، شب و روز به استنساخ از آن اثر مشغول میشد، که همین نسخهبرداریها، بعدها در نگارش اعیانالشیعه مورد استفادهی وی قرار گرفت. علامه در یازده سالگی مادرش را از دست داد و به ناچار از پدرش که به آب مروارید مبتلا بود پرستاری میکرد، اما در همین شرایط هرگاه فرصت کوتاهی مییافت به سفرهای کوتاه میرفت و گاهی که پسر عموهایش در این امر به او کمک میکردند، به شهرهای دورتری از جمله بیروت، اسکندریه در مصر، کاظمین و بغداد و سپس به کربلا و نجف سفر میکرد و کنار اباعبدالله۷و حضرت امیرالمؤمنین۷یاددادشتهای خود را تثبیت مینمود. این تأملها گاه ۴ الی ۵ ماه و یکبار هم ۶ ماه به طول انجامید. او در کربلا در کنار حضرت اباعبدالله۷قرار میگرفت تا علم در وجودش به نور تبدیل شود.
در ادامهی شرح زندگیاش آمده است که به محضر “شیخ جواد بلاغی” که شخصیت بسیار بزرگی بود شرفیاب شده و سپس شیخ هادی تهرانی را دیده و سرانجام تصمیم به رفتن به نجف میگیرد. پس از ده سال که در نجف حضور دارد و از محضر علمای بزرگ نجف استفاده میکند مدت ۶ ماه دوباره به کربلا، خدمت حضرت اباعبدالله۷میرود تا آموختههای ده ساله، در وجودش به نور بدل شود. سپس در سال ۱۳۲۱ه.ق به حج مشرف شده و از آن جا به زیارت بیتالمقدس میرود و مدتی در تکیهی داوود نبی مستقر شده و از نفس انبیا استفاده میکند. وی در طول جنگ جهانی اول در جبل عامل حضور داشت و در سال ۱۳۵۲ ه.ق که سن او تقریبا ۶۶ یا ۶۷ سال بود، برای زیارت مجدد به عراق رفت و اولین نوشتههای اعیانالشیعه را در این سفر به رشتهی تحریر درآورد. وی قصد داشت این کتاب را در صد جلد به نگارش درآورد امّا در جلد آخر کتاب، مینویسد که تا این زمان موفق به چاپ ۳۷ قسمت از آن شده است(منظور ۳۷ قسمت از ۵۳ قسمتی است که تا آخر عمرش موفق به نگارش میشود).
هر یک از مجلدات کتاب، بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ صفحه است. علامه این کتاب را در طی سفر به هجده شهر نوشته است؛ یعنی مدام در حال سفر بود و به گفتهی خود آن بزرگوار نصف کتاب را در عراق و نصف دیگرش را در ایران به رشتهی تحریر درآورده است و البته نگارش کتاب با رنجها و خوندلها ، آسیبها و مشکلات فراوان همراه بوده است. یکی از خاطرات شیرینی که در این کتاب تعریف کرده، مربوط به برگزاری نماز استسقا است که ظاهراً دو بار این نماز را برپا نموده است. میگوید که «چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه گرفتم. روز جمعه در حالی که لباس(عربی) را به کمر زده بودم با خضوع تمام و دلشکستگی و افتادگی راه افتاده و نماز ظهر و عصر و نماز جمعه را خواندیم و بعد از آن، نماز استسقا خواندیم. همه ناامید بودند و میگفتند خبری نیست امّا من امیدوار بودم و اشک میریختم. غروب شد و هوا در حال تاریک شدن بود. من برگشتم و نگاهی به آسمان انداختم ابرها در آسمان پیدا شدند و باران شروع به باریدن کرد».
او برای اصلاح عزاداریها و سوگواریها بسیار تلاش کرد، مثلا به شدت با قمهزنی مخالف بود و آن را غیرعاقلانه توصیف میکرد. همچنین یکی از مسائلی که بسیار مطرح میکند، برخورد با خطبایی است که ارزشها، فضیلتها و شخصیت حضرت امام حسین۷ را به درستی بیان نمیکنند. از جمله کارهای بزرگ او تأسیس مدارس محسنیه و یوسفیه بود. آن بزرگوار اولین کسی بود که از درس خواندن خانمها که در آن زمان مجاز نبود، دفاع و چندین مدرسه برای خانمها برقرار کرد. چندین بیمارستان ساخت و مدارس علمیه را با شکل جدید سامان داد. در سال ۱۳۵۳ه.ق به قم آمد که حضرت آیتالله العظمی حائری- استاد حضرت امام ۰- محل نماز خودش را به او داد و گفت: که نماز جماعت را شما بخوانید. در قم چندین هزار نفر برای نماز جماعت علامه شرکت میکردند. علامه سید محسن امین در ۸۶ سالگی آخرین جلد از کتاب خود را نوشت. در چهارم رجب سال ۱۳۷۱ه.ق در بیمارستانی در لبنان بستری شد و سرانجام در همان جا درگذشت. تشییع جنازهی علامه امین به شکل بسیار با شکوه و عجیبی برگزار شد. آن بزرگوار را در جوار بارگاه حضرت زینب۳دفن کردند و طبق گفتهی خودش که میخواست قلم و دواتش حجتی بر او در پیشگاه خدا باشد چون با این قلم و دوات کتاب اعیانالشیعه را نگاشت، قلم و دواتش را نیز در کنارش دفن کردند.