خانه / سخنرانی / متن و صوت سخنرانی (جدید) / وجوه مشترک کار مداحان، ذاکران و معلمان

وجوه مشترک کار مداحان، ذاکران و معلمان

سخنران: دکتر محمدرضا سنگری

تاریخ سخنرانی: ۱۷/۸/۹۲

 

بحثی را در مقدمه به تناسب وجوه مشترک کار مداحان، ذاکران و معلمان عزیز مطرح می‌کنیم. زیرا کار مشترک مداحان و معلمان کار روشنگری، آموختن و معرفت دادن است.

بنا به نشانه‌هایی در آستانه‌ی ظهور مولایمان امام زمان(ع) قرار داریم و در این راستا اگر رسالت ما به درستی انجام گیرد، می‌توانیم نسلی را که امروز در اختیار داریم، برای فرداهای خطیر و دشوار آماده سازیم، زیرا ما زمینه‌ساز آن اتفاق بزرگ هستیم.

وجه مشترکی که عزیزان مداح و معلم با هم دارند، کار با اندیشه‌ها و عواطف است. به تعبیری، کار معلمی متکی به چهار عنصر است که به طور دقیق این چهار عنصر در کار ذاکری و مداحی هم وجود دارد. چهار ضلع و چهار ستون کار ما، “دانش، بینش، منش و روش” است. کسانی که در موضعی قرار می‌‌گیرند که می‌خواهند با اندیشه‌ها و یا با عواطف کار کنند باید این چهار موضوع را در نظر بگیرند.

کار مداح بیشتر با عواطف است اما کار معلم با هر دو؛ یعنی متخصص عواطف و اندیشه‌هاست. البته ذاکران عزیز پلی از عاطفه به سمت معرفت می‌‌زنند و اندیشه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند که باید وزن پرداختن به موضوع اندیشه در کار مداحی به اندازه عواطف باشد. یعنی همان قدر که ما به اشک فکر می‌‌کنیم و می‌خواهیم حضور اشک را ببینیم، باید حضور فکر تازه را هم در مخاطب‌هایمان ببینیم.

این چهارموضوعی که مطرح شد متصل به هفت موضوع دیگر می‌شوند و آن این است:

کسی که به عنوان معلم، ذاکر، مداح و یا مبلغ قرار است نقش‌آفرینی بکند و به این چهار تکیه‌گاه به خوبی و به درستی بپردازد، اول باید به هفت موضوع دیگر که نسبت به خود و شناخت خود است، توجه کند. ما هفت”خود” داریم که در هیچ زبانی و در هیچ کجا مانند زبان فارسی این تفکیک در مورد آن وجود ندارد. در فارسی «خود، خویش و خویشتن» داریم.

خویشتن مقدمه رسیدن به خویش و خود است. این خویشتن ما که مقدمه کار فکری، فرهنگی، تبلیغاتی و تأثیرگذاری است، هفت حوزه دارد که باید نسبت به آن‌ها آگاهی پیدا کرد.

۱-خود فیزیکی

اولین آگاهی باید در مورد خود فیزیکی باشد. “من باید خود فیزیکی خودم را خوب بشناسم.”

گاهی عدم توجه به خود فیزیکی برای معلم مشکل ایجاد می‌‌کند و همچنین برای مداح یا مبلغی که روی منبر نشسته است، به سبب اینکه خود فیزیکی‌اش را نمی‌شناسد یعنی متوجه حالات رفتاری ظاهری خودش نیست. گاهی ما ژست خاصی در رفتارمان داریم که ممکن است ذهن و نگاه مخاطب به جای اینکه متوجه صحبت‌هایمان باشد یا مداحی ما را گوش بدهد، متوجه آن ژست خاص می‌شود.

افراد مثبت و همچنین منفی با این خصوصیات و ویژگی‌ها شناخته می‌شوند.”ژست‌های ظاهری ما خیلی مهم است” اینکه شما مداح یا معلم چگونه می‌ایستید، چگونه می‌نشینید و کجا قرار می‌گیرید. در حوزه معلمی “خود فیزیکی” بسیار مؤثر است. اینکه شما چگونه روی صندلی می‌نشینید، چگونه راه می‌روید و قدم می‌زنید، چگونه نگاه می‌کنید و یا شما مداح عزیز چگونه با دستمال اشک خود را پاک می‌کنید، میکروفن خود را چگونه به دست می‌گیرید. مخاطبان شما به همه این‌ها توجه می‌کنند.

خلاصه اینکه حالات و رفتارهای ما مفسر شخصیت ما هستند و بیش از همه اعضا، چشم‌های ما؛ زیرا چشم مفسر قلب ماست “البصرُ مُصحَف القلبِ: چشم کتاب گشوده‌ی قلب شماست.”

یعنی وقتی شما مداحی می‌کنید و یا شمای معلم وارد کلاس می‌شوید، همه چشم‌ها متوجه چشم‌های شماست. زمانی که چشم‌های شما را مرور کردند تصویری از حالات، روحیات و وضعیت شما درک و دریافت می‌کنند. بنابراین هیچ‌کس را دست کم نگیرید حتی همین بچه‌های کوچک که در کلاس‌های شما هستند.آن‌ها خیلی چیزها را متوجه می‌شوند و خوب تفسیر می‌کنند حتی اگر چیزی بیان نکنند، می‌فهمند که چه اتفاقی در درون ما افتاده، چرا که بعضی وقت‌ها از ما می‌پرسند چه شده است؟ او از چشم‌های ما فهمیده که خبری شده است. آن چیزی که اتفاق افتاده در چشم‌های ما مشخص است و ما باید به این موضوع توجه کنیم.

۲-خود اجتماعی

خود دوم ما “خود اجتماعی” ماست یعنی این که ما از چه تصویر، تصوّر و چه جایگاه اجتماعی برخوردار هستیم. باید مراقب این “خود” باشیم. معلم وقتی وارد کلاس می‌شود باید بداند چه تصویری از او در ذهن مخاطب‌هایش وجود دارد، یا مداح وقتی می‌خواهد شروع به مداحی بکند باید بداند چه جایگاه و چه تصویری در ذهن مخاطب‌هایش از او وجود دارد. آیا او را با میزان دریافت دستمزدش می‌سنجند یا با عشق و پیوستگی واقعی‌اش به حضرت اباعبدالله(ع) می‌بینند.

مثلا والدین درباره معلمان حرفی زده‌اند و الان این دانش‌آموز با آن ذهنیت وارد کلاس شده است، این ذهنیت او باعث بروز رفتارهایی در او می‌شود که متقابلاً در رفتار معلم اثر خواهد گذاشت.

“فروید” از چهره‌های بسیار مشهور حوزه روانشناسی است و بسیاری از جریان‌های روانشناسی تحت تأثیر اندیشه‌های فروید بوده‌اند. روزی شاگردش از او پرسید: دیروز وارد کلاس شدم یکی از دانشجویان دختر شروع به اذیت کردن کرد، میز را تکان می‌داد، پایش را روی زمین می‌کشید و کوشش می‌کرد کلاس مرا بهم بریزد. با این کارهای او تمرکز خود را از دست داده بودم. نمی‌دانم مشکل او چه بود.

در گفت‌و گویی که فروید با آن دختر داشت، معلوم شد که این دختر متعلق به خانواده‌ی طلاق است. در سنین سه، چهارسالگی، مادر، شب‌‌ها به هنگام خواب قصه مرد بد و خبیثی را برایش تعریف می‌کرده که چشمان آبی و موهایی طلایی داشته است و او کسی جز شوهرش نبوده که این خانم را اذیت ‌کرده است. تکرار مداوم داستان مرد چشم آبی و مو طلایی، رسیده بود به زمان دانشگاه رفتن دختر، که اتفاقاً استادش مویی طلایی و چشمانی آبی داشته و دختر در پنهان وجودش، اکنون بزرگترین دشمن خود را می‌بیند و ناخودآگاه آزارش می‌دهد.

گاهی نمی‌دانیم، مخاطبین ما چرا زمینه منفی در کلاس ایجاد می‌کنند. برای شناخت چنین موضوعاتی باید تصویر درستی از خود اجتماعی خود داشته باشیم. یعنی دیگران مرا چگونه می‌بینند و چه تصویری از من در ذهن خود دارند؟

پس تا در مورد خود اجتماعی‌مان، شناخت پیدا نکرده‌ایم حتی به شکل نسبی، کار را نپذیریم یا شروع به انجام کارمان نکنیم. هرگز کلاس را بلافاصله شروع نکنیم. معلمان و مداحان عزیز، قبل از اینکه درس یا مداحی را شروع کنید چشم خود را خوب بچرخانید و قیافه‌ها را نگاه کنید، زیرا قیافه‌ها به شما می‌گویند چه تصویری از شما در ذهنشان وجود دارد. این خود اجتماعی است.

۳-خود معنوی

خود سوم ما خود معنوی است. منظور از خود معنوی تصور شخص از اعتقاداتش است یعنی وقتی می‌خواهی شعر یا نوحه‌ای را بخوانی به تعبیر”علی‌بن عثمان هجویری” چقدر آن را ورزیده‌ای، چقدر خودت با آن عشق کرده‌ای؟ منتظر تأثیر نوحه یا مرثیه‌ای که می خوانی، اما خودت با آن نگریسته باشی، روی دیگران نباش.

ببین به‌این موضوع چقدر اعتقاد داری. معلمان بزرگوار، خود شما از معلمی چه تصوری دارید؟ باور شما نسبت به معلمی چیست؟ بدانید که این باور شما بر کلاس‌داری و روابط شما با دانش آموزان اثرگذار است. اگر شغل معلمی را دوست ندارید و مدام منتظر بازنشستگی هستید، مطمئن باشید هیچ تأثیری در کلاس نخواهید داشت چون شما خود معنوی‌تان را نپذیرفته‌اید. موقعیت و شغل معلمی برای شما قابل قبول نیست.

اگر من مداح واقعاً با شخصیت معنوی‌ای که از مداحی باید در وجودم، خلق بشود انس، الفت و یگانگی پیدا نکرده باشم هرگز در مداحی‌ام موفق نخواهم شد. این باور باید در قلبتان حک شود.

باور شما و اباعبدالله الحسین(ع) باید یکی باشد که اگر این اتفاق بیفتد، با گفتن”بسم الله الرحمن الرحیم” در شروع کار افراد را تکان خواهید داد. یادم می‌آید زمانی را که به دیدار حضرت امام-رحمه الله علیه- می‌رفتیم، روی صندلی می‌نشست و همین که “بسم الله” می‌گفت یا حتی هنگامی‌که وارد می‌شدند، بدن‌ها می‌لرزید، اشک‌ها سرازیر می‌شد. چون این انسان در افق بالایی بود و از طریق پیوندی که با خالق خود پیدا کرده بود دیگر لازم به سخن گفتن نبود تا تأثیر بگذارد. من در آن لحظه با خود گفتم، پس اگر امام زمان(عج) بیاید و ما یک لحظه با ایشان دیدار کنیم، چه خواهد شد؟ آیا می‌توانیم با او حرف بزنیم؟ آن شکوه، ابهت و عظمت چگونه ما را خواهد گرفت؟ احتمالاً زبانمان بسته می‌شود.

بنابراین خود معنوی شما مهم است و باید متوجه باشید چیزی را که می‌خواهید عرضه کنید، چقدر باور دارید؟ چقدر آن را ورزیده‌اید؟ به تعبیر قرآن:«کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[۱]؛ مبادا خشم خدا را برانگیزی و چیزی بگویی که خودت نباشی».

اگر من در اینجا بگویم نماز را اول وقت بخوانید ولی خودم در اول وقت نخوانم، بگویم به امام حسین(ع) عشق بورزید، اما من در همان لحظه به چیز دیگری مثل صدایم عشق بورزم و به اینکه وقتی از مجلس خارج شوم همه بگویند: به‌به! انصافاً چه روضه‌ای خواندی! روضه‌ی علی اکبر را فقط خودت باید بخوانی که دل بستن به این تعریف‌ها باعث شود که بعد دریابی ضرر کرده‌ای و باخته‌ای!، چه بسا خدای نکرده‌ این تعریف‌ها زمینه‌ی سقوط ما را فراهم کند.

درس کربلا یعنی این که تعریف‌ها و تخریب‌ها روی شما اثر نگذارد. اگر همه به‌به و آفرین بگویند تأثیری نداشته باشد و اگرهم تشویق نکنند و بگویند بد بود هم، روی شما اثر نگذارد. شما باید وظیفه‌ی خودتان را انجام بدهید و هیچ تنبیه و تشویقی روی شما اثر نگذارد.

در کربلا۳۰۰۰۰ نفر برای مسخره کردن امام حسین(ع) سر و صدا می‌کردند. شمر با آن صدای دو رگه‌ی خود گفت: حسین، بس کن آفتاب داغ است و ما تحمل نداریم. هنگامی که امام(ع) صحبت می‌کرد به سمت او سنگ پرتاب می‌کردند. امام در چنین موقعیتی وظیفه‌ی خودش را انجام داد.

۴- خود تاریک

خود بعدی ما “خود تاریک” ماست. روان شناسان می‌گویند، آدمی، در ارتباط با دیگران موفق است که “خود تاریکش” را بشناسد. بخشی از وجود ما که پنهان است خود تاریک ماست.

گاهی وقت‌ها خودمان هم متوجه نمی‌شویم، یا دیگران آن را به ما می‌شناسانند یا به مدد تأمل‌ها و دقت‌های درست برای ما روشن می‌شود. گاهی وقت‌ها در خواب نیز بروز می‌کند که اگر کسی بتواند این خواب‌های خاص را درست تعبیر کند متوجه می‌شویم که خود تاریک‌مان، در خواب خودش را نشان داده است.

می‌دانید خداوند ستارالعیوب است و اسرار ما را می‌پوشاند. وای از زمانی که خداوند پرده‌ها را پس بزند.

«یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۲]؛ روزی که رازها فاش شود».

تمام این پرده‌ها می‌افتد و حقیقت ما مقابل نگاه دیگران قرار می‌گیرد. ولی الان لطف خدا بر پنهان ما پرده‌ انداخته و بدی‌های ما معلوم نیست، که اگر پیدا می‌بود، همه از یکدیگر فرار می‌کردیم مثل روز قیامت که همه از هم فرار می‌کنند.

به طور مثال “سخنرانی” از امام حسین(ع) می‌گوید و اگر ناگهان شما درون او را ببینید ممکن است به هیچ کدام از حرف‌های او گوش ندهید. الحمدلله که شما این صحنه از درون او را نمی‌بینید. اگر همین حالا هویت من برای شما مشخص می‌شد، هیچ کدام از شما به حرف‌های بنده گوش نمی دادید. این لطف خداست.

این خود پنهان ما را خودمان می‌شناسیم، که با کمی تأمل می‌توانیم آن را دریابیم. بیندیشیم برای چه مداحی می‌کنیم؟ خدا نکند در تحلیلی که می‌کنیم دریابیم که رضایت خدا در کار نبوده و همه‌اش بخاطر نفس خودمان بوده‌است. و هدف عرضه کردن هنر و توانایی‌مان بوده است.

کربلا به ما یاد داد وقتی بزرگ می‌شوی که بر نفس خویش خط بکشی. ابوالفضل اگر ابوالفضل‌العباس است به پاس این است که بر روی نفس خودش خط کشید. اما خیلی وقت‌ها من به جای اینکه روی خودم خط بکشم، دور خودم خط می‌کشم تا خودم را پررنگ‌تر کنم و دیگران مرا ببینند.

در این میانه خودت را نبینی و خودت را خط بزنی! خواهی دید که به سوی کمال و معرفت سیر می‌کنی. آدم باید هر از چند گاهی خود تاریک خودش را روشن کند. فکر می‌کنید چه موقع بهترین وقت است برای اینکه خود تاریکمان را بفهمیم؟

“بسم الله الرحمن الرحیم

«والعصر ان الانسان لفی خسر ……..[۳]»

مفسرین معانی زیادی برای این سوره‌ی عجیب گفته‌اند که خیلی دقیق است. من نیز مدت‌ها روی این سوره مطالعه و فکر کرده‌ام. سال‌های قبل پانصد سخنرانی برای این سوره آماده کرده بودم که با شروع جنگ سخنرانی‌ها نیمه کاره ماند.

امام محمد باقر(ع) فرموده‌اند: اگر روزی همه قرآن نباشد و فقط سوره والعصر باشد، من با همین سوره تمام نیازهای فرهنگی و اقتصادی انسان‌ها را جواب خواهم داد. این قدر این سوره بار معنایی دارد و خیلی روی آن بحث شده و می‌شود.

“والعصر” همین بعدازظهر، بهترین فرصت است که خود تاریکمان را مرور کنیم. با مرور آن می بینیم که اغلب “لفی خسر” بوده ومتأسفانه در بیشتر جاها باخته‌ایم. کسی برنده شده که بر پیشانی هیچ لحظه‌اش بیهودگی نوشته نشده باشد و تمام لحظه‌هایش پر بار باشد.

«الساعات تنهب الاعمار[۴]؛ ساعتها غارتگر انسانند».

لحظه‌ها در گذرند گویی شبیخون می‌زنند. پس باید از فرصت‌ها استفاده کرد و نگذاشت زمان از دست برود. یکی از دوستان مداح برای پیشرفت در کارش سؤال کرد. جواب دادم هر مداحی که حداقل سه ماه قبل از محرم شعر و نوحه‌اش آماده نباشد اصولاً مداح نیست.

خدا رحمت کند ملا جواد تدیّن را که روحانی دوست داشتنی بود؛ و من از وجود ایشان بهره‌ها بردم، بر منبر می‌نشست و می‌خواند. ایشان می‌گفت وقتی ماه‌های محرم و صفر تمام شود، گریه من تازه شروع می‌شود. پرسیدم چرا؟ گفت: من دقیقاً بعد از ماه صفر، روضه‌هایم را با مطالعه برای محرم بعدی، یعنی ده ماه قبل از آن، آماده می‌کنم. پس معلم باید به روز باشد و این همان دانش است. یکی از چهار ضلعی که در حوزه‌های چند گانه گفته شد.

۵-خود آرمانی

خود بعدی که ما باید بدانیم “خود آرمانی” است. منظور از خود آرمانی آن خودی است که می‌خواهیم به آن برسیم. واقعاً شما مداح عزیز می‌خواهی چه بشوی؟ این سؤال را از خودت بپرس. آرزو داری اندازه چه کسی بشوی؟ بطور مثال می‌گویی می‌خواهم مانند فلان مداح بشوم. در این صورت افـقـت را خیلی دست کم گرفته‌ای. و یا شما معلم گرامی دوست داری جای چه کسی باشی؟

خودتان را دست کم نگیرید، سقف پرواز شما خیلی بلندتر از این حرف‌هاست. آسمان برای پرواز انسان سقف کوتاهی ست (رسد آدمی به جایی که به جز خدا نباشد، که به جز خدا نبیند)

خود آرمانی‌مان را برای خودمان، ترسیم کنیم. خوب است بدانیم که خود آرمانی ما را قرآن معلوم کرده است «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۵]»

“من آرمانی‌ای” که باید ما مثل او و به او نزدیک بشویم، شخص پیامبر(ص) است و اباعبدالله(ع) که در کربلا فرمود: «لکم فیَّ اسوه[۶]؛من برای همه شما اسوه و سرمشق هستم». این الگوها و انسان‌های آرمانی را باید جلو چشم خودمان داشته باشیم و تلاش کنیم به این افق‌ها نزدیک شویم.

اگر بدانیم که خدا ما را برای خودش به این عالم آورده می‌توانیم به جاهای رفیع انسانی برسیم«خَلَقتُ الاشیاءَ لاَجلِکَ وَ خَلَقتُکَ لاَجلی[۷]؛ من تورا برای خودم ساختم».

در مجموع من باید برای خدا باشم، خدایی فکر کنم، راه بروم، بخوابم، برخیزم، لبخند بزنم، اخم کنم، خدایی قرض بدهم، و خدایی از دیگران چیزی بگیرم. امام صادق(ع) می‌فرماید مؤمن همه احوالش همین طور خدایی است، دادنش، گرفتنش، خندیدن، خشمش و همه چیزش خدایی است.

نگاه کنیم ببنیم آیا امضای خدا پای رفتارهایمان هست که اگر این طور باشد، یعنی عمل ما مورد تأیید خدا باشد، در آن صورت ما به سمت آرمان واقعی حرکت می‌کنیم.

عمرسعد، در روز سوم محرم به کربلا رسید. او هدفش را خیلی کوچک گرفت، همه سقف پروازش حکومت ری شد و می‌خواست به هر قیمتی که شده به فرمانروایی ری برسد. خودش را در این حد و اندازه دید و به آن هم نرسید، زیرا وقتی آدم سقف پروازش را پایین می‌آورد به همان چیز کوچکی هم که می‌خواهد نخواهد رسید. خداوند در قرآن فرموده: با این که اگر شما دنیا را از من بخواهید، من دنیا را به شما می‌دهم، اما شما این چیز کم را نخواهید.

حضرت علی (ع)می‌فرماید:

« إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا[۸]؛ همانا برای شما بهایی جز بهشت نیست، پس به کمتر از آن نفروشید».

ما خیلی وقت‌ها قیمت و ارزش خودمان را پایین می‌آوریم. این خیلی بد است که یک معلم در کلاس به دانش‌آموزان بگوید، من به اندازه حقوقم درس می‌دهم. بنده در آموزش و پرورش حضور دارم و با این مسائل کاملا آشنا هستم گاهی بعضی از معلمان می‌گویند من به نسبت همان مقدار حقوقی که می‌گیرم درس می‌دهم. آیا قیمت واقعی شما همین است؟

خدای نخواسته مداح نباید چشمش به پاکت دستمزدی باشد که می‌گیرد. برای حضرت اباعبدالله(ع) باید سنگ تمام گذاشت. حسین(ع) بنده‌ی آبرومند خداست. به گفته بعضی از علمای بزرگ، خدا عالم را برای حسین(ع) ساخت. حالا من بیایم بسنجم که، چون در اینجا دستمزد کمتری می‌دهند، پس من هم برنامه کمتری اجرا می‌کنم.! با این روش خودمان را حقیر خواهیم کرد.

۶- خود واقعی

خود بعدی، “خود واقعی” است که درونی‌ترین بخش وجودی ماست و ما آن را بخوبی می‌شناسیم. مانند زمانی که از شما تعریف می‌کنند ولی می‌دانی که تو لایق این تعریف‌ها نیستی.

خدایش رحمت کند شهیدی بود که وقتی از او تعریف می‌کردی، می‌گفت: می‌دانم دروغ می‌گویی ولی خوشم می‌آید.

گاهی اوقات بعد از مدتی ما دروغ‌ها را باور می‌کنیم، پس از چند بار تعریف شنیدن، واقعاً باورمان می‌شود که همانی هستیم که در باره‌ی ما می‌گویند، درصورتی که خودمان می‌دانیم که چه جورآدمی هستیم. هر چقدر هم از ما تعریف بدهند، فاصله‌اش را با آن چه که خودمان هستیم، می‌فهمیم.

امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین می‌فرماید:«از ویژگی‌های متقین این است که وقتی کسی تعریفشان می‌دهد و یا یک خوبی را به آنها نسبت می‌دهد، با خدای خود زمزمه می‌کنند: خدایا آن خوبی‌هایی را که او می‌گوید و من ندارم، مرا به این خوبی‌ها برسان و آن بدی‌هایی را که در من هست و او نمی‌بیند، آن بدی‌ها را یا بر من مگیر و یا آن‌ها را محو کن…..».

خیلی وقت‌ها ممکن است دیگران بدی‌های شما را نبینند، و یا ممکن است ضعف‌های شما را ببینند و هر دوی این حالات، نباید روی شما اثر بگذارد.

شهید بهشتی با دلی گرفته به خاطر حرف‌هایی که درباره‌ی او گفته می‌شد، نزد امام خمینی(ره) رفته بود وقتی خدمت امام رسید، امام فرمود: آیا صداها را می‌شنوی؟ او گفت بله. پرسید چه می‌شنوی؟ پاسخ داد: جمعیت می‌گویند “روح منی خمینی، بت شکنی خمینی”. امام فرمود: ممکن است در آینده بعضی از این افراد به جای روح منی، بگویند مرگ بر فلانی. مهم نیست این چیزها نباید برای ما فرقی داشته باشد شما در هر صورت کارتان را انجام بدهید، چه تعریف و تمجید بکنند و یا احیاناً تحویل نگیرند، مطمئن باش که خدا اجرتان را می‌دهد.

۷- خود جنسیتی

خود دیگر “خود جنسیتی” ماست که در حوزه بحث ما نیست و من فقط اشاره کوچکی به چهار موضوع مورد بحث می‌کنم که به آنها توجه داشته باشید.

     -دانش:

یک معلم و یک مداح باید دائماً در حال مطالعه باشد.

به شما معلمین عزیز توصیه می‌کنم کتاب دوجلدی “نگاهی به تعلیم و تربیت اسلامی” از آقای دکتر خسرو باقری و نیز کتاب “فنون معلمی” را که در انتشارات مدرسه چاپ شده است بخوانید تا با زیر و بم کار آشنایی بیشتری پیدا کنید.

به مداحان عزیز نیز سفارش می‌کنم که شش جلد کتاب “از مدینه تا مدینه را” که نام اصلی اش “مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه” است و در رابطه با کار شماست بخوانید و نیز کتاب دو جلدی “زمینه‌های اجتماعی نهضت اباعبدالله(ع)” را، این هشت جلد کتاب به شما کمک می‌کند تحلیل دقیقی بر روی واقعه‌ی عاشورا داشته باشید.

کتاب‌های بسیار دیگری جهت مطالعه وجود دارد از جمله: کتاب “دمع السجوم فی نفس المهموم” از شیخ عباس قمی، ترجمه مرحوم علامه ابوالحسن شعرانی – کتاب “خصایص الحسینیه – کتاب فوائد المشاهد – کتاب مجالس شیخ شوشتری”- خواندن این کتاب‌ها به تناسب کارتان بر شما واجب می‌شود. شما باید مقاتل درست را بشناسید و به پرسش‌هایی که با آنها مواجه می‌شوید بتوانید به درستی جواب دهید.

به دوستان مداح سفارش می‌کنم که بهترین شعرها را انتخاب کنید و آن قدر آن‌ها را زمزمه کنید تا حفظ‌تان شود.

حفظ ظاهر و تمیز نگه داشتن دفترچه‌ها خیلی مهم است. حرمت شعر را نگه دارید و خدمت کسانی که بر شعر مسلط هستند شعر خود را بخوانید تا از خواندن صحیح آن مطمئن شوید و نیز با عوامل” زبرزنجیری زبان” آشنا شوید.

معلمین و مداحان عزیز! چیزی را که می خواهید ارائه کنید، سعی کنید بر آن دانش داشته باشید.

دانش خود، دانش مخاطب، جامعه‌شناسی مخاطب، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی دانش‌آموز و دانش درس(مدح، درس، مرثیه و مولودی) این‌ها در حوزه دانش مهم هستند.

  • بینش:
  • درس دوم “بینش” است. بینش یعنی الان تو کجای زمان قرار داری و متناسب با این زمان چه باید بکنی در حقیقت بینش به معنای “درک زبان زمان” است، همان که امروز با عنوان”بصیرت” از آن یاد می شود.
  • منش:

عنصر سوم “منش” است به معنی این که باید روی شخصیت خودمان کار کنیم. هر چه شخصیت ما پرورش یافته‌تر باشد تأثیرگذارتر است. بطور مثال بگویم، تجربه ۳۵ ساله من در کار معلمی به من آموخت که وضو گرفتن قبل از رفتن به کلاس بسیار تأثیرگذار بوده است و هر چقدر موفقیت در امر درس و کلاس به دست آورده‌ام محصول همین تجربه است.

همچنین فهمیده‌ام که زمزمه اذکار، پیش از ورود به کلاس، روی قلب من اثرات معنوی فراوانی می‌گذارد و           خوب شدن قلب من روی چشمم نیز اثر می‌گذارد.

قبلا گفته شد که:«البصر مصحف القلب؛ چشم، کتاب گشوده قلب آدم است». این جمله از امیرالمؤمنین(ع) است. اگر برای به دست آوردن پاکی قلبت کوشش کردی، این پاکی بر روی چشم و دیدت نیز اثر می‌گذارد. در این حال است که چشمانت نظر افراد را جلب می‌کند و قلب آنها را می‌رباید، بی‌آنکه حتی سخن بگویی.

بسیاری از اوقات است که ما با زبان صحبت نمی‌کنیم و این یعنی، ما بی‌واژه هم می‌توانیم سخن بگوییم، و هر کس تصور کند که تنها به مدد واژه می‌تواند تأثیر بگذارد، سخن گفتن نمی‌داند.

گاهی وقت‌ها باید با چشم‌هایتان بر دیگران تأثیر بگذارید و باید برای این تأثیرگذاری، روی چشم‌های خود کار کنید و اگر می‌خواهید چشم خوب و تأثیرگذاری داشته باشید، باید قلب پاک و مؤثری داشته باشید.

  • “روش”

آخرین مطلب “روش” است. معلمی و مداحی کردن تکنیک‌های خاص خودش را دارد. این تکنیک‌ها و روش‌ها را باید یاد گرفت. به‌طور مثال این که مداح باید با کدام شعر شروع کند. با یک رباعی، یک دو بیتی و یا یک قصیده، متناسب با فضا بهتر است چه شعری انتخاب و چگونه شروع شود. فاصله خود با مخاطبانش به چه اندازه باشد بهتر است، همه اینها اهمیت دارد.

به نظر شما نقطه ایستادن ما وقتی که ریاضی درس می‌دهیم با وقتی که داریم ادبیات درس می‌دهیم یکسان است؟

حتی اگر ادبیات درس می‌دهیم، هنگام ارائه یک شعر حماسی و یا یک شعر عاطفی و تغزّلی جای معلّم یک جاست؟ آیا وقتی من یک شعر حماسی را می‌خوانم بهتر نیست جای بلندتری قرار بگیرم و اما وقتی غزلیات حافظ می‌خوانم به مخاطب‌هایم نزدیکتر بشوم؟ حتی نوع متن درس و موضوع هم مکان ما را تعیین می‌کند.

فکر می‌کنید چرا این اتفاق در آموزش و پرورش ما افتاده که بچه زرنگ‌ها جلو می‌نشینند و تنبل‌ها عقب‌تر؟ در گذشته و شاید هنوز هم جاهایی باشد، به کلاس‌های یک دبیرستان که نگاه می‌کردید متوجه می‌شدید، هرچه از میز جلو به انتهای کلاس می‌روید میزها شکسته‌ترند، در حالی که میزهای جلو سالم‌تر بودند این به این خاطر بود که معلم ارتباطش با شاگردان جلوتر بیشتر بود و در قسمت عقب ارتباط شاگرد با معلم قطع می‌شد و آن‌ها هم به شیطنت مشغول می‌شدند. احساسات و عواطف خودشان را روی کاغذ یا میز می‌نوشتند.

یک خاطره در این رابطه بگویم، چند سال قبل، ۱۶ آذر بود دانشگاهی بنده را برای سخنرانی دعوت کرده بود. سالن، لبریز جمعیت، فضای سیاسی و هیجان دانشجویی بود. بنده دیر رسیده بودم. مجری برنامه هم تا من برسم اعلام برنامه می‌کرد. وقتی وارد شدم همان جلوی در، یک صندلی خالی بود، خواستم بنشینم که نگاهم به دسته صندلی افتاد روی آن نوشته شده بود “لطفا زیر دسته را نگاه نکنید” به محض وارد شدن من، اعلام کردند که هم اکنون گوش می‌سپاریم به سخنرانی فلانی. من هم برای ایراد سخنرانی از آن جا بلند شدم، اما تمام حواسم به آن نوشته بود.

همانطور که شروع به صحبت کردم رئیس دانشگاه وارد شد و اتفاقاً روی همان صندلی خالی جلو نشست. مرتب نگاه می‌کردم ببینم کی دسته را برمی‌گرداند. او بعد از مدتی دسته را برگرداند، از همه عذر می‌خواهم، با کلمات بی ادبانه‌ای نوشته بود “مگر نگفتم نگاه نکن” در آن لحظه به خودم گفتم که این خیلی خلاقیت است که از آن طرف محترمانه بگوید “لطفا زیر دسته را نگاه نکن” و کنجکاوی شما را دامن بزند و بعد این جمله بی‌ادبانه را بنویسد.

ولی از خودم پرسیدم، چرا یک دانشجو باید این کار زشت را انجام بدهد، غیر از این است که، من معلم نتوانسته‌ام او را در فضای کلاس و درس نگه دارم. بروز این اتفاقات در فضاهای کاری ما محصول فقر”روش” است فقر روش یا بدروشی در کار.

پس دانش، بینش، منش و روش را از یاد نبریم.

 

[۱] . صف، آیه۳٫

[۲] . طارق، آیه۹٫

[۳] . عصر،آیه۱و۲٫

[۴] . تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۳۰٫

[۵] . احزاب، آیه۲۱٫

[۶] . ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۷۲٫

[۷] . حافظ برسی، رجب بن محمد، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین، ص۲۸۳٫

[۸] . شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه(للصبحی صالح)، ص۵۵۶٫

لینک صوتی سخنرانی telegram

همچنین ببینید

رویارویی حق و باطل با ظاهری شبیه هم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.