تولد و تحصیلات
محمدبن محمد نعمان ، معروف به شیخ مفید از بزرگترین فقها و متکلمان شیعه در قرن چهارم است که، در یازدهم ذی القعده ۳۳۶ یا ۳۳۸(ه ق) مصادف با ولادت امام رضا(ع) در محله ی عُکبرا واقع در ده فرسنگی بغداد، به دنیا آمد. پدرش قبل از ولادت نام او ر ا محمد گذاشت. لقبش ابوعبدالله است. نسل وی به قحطان و فرزند هود پیامبر می رسد.
در جوانی به وی ابن معلم می گفتند چرا که پدرش معلم بود و مطالب کلامی و عرفانی، روایی و حدیث را برای دیگران تدریس می کرد. با توجه به اینکه از هوش و زکاوت فوق العاده ای برخوردار بود از همان کودکی به یادگیری علوم مختلف پرداخت. به واسطه ی موقعیت علمی و اجتماعی پدرش، با دانشمندان و علمای عصر خود ارتباط داشت و علوم و معارف را از آنان فرا می گرفت.
مشهور است که در ۵ یا ۷ سالگی از ابن ثماء که یکی از بزرگان اهل حدیث بود، اجازه ی نقل حدیث و روایت گرفت. در ۱۲ سالگی در محافلی که شرکت می کرد کاملاً شناخته شده بود و او را به عنوان چهره ای درخشان، شاخص، صاحب فکر، دارای قدرت بیان فوق العاده و اندیشه و کسی که اهل احتجاج، گفتگو و مناظره است. می شناختند.
فعالیت
در حدود ۲۰سالگی به ایشان لقب شیخ مفید دادند و به چنان رتبه ی بالایی رسید که عضدالدوله دیلمی ، سلطان مقتدر آل بویه که در روزگارش کم کم شیعه جایگاه خود را یافته بود، یک روز اسبی بالگام زرّین فرستاد و گفت: این فرد(شیخ مفید) را با احترام و تجلیل نزد من بیاورید، می خواهم او را ببینم و از آن به بعد عضدالدوله دستور داد روزانه ۳من نان و ۵ من گوشت در اختیار وی قرار دهند تا ایشان هم بتواند دیگران را تأمین کند. او مکرر به دیدار شیخ می آمد و در محضرش عرض ادب می کرد.عصری که شیخ درآن می زیست، از طرفی دوران عظمت و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و عصر رواج علوم و دانش های گوناگون و از سویی عصر ظهور فرق و مذاهب مختلف بود. او از این فرصت استثنایی کمال استفاده را کرد و توانست از حریم اسلام و تشیع دفاع کند.
روزی شخصی به ایشان گفت: چرا به محفل درس “علی بن عیسی رمّانی” (در برخی متون قاضی عبدالجبّار) که دانشمندان و علما و فضلا در آن شرکت می کنند، نمی روی. شیخ مفید به آن شخص گفت: مرا نزد ایشان ببر. آن شخص هم او را با خود به این محفل برد. وقتی که مجلس تمام شد کسی نزد علی بن عیسی رفت و گفت شخصی آمده و می خواهد با شما گفتگو کند.
علی بن عیسی پرسید: از دانشمندان است؟ آن شخص گفت: خیلی جوان است و حدود بیست و چند سال بیشتر ندارد ولی به نظر می رسد از دانشمندان باشد. علی بن عیسی گفت: به او بگویید بیاید. آن شخص در حضور شیخ مفید از علی بن عیسی رمّانی پرسید نظر شما در مورد حدیث غدیر و داستان غار چیست؟
علی بن عیسی گفت: قصه ی غار درایت است و مسلم و معلوم، چون در قرآن به آن اشاره شده است؛ ولی حدیث غدیر روایت است و تنها شنیده شده است؛ یعنی چندان قطعی و دارای اعتبار نیست.
شیخ مفید گفت: شما درباره ی این گفتار پیامبر(ص) چه می گویید که به علی(ع) فرمود: حربک حربی و سلمک سلمی؛ جنگ تو جنگ من است و صلح تو صلح من.(علی بن عیسی) گفت: این گفتار بر اساس حدیث صحیح است. شیخ مفید گفت: نظر شما درباره ی اصحاب جمل( مانند طلحه و زبیر و …) چیست؟ پاسخ داد: ای برادر آن ها توبه کردند. شیخ مفید گفت: ای عالم، جنگ آن ها درایت(حتمی) بوده است ولی توبه کردن آن ها روایت شده است و تو در مورد حدیث غدیر گفتی روایت معادل درایت نیست(درایت مقدم است). علی بن عیسی از جای خود برخاست و دست شیخ را گرفت و جای خود نشاند و گفت: انت المفید و از آن به بعد او را شیخ مفید نامیدند. برخی به وی اعتراض کردند. علی بن عیسی گفت: ای علما، در مقابل او ناتوان شدم. هر کسی جواب او را می تواند اعلام کند تا او را بر مسند بنشانم.
شیخ مفید، مفسر قرآن و انسانی دو وجوه بود، شخصیتی جامع الاطراف که بر بسیاری از شاخه های علمی آن روزگار و مذاهب مختلف مسلط و مجتهد بود و با صاحبان مذاهب وارد بحث و مناظره می شد. در حال حاضر نوشته های زیادی از زبان اهل تسنن در وصف شیخ مفید در دسترس است. ایشان مورد توجه و عنایت ویژه ی حضرت ولی عصر(عج) قرار داشتند و امام زمان(ع) چندین توقیع(نامه) برای وی فرستاده است.
شیخ مفید به مرتبه ای از علم رسید که می گوید:” شبی خواب دیدم که در مسجد محله ی معروف کرخ بغداد حضرت زهرا(س) در حالی که دست دو کودک در دستش بود، وارد مسجد شد و به من گفت: شیخ این حسن و حسین است؛ این دو را به تو می سپارم تا به آن ها فقه بیاموزی! وقتی از خواب بیدار شدم فاطمه بنت ناصر که زن بزرگی است و مادر سید رضی(گرد آورنده ی نهج البلاغه) و سید مرتضی است در حالی که دست دو کودک در دستش بود، وارد شد و گفت: اسم من فاطمه است. این دو فرزندم را آورده ام تا به آن ها فقه بیاموزی.”
یکی از استادان بزرگ او شیخ صدوق است که فردی نام آشنا در عرصه ی روایت و حدیث است و شیخ مفید قبل از ۲۰ سالگی از او روایت نقل می کرد.
جالب است که شیخ، حتی از شاگردان خود هم بهره می گرفت. گاه بحثی را با شاگردان مطرح می کرد و از خود ایشان استفاده می کرد. به عنوان مثال می گویند: روزی بین شیخ و شاگردش سید مرتضی بر سر مسئله ای اختلاف افتاد. شاگرد و استاد با هم بحث می کردند و هیچ کدام نمی توانست دیگری را مجاب کند. با هم تصمیم گرفتند که مسأله را روی کاغذ بنویسند و در حرم امیرالمؤمنین قرار دهند و قضاوت را بر عهده ی حضرت علی(ع) بگذارند تا بین آن ها داوری کند. صبح آن روز وقتی به حرم رفتند مشاهده کردند که کنار آن یادداشت، جمله ای با دست خط حضرت امیر(ع) نوشته شده است که« اَنتَ شیخی و مَعتمدی؛ و الحَقُّ مَعَ ولدی عَلَمَ الهدی؛ تو بزرگ و مورد اعتماد ما هستی، اما حق با پسرم سید مرتضی است.»
این عالم بزرگ و فقیه عالیقدر جهان تشیع، در سوم رمضان ۴۱۳ در سن ۷۶ یا ۷۹ سالگی در کاظمین در گذشت و سید مرتضی بر او نماز خواند و طی تشییع با شکوهی که حدود ۸۰۰۰۰ نفر در آن شرکت کرده بودند در حرم کاظمین به خاک سپرده شد. افراد زیادی اعم از دوست و دشمن در سوگ وی شعر گفته اند.
آثار عاشورایی
جلد دوم کتاب الارشاد به زندگی امام حسین(ع) پرداخته است.