معنای لغوی زیارت: ریشهی اصلی واژهی زیارت از«زَوْر» است و زَور، به معنی میل کردنی است که باعث گسستن از چیزهای دیگر میشود. وقتی به زیارت کسی یا چیزی میرویم از کسان و چیزهای دیگر چشم میپوشیم.
واژهی زَوْر درقرآن: این واژه فقط یک بار در قرآن به کارگرفته شده:«اَلْهکُمُ التَّکاثُر، حتّی زُرتُمُ المَقابِر؛ و ماجرای آن این است که: جنگی میان دو قبیله درگرفت. وقتی خواستند افتخارات خود را برشمارند و به رخ هم بکشند، یکی از قبایل احساس کمبود کرد؛ در نتیجه سراغ قبور مردگان رفته آنها را به آمار خود افزودند.
خداوند در این آیه به آنان میفرماید: شما به مردگان خودتان افتخار میکنید در حالی که هیچگونه افتخاری برای شما نخواهد بود. افتخار به مردگان، فریبگاه و گواه سقوط و انحطاط فکری شماست.
البته واژهی دیگری نیز در قرآن هست با عنوان «زور»: «واجتنبوا قَول الزّور» که با کلمهی زیارت به گونهای هم ریشه است. زور؛ به معنی روی ازحق برگرداندن است. معنایی نزدیک به همان واژهی زَور که مفهوم آن روی از چیزی برگرداندن و در چیز دیگری نظر کردن و دقت و تمرکز داشتن است. زور را باطل معنی کردهاند چون باطل روی از حق برتافتن است.
زور را برخی موسیقی نیز معنا کردهاند. موسیقی یا هر نوع سخن و زمزمهای که زمینهساز گناه و میل به باطل باشد و انسان را به لغو و لهو دعوت کند.
با توضیحات بالا چند واژه در پیش روی ماست:
۱- زَور: اقبال و میل به چیزی داشتن و از چیزی روی برگرداندن.
۲- زائر: کسی که عمل زَور را انجام میدهد. یعنی زیارت کننده
۳- مَزور: کسی که به سمت او اقبال نشان داده و به زیارتش میروند.
۴-زیارت: اتفاقی که در این میانه میافتد.
۵-مزار: جایی که زیارتش میکنند.
۶- زیارت نامه، متنی که در هنگام زیارت خوانده میشود.
چرا هرگاه به دیدار معصومین-علیهم السلام-میرویم، نام آن را زیارت می گذاریم؟
ما در هنگام دیدار معصومین به آنها میل کرده و از دیگران روی بر میگردانیم؛ در حقیقت نوعی اعراض از زندگیمان، مالمان و حتی جانمان رخ می دهد.
اما چرا جانمان؟! خوب است بدانید که زیارت در شیعه همیشه با خوف همراه بوده. در کتاب« کامل الزیارات» که یکی از منابع مهم شیعه در باب زیارت است، بارها توصیه شده که وقتی میخواهید به زیارت بروید غسل شهادت کنید و خودتان را برای شهادت مهیا نمایید.
این مسأله در زیارت اباعبداللهالحسین(ع) نمود بیشتری مییابد چرا که همیشه و در طول تاریخ همراه با سختی، رنج و مشکلات فراوان بوده و چه بسیار اتفاق افتاده که افرادی جان برسرآن نهادهاند.
تأکید بزرگان به زیارت
حضرت زهرا-سلامالله علیها- به همسر بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) اینگونه وصیت میکند:«اوصیک یاابالحسن،ان لاتنسانی و تزورونی»؛ ای ابالحسن(حضرت زهرا(س)، علی(ع) را اینگونه خطاب میکرد؛ یعنی پدرحسن) پس از اینکه من از دنیا رفتم هیچگاه مرا فراموش مکن و به زیارت من بیا.
یکی از اعمالی که حضرت زهرا(س) دائم به آن عمل مینمود، زیارت بزرگان و اهل قبـور بود. ایشـان قبـر عمویشان حمزه سیدالشهدا را بسیار زیارت می کردند.
کسانی که به حج مشرف شدهاند میدانند، فاصلهی قبر حمـزه تا مدینه بسیار طولانی است که فاطمه(س) آن را پیاده طی مینمود.
در روایت داریم ایشان گاهی درروزهای دوشنبه به زیارت میرفتند؛ فی الإثنین.والخَمیس؛ یعنـی روزهای دوشنبه و پنج شنبه و گاهی نیز صبح جمعه را به این امر اختصاص میدادند. بعضی افراد را نیز به طور اختصـاصـی در روزهای شنبه زیـارت میکردند.{اینکه در روزهایی که حضرت به زیارت اهل قبور میرفتند تنوع وجود دارد، خود نکتهی قابل تأملی است.}
محمودبن لَبید در این بـاره گـزارش میدهد که: در یکی از روزهای پیش از شهادت حضرت زهرا(س) من صدای ضجهای را نزدیک قبر حمزه(ع) شنیدم. جلو رفتم دیدم حضرت زهراست که نشسته و گریه می کند. ایستادم تا آرام شد؛ آنگاه گفتم: برای چه گریه میکنی، آیا حجت روشنی به امامت و خلافت علی(ع) پس از پیامبر(ص) داری؟ یکباره صدای گریهی زهرا(س) بلند شد که میگفت: «وای، وای، غدیر فراموش شد. چه زود غدیر را فراموش کردند!» سپس توضیح داد و گفت: «اما من جز غدیر از زبان پیامبر(ص) شنیدم که گفت: بعد از من علی، بعد از علی حسن، بعد از حسن، حسین و به ترتیب تا امام زمان(عج) را نام برد.»
تأثیرات و دست آوردهای زیارت در زندگی انسان
۱)مرور عظمتها و مکرمتهای بزرگان:
ما در زیـارت به دیـدن شخصـی مـیرویم که مَـحامد، عظمتها و مَکرمتهای او را بـه یـاد میآوریم. پس اولین دستآورد زیـارت، زیـارت پاکیها، خوبیها و عظمتهاست. تماشای آیینهای است که حق در او تجـلّی کـرده است.
و به این دلیـل است که توصـیه شده وقتـی به مـزار مـیروید و کنـار بزرگان قرار میگیرید، لحظاتی تأمل کنید کنار چه کسی قـرار گرفتهاید و عظمت او را مرور کنید؛ زیرا که مرور عظمت یک انسان گره زدن جان ما با زیباییها، خوبیها و فضیلتهاست.
۲)تداوم اسوهها و الگوها در زندگی:
با قرار گرفتن بـر مزار بـزرگان، الگـوها و اسـوههای خود را به یاد میآوریم و فاصلهی خودمان را با آنـان مـیسنجیم. و مـیکوشیم تا این فاصله را کم کنیم پس زیارت زمینهسـاز رشد و سـازندگـی و باروری روح و اندیشه است.
۳)روی برگرداندن ازگناه:
همیشه دیـدار بـزرگان میـان ما و گناه فاصله مـیاندازد؛ چنـان که گفتهاند: هنگامـی که به دیدار بزرگان میروید، حتی دیوارها را نگاه کنید. این کار عبادت است و ثواب دارد؛ یعنـی انسان را مـیسازد.
وقتی به چهرههای بـزرگ نـزدیک میشویم به «تَحَنُُّث» میرسیم. تحنث؛ یعنی گناه زدایی از وجود خویشتن و رسیدن به صفا و پاکی. زیارت راه دل به سوی رحمان را مـیگشاید و راه دل بـه سوی شیطان را مسدود میکند.
۴)با زیارت بزرگان برای موجهای زندگی،”عروه الوثقی” مییابیم:
هیـچ کـس نیست که در زندگی، طوفان، بحران و موج نداشته باشد. کسی نیست که ادعا کند من در زندگـی رنج و مشکل ندارم. واقعیت این است که انسان وقتی کنار مزار این بزرگان قرار میگیرد، تمام تلاطمهای درونیاش فروکـش میکند و آرام میشود و پس از آن در روحش احساس شکفتگی میکند.
{به همین دلیل است که گاه برای بعضی سؤال است که چرا بچههای جوانی که در جلسات و هَیَآت مذهبی شرکت میکنند پس از اتمام مراسم شروع به شوخی کـردن و بلنـد خندیدن میکنند؟ پاسخ این است که اتفاقاً این از برکات اینگونه جلسات است. قرار گرفتن در این فضـا بـه انسان آرامش میدهد. با اشکی که مـیریزند سبک مـیشوند و بـه قول روانشناسـان بـه نوعی کاتارسیس(تخلیهی درونی) میرسند و به همین سبب در هنگام بیـرون آمـدن از این مراسـم احساس سبکی و نشاط می کنند. حتی در رفتارشان اصلاح ایجاد میشود که این نیز خود از بـرکات زیـارت است. }
پس زیارت، آرامش آفـرین است. درون را خلوت مـیکند و به تلاطمها و التهابها پایان مـیبخشد. زیارت، طبیب روح و اندیشه است.
مفهوم زیـارت باید در معنای وسیع آن مورد بـررسی قرار گیرد. زیارت تنها به معنای رفتن و دیدن مزار نیست. دیدار یک دوست نیز زیارت محسوب میشود و همان تأثیرات را در ذهن و روح انسان ایجاد میکند.
مـیگویند:«بیت شهید مهبط ملائکهالله است.» اگر در خـانهی شهید قدم بزنید و یا درون خانه رفته نفس بکشید و بیرون بیایید. چیزی پنهان در وجود خویش دارید که در نگاه عادی کشف نمی شود اما تأثیر خودش را در زندگیتـان خواهد گذاشت.
۵)زیارت احساس تنهایی را از انسان میگیرد:
تنهایی پدیدهای ترسناک و دلهرهآور است که در نتیجهی نداشتن حامی و پشتیبان در وجود انسان ایجاد میشود. یکـی از آثار بسیار ارزشمند زیارت این است که احساس تنهایی از وجود انسان رخت بربسته و احساس داشتن حامی و پشتیبان جای آن را میگیرد.
در لحظههای غربت، هنگامی که در موجهای سهمگین زندگی فرو افتادهایم و گردابهای هول و هراس ما را در خود فرو مـیبرند، رفتن به زیارت به ما قوت قلب و آرامش میدهد؛ گـویی آنجا نگاهـی صمیمـی و دستـی مهربان وجود دارد که دست ما را میگیرد و از این گرداب رهاییمان مـیبخشد.
{بی جهت نیست که گاهی، وقتی میخواهیم کودکی را در هنگام شب پی کاری بفرستیم از ما میخواهد کسی را با او همراه کنیم تا تنها نباشد. یا اگر کسی با او همراه نمیشود میخواهد که بیرون در بایستیم و هر از چند گاهی صدایش کنیم. شنیدن این صدا سبب میشود که او احساس کند تنها نیست و این فکر به او آرامش میدهد.
حتی گاهی بلندبلند با خودش حرف میزند تا از تنهایی بیرون بیاید. به این ترتیب گویی دو نفر است، خـودش و کسی که با او سخن میگوید. یا اینکه پایش را محکم به زمین میزند تا صدای پایش بلند شود و احساس غربت و تنهایی شکسته شود.}
به هـرحال در زیـارت، انسان از تنهایی بیرون میآید؛ چه زیـارت دوستان و چه زیارت بزرگان. احساس می کند در زندگی تنها نیست و کسی حمایتش میکند. زیارت قبور اهل بیت و بزرگان ما را به سرمایههایمان واقف میکند. وقوف به ارزشها، زیارت مزار، زیارت خاک و تن نیست زیارت خزانههای علم خداست، زیارت معادن فضل و کرامت است. ما با زیـارت این بـزرگـان پشتوانههایمان را ادراک میکنیم.
۶) خلوت کردن درون انسان:
امروزه فضای ذهن انسانها بسیار شلوغ شده و مسائل مختلفی آنها را به خود مشغول داشته است. محیط اطراف پر است از چیزهای متنوعـی که توجـه انسان را به خود معطـوف میدارد و نتیجه این میشود که چشم مـیبیند و دل مـیخواهد؛ به قول بابا طاهر:
ز دست دیده و دل هر دو فـریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنــم بردیــده تا دل گردد آزاد
استاد مطهری نقد ظریفی بر این شعر دارند. ایشان میگویند:
«به جای این که به چشم خنجر بزنـی و آن را خراب کنی تا دلت آزاد شود؛ چشمت را ببند، آن را کنترل کـن. یا وقتی دیدی، محکم تصمیم بگیر که ترک تعلق کنی.»
این رسم انسانهاست که هرچه می بینند و با هرچه برخورد میکنند برایشان دغدغه ایجاد میشود. عشقها، محبتها، دوست داشتنها و تعلقاتی که فضـای زندگـی را شلوغ میکند از همین دیدنهاست. همهی ما با نگاه و تأملی به درونمان این شلوغی خود را درمییابیم؛ گویی مقدار زیادی وزنه به خود آویزان کرده و با آن در حـال حرکتیم. حـال آنکه هر کدام از ما اگر کسی را ببینیم که تعدادی وزنه به خود آویزان کرده و راه میرود تعجب میکنیم؛ غافل ازاین که درون خـود ما پر از وزنههای اضافـی است که هیچ ارزشی ندارند و اگر خوب به آنها بنگـریم قطعاً به آنها خواهیم خندید.
ویکتورهوگو، نویسندهی شهیر فرانسوی در جملهای فوق العاده زیبا میگوید: «خاصیت طلوع خورشید این است که ما را به ترسهای شبانهمان میخنداند.» یعنـی؛ بسیاری از ترسهای شبـانه حاصـل موهوماتی است ساختهی ذهن و خیال ما که واقعیت بیرونی ندارد. به تعبیر بهتر، ما پُریم از شبحهای موهومی که فضای روحمان را تیره و تاریک و سنگین کردهاند و زیارت این تأثیر را دارد که درون ما را از این دغدغههای بیمورد تهی میکند و پس از آن احساس سبکی میکنیم و به همین دلیل گفتهاند: احتمالاً کسی که خوب زیارت کند بعد از آن کمی خندهاش میگیرد! خنده به خودی که پیش از زیارت داشته است!
با خود میگوید: من به چه فکر میکردم و چه هویت دروغینی برای خود ساخته بودم! حال که به زیارت آمدم و برمیگردم تمام اینها شکسته و تمام شد. مثلاً: من حسین(ع) را زیارت کردم. حسین(ع)! کسی که تمام عظمتش به نداشتنش بود و به دادن همهی داشتههایش، آنوقت دغدغههای من چه بود و به چه چیزهایی مشغول بودم؟!