گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب، اصغر!
خداحافظ، خداحافظ بخواب اصغر، بخواب اصغر!
به دست خود به قاتل دادمت، هستم خجل اما
ز تاب تشنگی آسودی و از التهاب، اصغر!
به شب تا مادرت گیرد به برقنداقه ی خالی ت
بگریند اختران شب به لالای رباب، اصغر!
تو با رنگ پریده، غرق خون، دنیا به من تاریک
کجا دیدی شب آمیزد شفق با ماهتاب، اصغر!
برو سیراب شو از جام جدّت ساقی کوثر
که دنیا و سر آبش ندیدی جز سراب، اصغر!
گلوی تشنه ی بشکافته بنمای با زهرا
بگو کز زهر پیکان ها به ما دادند آب، اصغر!
الا ای غنچه ی نشکفته پژمرده، بهارت کو؟
چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب، اصغر!
خراب از قتل ما شد خانه ی دین مسلمانان
که بعد از خانه ی دین هم، جهان بادا خراب، اصغر!
به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست
بلی در شیشه ماند یادگار از گل گلاب، اصغر!
الا ای لاله خونیـن، چه داغی آتشین داری
جگرها می کنی تا دامن محشر کباب، اصغر!
تو آن ذبح عظیم ستی که قرآن را شدی ناطق
الا ای طلعت تأویل آیات کتاب، اصغر!
خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نمی دانم چه خواهد داد این امت جواب، اصغر!
شاعر: سید محمد حسین شهریار