خشم حسین(ع)

خشمگین بود. عمامه‌ی ولید را کشید و انداخت دور گردنش. مروان پوزخند زد. به ولید گفت: “ندیده بودم کسی جرأت کند با حاکم این‌طور رفتار کند.”
ولید گفت: “می‌دانم که این حرف‌هایت از روی حسادت است، نه به خاطر دفاع از من. اگر می‌بینی چیزی نمی‌گویم به خاطر این است که حق دارد. مزرعه مال اوست.”
حسین این را که شنید گفت: “بخشیدمش به خودت.”
غرق حیرت رهاشان کرد و رفت.
منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی 
telegram

همچنین ببینید

آفتاب بر نی

آفتاب بر نیReviewed by Admin on Dec 10Rating: اول تن‌به‌تن با حسین می‌جنگیدند. دیدند نمی‌شود؛ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.