خانه / مقالات / مقالات پژوهشی / باعاشور-احمدآکوچکیان(بخش ۱)

باعاشور-احمدآکوچکیان(بخش ۱)

باعاشور-احمدآکوچکیان(بخش 1) Reviewed by Admin on Aug 8Rating:

باعاشورا
(اندیشه اصلاحی وبرپایه آن تربیت انسانی ومدیریت اجتماعی)
احمدآکوچکیان
ای ایستاده دروادی صلاح
وادی آدم
وادی دعوت
حسین من!
باتوام همراه
ای استوارنیک
ای چشم اندازروشن خدا
به سوی زندگی،به سوی مرگ
با تو زنده‌ایم
با تو می‌میریم
خدای کند چونان تو بزییم
خدای کند چونان تو بمیریم(۱)
عاشورا تجلیگاه سترگ رخ نمود بالاترین و والاترین ارزش‌ها و تعالیم متعالی انسانی و اجتماعی است که مردمان را همواره به شناخت آن تعالیم و ارزش‌ها و باور به آن‌ها به تعهد نسبت به آن‌ها و زندگی با آن‌ها، فراخوانده و فراخواهد خواند؛ عاشورا عرصه‌ی جاودانه‌ی تجلی پیوند حیات و عدل،حماسه و رسالت، ایمان و پایداری، آزادگی و شرف، اعتقاد و جهاد، نماز و عدالت، دیانت و آدمیت، عینیت و عرفان در همه‌ی عصرها و تاریخ آدمی است.
محتوای حرکت عاشورای حسینی، تبلور عینی یک الگوی راهبردی است برای: احیای دین در اندیشه‌ها و جان‌ها و دل‌ها و زندگی‌ها و تربیت و سازندگی انسانی و مدیریت و سازندگی اجتماعی، که هرگاه این محتوا، به درستی تبیین شود و با شناخت درست واقعیات جاری حیات انسانی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جامعه و نیز با اصول درست پیاده سازی چارچوب‌های کاربردی الگوی مطلوب حیات دینی، همراه گردد، تربیت و مدیریت است در دو عرصه فرد و جامعه.
فرهنگ عاشورا، مجموعه بینش‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای جای گرفته در رخداد عاشورا است که به استنباط در می‌آید و می‌تواند در قالب یک الگوی فکری، روحی و رفتاری و یک الگوی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، به جامعه ارائه شود.
تحلیل ساختار درونی فرهنگ عاشورا راهنمای ما به اصل فکر اصلاحی به عنوان اصل زیرساز و مبنای تحلیل و فلسفه و هدف نهضت عاشورا و دو دستاورد بر آمده از این فکراصلاحی، یعنی سازندگی فردی و سازندگی اجتماعی است. بر پایه‌ی این نظریه می‌توان مجموعه‌ی آموزه‌های عاشورا را در قالب سه اصل اساسی دریافت و تبیین کرد:
– اول اصل اندیشه‌ی احیا و فکر اصلاحی درحوزه‌ی شناخت دینی و انسان و جامعه
-دوم اصل تربیت انسانی
-سوم اصل مدیریت تغییرات و تحولات اجتماعی
تحقیق پیشنهادی حاضر، به قدر مجال این مقاله‌ی کوتاه- از منظر رویکرد عقلانی به این رخداد عظیم، عهده‌دار تبیین مضمون دریافتی نگارنده از فرهنگ عاشورا، و اصول یاد شده می‌باشد. تحقیق در یک مدخل و سه اصل سامان یافته است:
۱-مدخل تحقیق،تبیین برخی مبانی برگزیده در تحلیل فرهنگ عاشورا، را در بردارد:
– در دیدگاه معرفت شناختی تحلیل رخداد عاشورا، به طورخاص به نسبت فهم کلامی و بینش اجتماعی از نهضت عاشورا، امکان‌پذیری تفسیر ایدئولوژیک تعالیم دین به معنای تفسیر روشمند و سیستماتیک سیال و مستند آن تعالیم، افزونی رخ نمود نگرش عقلانی و دو خصلت کلان رویکرد عقلانی نو به فرهنگ عاشورا،نظر افکنده شده است.
– در تحلیل زیرساز روش‌شناختی تحقیق،کاربرد منطق سیستمی در تحقیق از تعالیم عاشورا و نیز ویژگی خاص واقعیت تاریخی و روش شناخت تاریخی، اندکی تحلیل شده است.
– فرهنگ عاشورا به عنوان الگوی فرهنگی رشد انسانی-اجتماعی، به کوتاهی مورد تحلیل قرار گرفته و مضمون درونی این فرهنگ، یعنی ساخت فکری به مثابه‌ی جوهره‌ی فرهنگ عاشورا، معرفی شده است.
– درآخرین فراز، چارچوب کلی تحلیل مورد نظرخویش را به دست داده‌ایم. اندیشه‌ی اصلاحی مدار نظریه‌ی پیشنهادی برگرفته شده که بر این اساس فرایند تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی شکل می‌گیرند.
۲-درفصل اول، فکراصلاحی به عنوان چارچوبه‌ی کلان تحلیل نهضت عاشورا و زیرساز نظری فرهنگ عاشورا مورد بررسی قرار گرفته است. در این فصل، ابتدا اندیشه‌ی اصلاحی در نگره‌ی دینی و امامت شیعی و رسالت اصلاحی امامت شیعی با زبان ایشان تبیین شده است. سپس به ساختار فکر اصلاحی در آموزه‌های عاشورا،نظر افکنده شده است و دو حوزه‌ی اصلاح‌گری نهضت امام حسین‌بن‌علی(ع)،یکی حوزه‌ی اصلاح فکر دینی، و دیگری حوزه‌ی اصلاح انسانی-اجتماعی، بازشناسی شده است. در حوزه‌ی اصلاح فکر دینی دو دستاورد اصلی عاشورا، یکی اصل خالص‌سازی و ناب‌سازی فکر دینی و دیگری توانمندسازی فکری دینی به قصد زمینه‌سازی جریان‌یابی فکر دینی در عرصه واقعیت‌های انسانی و اجتماعی، مورد توجه قرار گرفته است و درحوزه‌ی اصلاح اجتماعی دو اصل مشروعیت و کارآمدی نظام اجتماعی معرفی شده است.
تربیت ومدیریت دوبهره‌ی شکل گرفته بر پایه‌ی فکراصلاحی در فرهنگ عاشوراست.
۳-فصل دوم،«باعاشورادرعرصه‌ی سازندگی وتربیت انسانی»است. بر پایه‌ی فکر اصلاحی برآمده از فرهنگ عاشورا،اصل تربیت انسانی اولین دستاورد آموزشی فرهنگ عاشوراست. در این فصل،جریان تعالیم تربیتی عاشورا درحوزه‌ی امر انسانی مورد بررسی قرار گرفته است.سه بعد و ساخت وجودی انسانی، بعدفکری، روحی و رفتاری و جریان رویش انسانی در مراحل شناختی، روحی، رفتاری تا مرحله‌ی عرفان و دعا دانسته شده و بر این اساس، جریان آن تعالیم، دراین ساحت‌ها و جریان تربیتی، مرور شده است:
-در وجهه‌ی فکری، جریان بالنده بینش و شعور و شناخت: خداشناسی، دنیاشناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی و… با عاشورا و آموزه‌های آن فهرست شده است.
– دروجهه‌ی روحی برخی آموزه های عاشورا در زمینه‌های روحی مانند:اخلاق، محبت، ایمان، پایداری نشان داده شده است.
– دروجهه‌ی رفتاری نیز،برخی تعالیم رفتاری عاشورا در رابطه‌ی رفتاری باخداوند(رفتارعبادی)، رابطه‌ی رفتاری باخود(رفتاراخلاقی)، رابطه رفتاری بادیگران(رفتارحقوقی: بانزدیکان، بامحرومان، بادشمنان و…)، اندکی مرور شده‌اند.
– تحلیلی کوتاه ازرتبه‌ی عرفان و دعا در فرهنگ عاشورا به مثابه درونی‌ترین و انسانی‌ترین مضمون این فرهنگ، فراز دیگر این فصل است؛ مرتبه‌ای که جریان سازندگی انسانی در بستر ناب بالندگی توحیدی خویش جای گرفته است.
– در آخرین فراز این فصل، اشاراتی به توبه و جایگاه عظیم آن در تربیت انسانی رفته است. انسان سازی باعاشورا(وبه ثمررسانیدن فرد) در این جریان عظیم به جامعه‌سازی(وبه ثمررسانیدن جامعه) دست می‌دهد و عناصر درونی جریان پویا و شکوفای اجتماعی سامان را می‌بخشد.
سیدالشّهدا(ع) و یاران او با پندار و گفتار و کردار خویش این الگو را تبیین کردند و با زندگی خویش تجسم این تبیین بودند.
۴- فصل سوم تحقیق،«با عاشورا در عرصه‌ی مدیریت اجتماعی» است؛ در این فصل، ابتدا اشاراتی به دیدگاه عمومی ما در این وجهه از تحلیل نهضت حسینی رفته است. تحلیل ساختار و فرایند درونی فکر اجتماعی باعاشورا، فراز اول این فصل است. در این فراز به تعریف اندیشه اجتماعی و ساختار فرایند درونی آن نظر افکنده شده و سپس لایه‌ها و بخش‌های اصلی فکر اجتماعی در مقوله‌ی حیات جمعی از دیدگاه تعالیم عاشورا در سه بخش حوزه‌ی اندیشه‌های نظری اجتماعی،حوزه‌ی اندیشه‌ها و علوم اعتباری جامعه‌شناختی و حوزه اندیشه‌ها و علوم تجربه پذیر جامعه‌شناختی، اندکی تحلیل شده‌اند. حوزه‌های یادشده اساس علمی سه اصل تحقیق و مدیریت اجتماعی یعنی شناخت وضعیت موجود، شناخت وضعیت مطلوب و شناخت راهبردهای تحول را تغذیه می‌کنند. فراز دوم فصل تعالیم جاری عاشورا درحوزه‌ی مدیریت حرکت اجتماعی است. حوزه‌ی تحقیقات دین شناختی هنجاری توسعه، اصلی‌ترین حوزه‌ی قابل استنباط از تعالیم عاشوراست که بخش تبیین و توجیه نظری دیدگاه‌های ارزشی و هنجاری و بخش طراحی سیستم مطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دو رکن این حوزه‌ی پژوهشی‌اند. تصویر مطلوب نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از دیدگاه تعالیم عاشورا، در این بخش مورد بررسی قرار می‌گیرد. حوزه‌ی مطالعات توصیفی- راهبردی، حوزه دیگر تحقیق و مدیریت اجتماعی است که در نگاه عاشورا در دو قسمت نقد و تحلیل وضعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز الگوی تبدیل وضعیت رو به جامعه آرمانی، فهرست شده و اندکی توضیح گرفته‌اند. بررسی و تحلیل ژرف از بینش نقدی و توصیفی عاشورا نسبت به وضعیت اجتماعی جامعه‌ی عصر عاشورا به ضمیمه الگوی مطلوب پیشنهادی این نهضت، راهبردهای پیشنهادی سیدالشهدا(ع) در مدیریت تحولات اجتماعی عصر خویش و عصرها و نسل‌هایی که درگیر با همان مختصات کلان اجتماعی‌اند، را قابل تفسیر و دریافت می‌سازد.
رخداد عاشورا تبلور عینی این دیدگاه پیشنهادی است.
مدخل
مبانی نظری برگزیده درتحلیل فرهنگ عاشورا
هر موضع نظر درباره موضوع شناخت دارای خاستگاهی تئوریک می‌باشد. برخی عناصر پایگاه تئوریک تحلیل عاشورا در این مجال، مرور می‌شود:
۱-دیدگاه کلان معرفت شناختی برگزیده‌ی تحقیق
۱-۱-علم و عصمت امام از زمره‌ی موضوعات دیدگاه کلامی نسبت به رخداد عاشورا است که درنگره‌ی پیشنهادی ما بینش و دیدگاه روانشناختی، جامعه‌شناختی و تاریخی نسبت به این رخداد در طول این منظر کلامی قرار دارد. بینش اخیر از این منظر به رخداد عاشورا می‌نگرد که امام معصوم و یاران او در عرصه‌ی معادلات روان‌شناختی، طبیعی و اجتماعی پیرامون خویش همانند بشر زیستند، با همه احکام و قانونمندی‌هایی که حاکم بر عالم طبیعت و اجتماع است. در ادبیات مرتکز دانشوران دینی از این منظر، پژوهشگر اخذ به ظاهر می‌کند. در این دیدگاه میان مقوله‌ی علم و عصمت امام با مقوله‌ی طبیعی و انسانی بودن نهضت و به تعبیری میان دیدگاه لاهوتی و مابعدالطبیعی نسبت به نهضت با دیدگاه طبیعت شناختی و اجتماعی نسبت به آن تهافتی نیست.
دستاورد و بهره‌ی این نقطه‌نظر معرفت‌شناختی از جمله این است که می‌توان تعالیم عاشورا را به مثابه یک الگوی فرهنگی تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی، ارائه داد.
۱-۲-تفسیر ایدئولوژیک تعالیم دین، تصویربخشی سیستماتیک این تعالیم نسبت به وضعیت آرمانی فرد و جامعه و راهبردهای نیل به آن، براساس دیدگاه روش‌شناختی برگزیده-به‌ویژه به مدد علم اصول(منطق استنباط) به عنوان منطق خاص محتوای تحقیق و روش‌شناسی دیدگاه سیستمی به عنوان منطق عام محتوای تحقیق-است؛ به گونه‌ای که الگوی راهنمای حیات عینی فردی و اجتماعی، در سطح موضوع نظر دین- براساس نگرش و برداشت از گوهر حقیقت دین- باشد. الگوهای سیستماتیک مزبور در پروسه‌ی تحول مستمر اندیشه‌ی دینی، سیالند و در مرحله‌ی تصویربخشی و طراحی کلیت مدل، ساختار صلبی ندارند. تعالیم عاشورا، آموزه‌هایی چندبعدی و فراگیر ابعاد اصیل و اساسی حیات فردی و اجتماعی آدمیان است. در راستای پاسخگویی به نقش دین در زندگی بشر امروز، شناخت و تنظیم و ارائه‌ی تعالیم دین و از این رهگذر تعالیم عاشورا، در پاسخ به پرسش‌های امروز و به زبان نسل امروز در قالبی سیستماتیک و منسجم، ضرورت دارد.
مقاله‌ی حاضر در این تحقیق، بر اساس این برداشت از تفسیر ایدئولوژیک تعالیم دین، تحلیل برگزیده‌ی خویش از تعالیم عاشورا، را به دست می‌دهد.
۱-۳- تاریخ فرهنگ دینی در رویکرد به عاشورا، در طول چند دهه‌ی اخیر شاهد یک دگرگونی عمده است. این دگرگونی عبارت از افزونی نگرش عقلانی به رخداد و تعالیم عاشورا در برابر رویکرد عاطفی بوده است. مضمون این دگرگونی، تغییر موضع نظر از بینش صرف کلامی در آمیخته با باورهای ایمانی و تعبدی به بینشی عمدتاً اجتماعی- سیاسی، می‌باشد؛ تغییری که آثار علمی روانی بسیاری را در سطح جامعه‌ی عالمان دینی به‌ویژه حوزه‌های علمی ایجادکرد. این جریان تغییر هنوز آن‌گونه که باید و شاید از موضع نظر معرفت‌شناختی حتی ازسوی صاحب‌نظران اندیشه‌های جدید پیشنهادی، مورد تحلیل و ارزیابی قرار نگرفته است.
مقاله، این موضع معرفت شناسانه را مدّ نظر دارد و در راستای این موضع نظر، دیدگاه تحلیلی خود را پیشنهاد می‌کند.
۱-۴- صبغه‌ی عمومی دیدگاه عقلانی نو در تحلیل عاشورا و فرهنگ و تعالیم آن، صبغه‌ای است که به‌ویژه در حوزه‌ی اندیشه‌ی اجتماعی و سیاسی- و عمدتاً در قالب نظریه حکومت خواهی- نزج و نمود یافته است. چشم انداز امروزینِ در پیش روی رویکرد عقلانی به فرهنگ و تعالیم عاشورا، دو خصلت کلان را نشان می‌دهد:
۱- گسترش حوزه‌ی اندیشه‌ای نسبت به تعالیم عاشورا تامرحله‌ی فراگیری و تلائم حوزه‌ی ادراکات نظری- کلامی و ادراکات ارزشی- حقوقی(به‌ویژه فقهی) و ادراکات تجربه پذیر. به معنای آن‌که عاشورا هم موضوع شناخت همه‌ی حوزه‌ها به تناسب ساختار ادراکیشان قرار گیرد و هم این حوزه‌های شناختی و ادراکی در یک نظام کلان فکری با یکدیگر به نسبتی هماهنگ برسند.
تعمیق و گسترش بیشتر نظام واره‌ی حوزه بینش اجتماعی درچارچوبه‌ی تمامیت ساختار و فرایند منطقی فکر اجتماعی(درهمه‌ی بخشهای ادراکی یادشده) چه در الگوی کلان فکری و چه در ابعاد و لایه‌های گوناگون آن، نسبت یابی اندیشه کلامی با زیربنای تئوریک انواع بخش‌های اجتماعی و تاریخی تحلیل نهضت ازحیث رابطه‌ی طولی و نه به‌عنوان نگرشی در عرض دیگر اندیشه‌ها و بینش‌ها، و اعتناء افزون‌تر به رخداد عاشورا به عنوان یک مستند جامع فقهی به ویژه درحوزه‌ی فقه اجتماعی، سه بهره‌ی اولیه‌ی این شاخصه‌اند.
۲- گسترش منسجم نگرش کاربردی و عملیاتی به این تعالیم و فرهنگ در دو بخش تربیت و سیاست.
فکر دینی چند دهه‌ای است پیش روی خود دغدغه‌ی ضرورت هماهنگی اصل خلوص بااصل توانمندی فکر دینی را دارد. این دغدغه در نسبت با تعالیم عاشورا نیز جای دارد. مقاله‌ی پیشنهادی در راستای نیل به این چشم‌انداز، نگارش یافته است.
۲- دیدگاه کلان روش شناختی برگزیده تحقیق
۲-۱- روش شناسی سیستمی در تحلیل فرهنگ عاشورا
تعالیم عاشورا در قالب یک الگو و مدل شناختی، قابل تبیین است و روش‌شناسی دیدگاه سیستمی مددیار ما درشناخت ساختار این الگو و فرایند معرفتی درون آن، در قالب یک مدل شناختی می‌باشد و براساس آن ابزاری برای به دست دادن الگوهای شناختی، هنجاری، تصمیم گیری و آینده‌نگری قابل استنباط از سنت امام حسین بن علی(ع) و یاران عاشورایی او، در تصویر بخشی از تعالیم عاشورا است.
اندیشه سیستمی درحوزه مطالعات دینی، یکی دید سیستمی و دیگری یک نظریه ساختمان سیستم،به دست می دهد.
– در دید مجموعه‌نگرانه از جمله،تأکید بر کلیت نظام واره‌ی رخدادها و تعالیم عاشورا، هدف‌داری نهضت مبتنی بر یک فلسفه و انگیزش که جاری در کل روابط پایدار درونی اجزاء این تعالیم می‌باشد ونیز تأکید بر مطالعات میان رشته‌ای درباره تعالیم عاشورا،می‌رود.
– براساس نظریه سیستم، تعالیم عاشورا- به ویژه در بخش تعالیم اجتماعی آن- را مدل می‌کنیم تا به وسیله‌ی آن این رخداد عظیم را به گونه‌ای نظام واره درک کنیم و زمینه‌ی تئوریک جریان کارآمد این تعالیم را در عینیت انسانی و اجتماعی امروز،به دست می‌دهیم. برای این منظور در راستای دید مجموعه نگرانه، برداشت‌ها و مطالعات خود را از نهضت عاشورا در قالب یک الگو یا مدل ارائه می‌دهیم. الگوها و مدل‌هایی که می‌توان در شناخت و تبیین تعالیم عاشورا به کاربرد، چهار دسته‌اند:
– الگوی شناختی، برای شناخت و تبیین تعالیم عاشورا و به ویژه ساخت فکری درون آن
– الگوی هنجاری برای ارائه تصویر از سیستم و وضعیت مطلوب فردی و اجتماعی انسان وجامعه به مدد آن تعالیم
– الگوی پیش بینی کننده برای آینده‌نگری درباره سیستم جامعه وپیش بیبی رفتار در نظام اجتماعی در یک موقعیت شخصی
– الگوی تصمیم گیری، برای فراهم‌سازی امکان اخذ تصمیمات مطلوب در زندگی فردی و اجتماعی خویش در جهت تعالیم عاشورا
۲-۲- عاشورا، رخدادی تاریخی و بسترجریان حیات و اندیشه
تاریخ، بستر رخدادهای بشری پیوسته‌ای است که می‌توان بابینش و اندیشه و باوری روحانی، از آن عبور کرد؛ عبرت آموخت و با آن عبرت، به فهم‌ها و باورها و زندگی برتر و پاکیزه‌تری رسید و اصول تربیت انسانی و مدیریت مناسبات اجتماعی را به گونه‌ای ملموس‌تر آموخت و به کار گرفت. عاشورا قطعه‌ای تاریخی از تبلور عینی حیات دینی و به عینیت درآمدن ساز و کار درونی حیات مستمر دینی است.
نکته‌ای که گفتیم، باید اندکی به مدد علم و فلسفه‌ی تاریخ، توضیح گیرد تا در ادامه بتوان روش‌شناسی درست و کارآمد در شناخت تاریخی رخداد عاشورا روشن‌بینانه دریافت و به کار بست. پس باید «واقعیت تاریخی»، «آگاهی تاریخی» و «عبرت»معنی شوند:
واقعیت تاریخی بخش ممتازی از واقعیت اجتماعی است؛ یعنی بخشی از پدیدارهای اجتماعی کلان در کوران تحولات و تغییرات اجتماعی و نیز بخشی از ساخت‌ها و آثار و اوضاع و احوالی است که گزارشگر پدیدارهای اجتماعی‌اند. شناخت تاریخی، به طورخاص، برخلاف شناخت اجتماعی، به یکی ساختن واقعیت اجتماعی معطوف است. شناخت مزبور صورت نوعی پدیدارهای اجتماعی تام و ساخت آن‌ها و نیز آثار تمدنی را درمی‌نوردد و پیوستگی و اتصال رخدادهای تکرار ناپذیر را تشدید کرده، مایه‌ور می‌سازد.(۲) از لحاظ روش، شناخت تاریخی، رابطه‌ی میان ساخت‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و پدیدارهای اجتماعی تام- نه یک حادثه و رخداد جزئی شخصی –را تبیین می‌کند. زمان و مکان نیز که آگاهی تاریخی به آن نظر دارد و بدان می‌پردازد، ماهیت و مختصات خاصی دارد. زمان تاریخی، زمانی است که به سر رسیده و به گذشته پیوسته؛ ولی به مدد بینش و روش تاریخی، دوباره ساخته شده و در زمان حال و حتی آینده حاضر می‌شود و زمان حال نیز به گذشته برده می‌شود تا اندیشه، در شناخت وضع حال و پیش‌بینی وضع آینده، از گذشته عبور کند. در این زمان، تسلسل علّی و قوانین علّی، در عرصه‌ی رخدادهای تکرارناپذیر و جانشین ناپذیر، جریان می‌یابند و چرایی‌ها و چگونگی‌ها و زمینه‌ها و عوامل و فرجام‌ها و رخدادها و رابطه‌ها و… تحلیل و تبیین علّی می‌شوند. درحقیقت،زمانهای موردمطالعه و شناخت تاریخی، زمانهای سرآمده‌ای هستند که توسط علم تاریخ متکی بر مجموعه‌ای از مبانی تئوریک و ارزشی خاص و برگزیده، بازفهمی و بازسازی می گردند؛ این بازفهمی و بازسازی،برحسب خصایص جامعه‌ها و طبقات و گروه‌های معاصر مورّخان است و بر پایه‌ی مبانی تئوریک – معرفت‌شناختی،فلسفی و کلامی- و مبانی ارزشی برگزیده مورّخان، تحلیلها و تبیینهای گونه‌گونی می‌گیرند. از این روست که جامعه‌ها و دانشوران و اندیشمندان آن جوامع، همواره و به طور مستمر، تاریخ خود را بازمی‌فهمند و بازمی‌سازند و بازمی‌نویسند؛ گذشته را حاضر می‌کنند و امروز را نقد می‌کنند و آینده را پیش‌بینی می‌کنند و حیث حقیدتی بدان می‌بخشند. مورّخ در شناخت تاریخی، زمانهای سرآمده را تنها به این قیمت زنده می‌کند که «حاضر» را در «گذشته » مورد مطالعه بیفکند و «گذشته» را به حال بکشاند و در آینده تصور کند. این گذار از «حاضر» به «گذشته» و از «گذشته» به «حاضر»، از منظر دین‌شناسی، هرگاه از سر «بصیرت» و «خردناب» و احساس فروتنی نسبت به حقیقت مطلق و حالت روحانی در برابر پدیده‌ها «خشیت» باشد، «عبرت» است. «عبرت» گذر خودآگاهانه و از سر بصیرت و خردناب و خشیتِ اندیشه‌ی انسانی از موضوعات شناختی -هستی شناختی و تاریخی- برای پندآموزی و تربیت‌آموزی و درست و پاکیزه زیستن است.
واژه «عبرت » در قرآن کریم، آنچه را از شناخت تاریخی گفته شد و در بیان مفهوم «عبرت» گذشت، در خود دارد.(۳)
با آنچه از «واقعیت تاریخی»، «آگاهی تاریخی» و «عبرت» دانستیم، درباره‌ی «عاشورا- کربلا» می‌گوییم که رخداد عاشورا-کربلا، یک واقعیت تاریخی است و شناخت آن، یعنی دوباره‌سازی یا بازفهمی و بازسازی آن، و حاضرکردن آن و همه‌ی آموزه‌هایش در زمان حال، و گذر از حال به آن برهه‌ی عظیم در سال ۶۰ و ۶۱ هجری. و در این گذار از امروز به آن برهه و از آن برهه به امروز، نگاهی نقّادانه و راهبردی به فردا و تحلیل علّی چراییها و چگونگی‌های این رخداد داشتن و عبرت‌آموزی و برگرفتن دانایی و بصیرت و خشیت، برای سرشاری زندگی امروز و فردای خویش از معانی ناب دینی.
۳- فرهنگ عاشورا، الگوی فرهنگی سلوک انسانی و مدیریت اجتماعی
تعالیم دینی –و به این قرار تعالیم عاشورا- دربردارنده‌ی مجموعه‌ای از توصیفها و بایدها و نبایدهای راهبر جریان وجود انسانی و جامعه‌ی بشری به سوی آرمانهای پیشنهادی خویش است. این نظریه که سنت و کلام و زندگانی و سلوک امام معصوم برای ما درس زندگی و اندیشه و اخلاق و اجتماع و مدیریت است به معنای آن است که به نقش فرهنگ عاشورا به مثابه‌ی یک الگوی فرهنگی حیات فردی و اجتماعی استدلال می کنیم. هرگاه عناصر درونی تعالیم عاشورا را بکاویم، عناصر دخیل در تربیت انسانی و مدیریت اجنماعی را، از قبیل عناصر شناختی، ارزشی، رفتاری، فرهنگی و سیاسی و حتی اقتصادی، درمی‌یابیم؛ عناصر مزبور به هر حال دارای روابط خاصی میان خویش هستند و ساختار فرهنگی خاصی را به دست می‌دهند که نوعی تغییر و تحول فردی و اجتماعی خاصی را اگر حتی تجویز نکنند می‌توانند نفی کنند. عناصر اصلی و نهایی فرهنگ، شناختها و ارزشها و هنجارهاست که دین –و به این قرار عاشورا- حاوی همین عناصر شناختی، ارزشی و هنجاری می‌باشد.
سنت، قول و سیره (فعل و تقریر) معصوم (پیامبر و امام) است که برای مردمان، الگو و سرمشق حیات و راهنمای زندگی است. قرآن کریم درباره‌ی پیامبر(ص) می‌گوید:
«لقد کان لکم فی رسول الله أسوهٌحسنه.»(4)
و امام حسین(ع) نیز درباره‌ی خود می‌فرماید: «و لکم فیَّ أسوه.»(5)
جایگاه فرهنگی عناصر دینی در فرایند تربیت انسانی و تغییر و تحول اجتماعی در تحقیقات فراوان روانشناختی وجامعه‌شناختی، مورد بررسی قرار گرفته است.(۶)
مجموعه تعالیم عاشورا دربردارنده‌ی عناصر فرهنگی، تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی‌اند که می‌توانند به مدد روش شناسی سیستمی در قالب یک الگوی شناختی -هنجاری سامان یابند و راهنمای ما به آینده‌نگری و تصمیم‌گیری نیز قرار گیرند.
۴- دیدگاه تحلیلی برگزیده از فرهنگ عاشورا
تاکنون،تحلیلهای گونه‌گونی از عاشورا-کربلا، بسته به دیدگاه‌های گوناگون دین‌شناختی، انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی و تاریخی تئوری‌پردازان آن، به دست داده شده است. برخی دیدگاهها بر علم و عصمت امام تکیه دارند و از منظری کلامی و بعضاً فقهی، براساس دو اصل علم امام و عصمت امام به واقعه کربلا نظر می‌کنند(۷) و برخی حکومت‌خواهی امام حسین(ع) را مدار اصلی تحلیل عاشورا و تبیین آن گرفته‌اند.(۸) شهادت‌طلبی امام حسین(ع)، مدار یک نظریه‌ی دیگر است.(۹) رأی دیگر نیز با نظریه امر به معروف و نهی ازمنکر نام کرده شده است.(۱۰) مجموعه‌ی دیدگاههای مزبور هر کدام عناصری از رأی صواب را دارند؛ در عین حال که بر برخی دیگر از ابعاد تئوریهای یادشده نقدهایی رواست.
دیدگاه کلان ما نسبت به مسأله، دیدگاهی دین‌شناحتی است. در این دیدگاه، دین اسلام دارای جریانی مستمر در دو عرصه‌ی توأم و پیوسته با یکدیگر، یعنی قلمرو انسانی و قلمرو اجتماعی، تعریف می‌شود. در عرصه‌ی امر انسانی دارای جریان تربیت و سازندگی انسانی است و در عرصه‌ی امر اجتماعی نیز دارای جریان سیاسی برای مدیریت مناسبات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ی انسانی، می‌باشد. این جریان دوبعدی در واقع درمرحله‌ی تحقق و عینیت، یکی هستند با دو وجهه. به این قرار هدایت دینی و جریان دینداری، انسان‌سازی و به ثمر رسانیدن فرد است به منظور ساختن جامعه، و جامعه‌سازی و به ثمر رسانیدن جامعه است به منظورساختن و به ثمر رسانیدن فرد.
در راستای این بینش کلان به دین، حیات دینی و جریان دینداری، دارای دو برهه‌ی «رسالت» و «امامت» و به تعبیری دیگر، برهه‌ی حیات وحیانی دین (یعنی برهه‌ی نزول وحی بر رسول خدا(ص) یا برهه‌ی عرضه‌ی تعالیم وحی از سوی معصوم بر آدمیان) و دیگری برهه‌ی حیات عینی دین (یعنی برهه‌ی پیاده‌سازی دین و تحقق‌یابی دین در حوزه‌ی تربیت و سیاست یا امر انسانی و امر اجتماعی) می‌باشد.
برهه‌ی حیات وحیانی دین را رسول خدا(ص) با بعثتش شکل می‌دهد و برهه‌ی حیات عینی دین، در گرو امامت است؛ چه امامت رسول(ص) و چه امامت اولیاء معصومین(ع) و چه راهبری مصلحان دینی؛ تا جریان دین در درون جانها و جوامع و در دو وجهه‌ی انسان‌سازی و جامعه‌سازی، راهبری شود. مسؤولیت امام در این برهه در برابرحیات عینی دین، یکی تفسیر سره و بر صواب دین و دیانت و احیاء و زنده داشتن مستمر آن، و دیگری تربیت انسان و جامعه یا انسان‌سازی و جامعه‌سازی و اصلاح مستمر جامعه‌ی دینداران، بر پایه‌ی آن تفسیر از دین و دیانت، و در این راستا، پاسداری از کیان دین و کیان تربیتی و اجتماعی آن و پاسداری از جریان درست و کارآمد دین در همه‌ی شؤون زندگی، چه فردی و چه اجتماعی، یعنی پاسداری از جریان تأثیرگذاری دین بر همه مناسبات انسانی و اجتماعی است. از این دیدگاه، اصل امامت در اندیشه‌ی شیعی، به مثابه عنصر درون‌زای پاسداری از حیات عینی دین، تلقی می‌شود که فراگیر حوزه‌ی اندیشه دینی و عینیت دینی، می‌باشد. اصلاح فکر دینی و اصلاح جامعه‌ی دینداران، همان شاخصه‌ی روزآمدی عنصر درون‌زای حیات مستمر و عینی دین و به سخن دیگر، عنصر درون‌زای پاسداری ازجریان مستمر دین در حوزه‌های اندیشه‌ی انسان و جامعه است.
در این تحقیق، نهضت عاشورا-کربلا از این دیدگاه دین‌شناسانه تحلیل می‌شود.در این دیدگاه، مجموعه‌ی نهضتها و حرکتها و اقدامهای ائمه‌ی معصومین، از امام علی(ع) و زهرای مرضیّه(س) تا حضرت اباصالح(عج)، در یک چارچوبه‌ی هماهنگ، تحلیل می‌شوند و برای مثال اساساً نیازی به بینشهای جزئی‌گرایانه نمی‌افتد که موضعی حکومت‌خواهانه یا شهادت‌طلبانه و یا…، جدای از موضع دیگر امامان شیعی مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، برای تحلیل عاشورا-کربلا برگزید. از این منظر،شهادت امام حسین(ع)، حرکت صلح‌جویانه‌ی امام حسن(ع) و یا حکومت‌داری امام علی(ع) یا نهضت علمی امام صادق(ع) ابعاد و مراحل و یا لایه‌های آن نهضت اصلاحی است. شهادت، امر به معروف و نهی از منکر و یا ایجاد حکومت در تحلیل برخی از نظریه‌پردازان نیز، ابزار این نهضت اصلاحی است و نه علّت و فلسفه‌ی نهضت حسینی. نهضت عاشورا-کربلا با توجه به مجموعه‌ی مختصات و وضعیت عصر قیام، نشانگر روشنی از ماهیت آن عصر درون‌زا و جایگاه و نقش و کارکرد آن در دوره‌ی حیات عینی دین و دیداری است.
ویژگیهای خاص نظریه‌ی برگزیده‌ی ما آن است که:
۱- اساس و فلسفه و هدف نهضت عاشورا همانا احیاء و اصلاح در دو وجهه‌ی نظری(اصلاح فکر دینی) و وجهه‌ی کاربردی(اصلاح انسانی‌ـ‌اجتماعی) است که با نام«نظریه‌ی اندیشه‌ی اصلاح» از آن یاد می‌کنیم.
۲- جمع و ترکیب بینش ما بعدالطبیعی و بینش روان‌شناختی و اجتماعی-تاریخی به نهضت عاشورا، ویژگی دیگر این نظریه است. نظریه پیشنهادی، عرصه‌ی جای‌دهی مجموعه‌ی این وجوه و ابعاد ادراکی در چارچوبه‌ی یک الگوی کلان تحلیلی، می‌باشد.
۳- دیدگاه برگزیده از منظر عقلانی در وضعیتی از جریان تاریخی تفکرها و تئوریها در تحلیل عاشورا ایستاده است که براساس اصل اندیشه‌ی اصلاحی، آموزه‌های عاشورا را در ابعاد گوناگون زندگی فردی و اجتماعی و در قالب یک الگوی دین‌شناسانه‌ی حیات فردی و اجتماعی، پیشنهاد می‌کند.
۴- نظریه‌ی پیشنهادی در تحلیل نهضت امام حسین(ع)، بخشی نظام‌واره از نظریه‌ی کلان پیشنهادی درتفسیر سیستماتیک تعالیم دین و نظریه‌ی دین‌شناسانه‌ی تربیت اتسانی و توسعه‌ی اجتماعی، می‌باشد.
۵- ساختار تنظیم و زبان بیان دیدگاه پیشنهادی، در پاسخ به پرسش محوری امروزین پیش روی فکر دینی، یعنی نقش دین در زندگی امروز بشر و پرسشهای متنوع پیرامون آن، شکل گرفته است.
آنچه گفتیم با اندکی تفصیل در سه فصل آینده، خواهدآمد.
فصل اول
فکراصلاحی، زیرساز نظری فرهنگ واندیشه‌ی عاشورا
زیرساز تئوریک فرهنگ و اندیشه‌ی عاشورا و به تعبیری مبنای نگرش تحلیلی به عاشورا، احیاء دین و اصلاح اندیشه و جامعه‌ی دینی است. این برداشت، اندکی تحلیل می‌طلبد.
۱- اندیشه‌ی اصلاح در نگره‌ی دینی و امامت شیعی
اصلاح، شأن امام و راهبر دینی در برهه‌ی حیات عینی دین –دوره‌ی جریان‌یابی دین در فرد و جامعه- است و فراگیر حوزه‌ی مفهومی گسترده‌ای است که در ادبیات دینی -قرآن و حدیث- ابعاد گوناگون معنوی آن، تعریف شده است. در واژگان فرهنگ دینی و شیعی، «اصلاح» به‌سازی وضع موجود است رو به آرمانها و هنجارها و ارزشهای اسلامی که فراگیر انواع تغییرات -سطحی یا دگرگونی بنیادی- می‌باشد که از یک سو کوشش فردی و یا جمعی در تفسیر و عرضه‌ی آموزه‌های ناب دینی(از کتاب و سنت معصومین(ع)) است و ازسویی دیگر، جریان‌دهی دین و آموزه‌های دینی در حیات فردی و اجتماعی جامعه‌ی انسانی، بر پایه‌ی آن تفسیر سره از تعالیم دین، به گونه‌ای خالص و سره و توانمند و کارآمد در هدایت انسان و جامعه می‌باشد. واژگان: «بیدارگری» و «احیاء» در ادبیات دینی، معادل و مترادف «اصلاح» گرفته شده اند.
قرآن کریم آموزگار ماست که راهبران دینی -پیامبران و امامان منذران- انسانها و مردمانی‌اند که(۱۱):
۱- خود برپایه ایمان و باور و گرایش توحیدی، به صلاح رسیده‌اند و خود، صالحند و رستگار.
۲- و در برابر جامعه‌ی خویش و مردم خود و انسانهای مخاطب خویش، رسالتشان و شأنشان هدایت و اصلاح خلق رو به آرمانهای والای دینی(سعادت‌آفرینی و عدالت‌گستری و انسانگرایی و زندگی‌سازی و کرامت‌بخشی و نجات‌آوری آن) در انسان‌سازی و جامعه‌سازی است. و در یک کلمه، جریان دادن دین راستین خدا که برنامه‌ی آن، تربیت انسان مؤمن آگاه است و ساختن جامعه‌ی قائم بالقسط در درون جانها و جوامع، رسالت و مسؤولیت این مصلحان و راهبران می‌باشد. و از آن رو که پس از عصر حیات وحیانی دین اسلام، دیانت خاتم باقی است تا قیامت،حیات عینی دین، تا آن برهه‌ی فرجامین بشر و عالم، پاسداری مستمری می‌طلبد. از آن رو، امامت جاودانه‌ی معصوم و حضور پاسداران حماسه‌ی جاوید نبوی-علوی به نیابت آخرین سلاله از عصمت، ضروری می‌نماید.به این قرار و از این منظر، امامت شیعی همواره پیشگام و پرچمدار نهضت اصلاحی است. سخنان و سیره‌ی امامان معصوم(ع) خود، بیانگر شأن و مسؤولیت اصلاحی آنان در برابر دین، فکر دینی و جامعه‌ی دینداران می‌باشد.(۱۲)
۱-امام علی(ع)سر سلسله‌ی امامان معصوم(ع)، نقش خویش را و امامت شیعی را در استمرارحیات عینی دینی و جامعه‌ی بشری، با اصلاح و بیدادگری، توضیح می‌دهد.
۱-۱- «خدایا! تو خود می‌دانی که هدف ما(آنچه کردیم،) رقابت برای به دست گرفتن قدرت و نیز خواستاری افزونی مال دنیا نبود؛ بلکه چنان می‌خواستیم که نشانه‌های دینت رابازگردانیم و در سرزمینهای تو آشکار دست به اصلاح زنیم، تابندگان ستمدیده‌ات ایمن شوند و حدود و اوامر تعطیل شده‌ات دوباره راه افتد. خدایا! من نخستین کسم که به آستان تو روی آورد و سخن حق را شنید و پذیرفت.»(13)
سخن امام علی(ع)، به ویژه با توجه به فرازهای قبلی و بعدی آن، گزارشگر چند نکته‌ی برداشتی است که به طورخاص، برفرآیند درونی اندیشه‌ی اصلاحی، تأکید دارد:
– یکی نقد وضعیت موجود جامعه‌ی عصر خویش از ابعاد گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی.
– دیگری به دست دادن الگوی کلان اصلاح و بیدادگری.
– و دیگری موضع معین و خاص امام(ع) به عنوان یک مصلح بیدارگر در برابر آن وضعیت.(۱۴)
۱-۲- امام علی(ع) در جایی دیگر، همانند قرآن، پیامبران را مصلحان می‌خواند، همچنانکه از زبان شعیب پیامبر می‌گوید که:
«من جز این منظوری ندارم که می‌خواهم جامعه را تا آن حد که بتوانم، اصلاح کنم. توفیق من در این راه مقدس که طی می‌کنم، با خداوندگار است. من بر او توکل کرده‌ام و روی دل به سوی او دارم.»(15)
امام علی(ع) اصلاح گری رامسؤولیت اصلی خویش در برابر دیانت و جامعه‌ی اسلامی تحلیل می‌کند.(۱۶)
۲-امام حسین(ع) نیز در فرازهای گوناگون خطبه‌ها و پیامها و نوشته‌هایش شأن اصلاحی و احیاگری خویش را توضیح می‌دهد:
۲-۱- در میان جمع بزرگی از کبار صحابه در ایام حج در زمان معاویه عبارتی قریب به مضمون سخنان پدر خویش-که از زبان شعیب پیامبر گذشت- می‌آورد و نقش خود را در برابر رخدادها و وضعیت اسفبار جامعه‌ی دینداران، همان اصلاحگری، می‌شمرد.(۱۷)
۲-۲- در وصیتنامه‌ی خویش به برادرش، محمدحنیفه، به گاه خروج از مدینه به سوی مکه، خود را «مصلح» معرفی می‌کند و موضع خود را در برابر وضعیت جامعه‌ی مسلمانی، موضعی اصلاحی، توضیح می‌دهد:
«قیام من قیام فردی جاه‌طلب یا کامجو یا آشوبگر یا ستمگر نیست؛ و تنها این است که از سر خواهانی اصلاح امت جدم(پیامبر(ص)) به پا خواسته‌ام و بر آن هستم تا این مسؤولیت را با امر به معروف و نهی از منکر و رفتار و حرکت بر سیرت و شیوه‌ی جدم و پدرم علی‌بن‌ابی‌طالب، به انجام رسانم.»(18)
۲-۳- در ضمن نامه‌ای که در آن از بزرگان بصره یاری خواسته است و نیز در فرصتهای گوناگون، به هدف خود اشاره می‌کند و می‌گوید:
«فانّ السّنّهَ قد أُمیتتْ و البدعهَ قد اُحیِیَتْ .»
«پس بی‌گمان این سنت[پیامبر] است که میرانده شده است و این بدعت است که به زندگی پای گذاشته است.»
و مسؤولیت خویش را میراندن بدعت و احیاء و زنده‌سازی دوباره‌ی سنت و دین معرفی می‌کند.(۱۹)
۲-۴- «خدایا! تو می‌دانی که قصد ما رقابت برای دست‌یافتن به قدرت یا زیادتخواهی مال دنیا نبود؛ بلکه برای آن بود که نشانه‌های دین تو را به دیگران بنمایانیم و با قدرت دست به اصلاح سرزمینها زنیم؛ تا بندگان ستمدیده‌ات ایمن شوند و به واجبات و مستحبات و احکام دین تو عمل شود. پس ای مردم! اگر شما به یاری ما برنخیزید و داد ما را ندهید، این ستمگران بر شما چیره خواهند گشت و در خاموش کردن نور پیامبر(و از میان بردن احکام قرآن) خواهند کوشید. البته خدا ما را بس است؛ ما بر او توکل کردیم و به آستان او روی آوردیم؛ که بازگشت همه به‌سوی اوست.»(20)
۳- امام کاظم(ع) موضع اصلاحی و اصلاحگری و بیدارگری را شیوه‌ی همه‌ی امامان معصوم(ع) و پیروان درستکار آنان، بیان می‌دارد و به یکی از یاران خویش می‌گوید:
«به تحقیق من برای تو گفته‌ای را می‌گویم که همه‌ی پدران من(اجدادمن) که درود خدا بر آنان باد، بر آن تأکید ورزیده‌اند و آن اینکه: به درستی که همواره حق را هوادارانی است و باطل را نیز هوادارانی است. اما حق‌مداران، کسانی هستند که طلب و سوز و اشک به درگاه خداوند دارند برای اصلاح جامعه‌ی مسلمانان بوسیله‌ی ما و اینکه خداوند ما را همچون رحمتی برای پشتیبانی ناتوانان و توده‌های مردم برانگیزد. اینان که اصلاح اجتماعی را به راهبری و هدایت ما، از خدا می‌طلبند، از پیروان راستین ما و از نزدیکان و از حزب و تشکیلات ما و از پذیرندگان ولایت ما هستند.»(21)
در جای جای سخنان و سیره‌ی امامان معصوم می‌توان دریافت که اصلاح و بیدارگری در حوزه‌ی فکر دینی متکی بر دو اصل است، یکی اصل خلوص و نابی فکر دینی و دیگر اصل توانمندی فکر دینی برای حضور در عرصه‌های گونه‌گون سلوک انسانی(انسان‌سازی ) و مناسبات اجتماعی(جامعه‌سازی)؛ و نیز اینکه اصلاح و بیدارگری در حوزه‌ی جامعه‌ی دینداران متکی بر دو پایه است: یکی اصل مشروعیت و حقانیت نظام اجتماعی و جریان عدالت و قسط اجتماعی و استواری نظام اجتماعی و مدیریت و حکومت بر پایه‌ی نبوت و وصایت و دیگری اصل کارآمدی نظام در گره‌گشایی خودکفای معضلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خویش و تأمین جریان بالنده‌ی رشد همه جانبه‌ی انسانی-اجتماعی جامعه‌ی اسلامی.
آهنگ و عزم اصلی امامت شیعی و مصلحان دینی در رویکرد اصلاحی خویش، هدایت و اصلاح فراگیر جامعه‌ی مخاطب خویش در راستای سیره‌ی پیامبر(ص) و امام علی(ع) است و از آن رو که احیاء و بیدارگری و اصلاح در دو حوزه‌ی تفکر دینی و جامعه‌ی دینداران لازم و ملزوم یکدیگرند، هیچ‌گاه نمی‌شود که عزم احیاء و بیداری و اصلاح جامعه‌ی مسلمانی را داشت؛ بی‌اینکه به حوزه‌ی فرهنگ آن جامعه و کانونی‌ترین مضمون آن یعنی ساخت فکری جامعه اعتنایی داشت و به اصل تفکر دینی نپرداخت.
۲-چارچوبه‌ی تحلیل پیشنهادی قیام عاشورا
شأن امامت،اصلاح و زنده داشتن مستمر و بر دوام اندیشه و جامعه‌ی دینداران در برهه‌ی حیات عینی دین است. اصلاح و بیدارگری دینی فراگیر دو حوزه‌ی علم و عمل یا اندیشه و جامعه‌ی دینی و تغییرات و بازسازی‌های سطحی یا دگرگونی‌های بنیادین است. از منظر همین اندیشه‌ی اصلاحی می‌توان برپاخیزی عاشورا و کربلا را تحلیل کرد.
۱-وضعیت جامعه‌ی عصر عاشورا
پس از تغییرات وسیع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی از زمان رحلت رسول اکرم(ص) تا دوران حکومت یزید، اندیشه و جامعه‌ی مسلمانی به وضعیتی رسیده است که:
– هم دیانت به منزله‌ی یک نظام عقیدتی–معرفتی یعنی فهم تفسیری دین یا تفکر دینی با بدعت درآمیخته و سنت رسول میرانده شده است و اسلام را لباس تحریف پوشانده‌اند و خرافه‌ها و گرایشها و باورها و سلوک دیگری را به نام اسلام مطرح کرده‌اند و دین توحید و عدل به نظام طاغوتی و اشرافی‌منش بدل گشته است. به جای توحید و عدل انکار وحی بود و شره ظلم. یزید در آن هنگامه‌های تاریک می‌سراید:
لعبت هاشمُ بِالمُلک و لا- – لیت أشیاخی ببدرِِ شهدوا(۲۲)
در نگاه یزید، عاشورا دنباله‌ی جنگ بدر و رویارویی با اسلام و رسالت و حکومت دینی است. ولیدبن‌یزیدبن‌عبدالملک مروان به وقت خلافتش قرآن کریم را به تیر می‌بندد و خطاب به آن می‌گوید:
«هنگامی که نزد خدا رفتی بگو ولید مرا با تیر پاره‌پاره کرد.»(23) قرآن در آن دوره‌ی جاهلیت دوباره، این چنین از عرصه‌ی انسان و زمان کنار گذاشته شده بود.
– و هم جامعه‌ی دینداران پس از گذار از یک دوران نسبتاً طولانی حاکمیت مدیریت نامشروع حاکمان پیش از علی(ع) و در دوران حیات و حکومت او و دوران حکومت و زندگانی امام حسن(ع) به مردگی افتاده است.
فهم رایج از دین در میان بیشتر مردم و نیز حاکمیت در آن دوره درآمیخته با امور بیگانه از دین شده است؛ حقیقت دین مخفی مانده و تفسیرهای ناصواب و وارونه‌ی از دین، مذهب و گرایش دیگری را به نام دین، در مقابل دیانت ناب نشانده و پاره‌های بسیاری از تعالیم و آموزه‌های دین مغفول و متروک مانده و جوانب انسان‌ساز و جامعه‌ساز آن متروک و مجهول افتاده و فهمی و تفسیری ناقص و معوج و ممسوخ در دست و ذهن و فرهنگ مردم جاری است. تا به جایی که در توانایی دیانت نیز خلل افتاده و سطحی‌بینی و قشری‌نگری و پرهیز از اجتهاد درست در فروع و شناختهای عمیق منطقی و برهانی از اصول عقاید، سکه‌ی رایج گردیده، و حاکمیت ارزشها و روش مدیریت خویش را از بیگانه وام می‌کند. جامعه‌ی مسلمانی نیز در حوزه‌ی فرهنگ به ابتذال و در حوزه‌ی سیاست به حاکمیت سلطه و تباهی و در حوزه‌ی اقتصاد به فقر و نابرابری و تکاثر و بی‌عدالتی، رسیده است.
و این است که می‌گویند: عاشورا؛ دنباله‌ی جنگ بدر بود؛ یعنی جهاد با جاهلیت دوباره زنده گشته؛ جاهلیت سلطه‌ی اموی به نام حکومت دینی. در زیارت ابوالفضل العباس آمده است:
«من خدا را گواه می‌گیرم که تو ای شهید بزرگوار! همان راهی را رفتی که شهیدان جنگ بدر رفتند.»
این است که امام (ع) دو دغدغه‌ی بزرگ دارد: هم دغدغه‌ی اصلاح فکر دینی و هم دغدغه‌ی اصلاح جامعه‌ی مسلمانی.
۲-شأن امام حسین(ع) در این هنگامه
حرکت امام حسین(ع) برای آن است تا دین خدا باقی بماند و همواره در درون اندیشه‌ها و جانها و باورها و سلوکها و زندگیها زنده باشد. و امام حسین(ع)، این راهبر آدمیت، اینک در راستای مسؤولیت اصلاحی خویش به پا می‌خیزد:
هم به عزم احیای فکر دینی و تصفیه و تقویت نظام دینی و تفسیری درست و بر صواب آموزه‌های دین در برابر آن بدعتها و انحرافهای شناختی در حوزه‌ی فکر دینی به پامی‌خیزد؛ با عزم و همتی فراگیر بر پیرایش و پالایش معارف ناب شریعت از تفسیرهای زشت بیگانه با حقیقت دین برای بازگردانیدن خلوص آن به آن و هم معرفی دوباره‌ی بخشهای واگذارده شده‌ی دین برای بازگردانیدن تمامیت آن به آن و نیز تبیین این حقیقت که دین توانمند جریان‌یابی در عرصه‌های گوناگون زندگی بشری است؛
و هم به عزم اصلاح جامعه‌ی دینداران و بازسازی فرهنگ و همه‌ی شؤون زندگی ملت و پاکسازی و تقویت جامعه‌ی مسلمانی برای بازگردانیدن اصل مشروعیت و کارآمدی به نظام اجتماعی جامعه‌ی مسلمانی،در برابر آن انحرافها و انحطاطهای انسانی-اجتماعی، به پا می‌خیزد؛ با عزم و همتی فراگیر عنصر تربیت-انسان‌سازی و جامعه‌سازی- و عنصر سیاست و مدیریت اجتماعی برای راهبری مردم خویش رو به آرمان عدالت و صلاح و قسط و نیکبختی.
در راستای این رویکرد اصلاحی، سنت و زندگانی و شهادت امام حسین(ع) و همراهان و یاران عاشورائی او، دارای دو وجهه‌ی اصلی ماندگار در تاریخ اندیشه و بشریت است:
۱- وجهه‌ی اول: به دست‌دهی اندیشه و نظریه‌ی دینی-شیعی اصلاح در چارچوبه‌ی یک نظریه‌ی جامعه‌شناختی از دین و دیانت و فکر و اندیشه‌ی دینی و نیز الگوی دین‌شناسانه‌ی حیات فردی و اجتماعی.
۲-وجهه‌ی دوم: به دست دادن نمونه‌ها و تبلور عینی اندیشه و دیدگاه پیشنهادی خویش با زندگی و انتخاب مرگ خویش و یاران خویش و عاشورائیان تاریخ پس از وی.
فلسفه و هدف برپاخیزی عاشورا را باید از همین موضع اندیشه‌ی اصلاحی جستجو کرد. هدف حرکت امام حسین(ع) و عاشورائیان همراهش اصلاح در ارکان فکر دینی و جامعه‌ی دینداران در همه‌ی ابعاد و اصول است. اینان همه‌ی زندگانی و حتی مرگ خویش را بر سر این آرمان نهادند. عاشورا در منزلتی فراتر از مرز شهادت و اسارت، جای در رسالت بلند اصلاحی امام حسین(ع) دارد؛ رسالت احیای دین و تربیت و نجات انسان و هدایت و مدیریت زمان.
مفهوم درونی اندیشه‌ی اصلاح، ابعاد آن و اصول اصلاح فکر دینی و جامعه‌ی دینی و وجوه و مراحل درونی آن(ارائه‌ی دیدگاه و تبلور عینی‌بخشیدن به آن دیدگاه)، الگوی خاص تحلیل نهضت عاشوراـ کربلا را به دست می‌دهند.
جمع‌بند دیدگاه و نظریه‌ی برگزیده‌ی ما در تحلیل عاشورا آن است که:
۱- هدف و فلسفه و انگیزه‌ی نهضت عاشورا-کربلا، همانا اصلاح جامعه‌ی مسلمانی است(۲۴) در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی. و از آنجا که اصلاح و احیاء جامعه‌ی دینداران بدون اصلاح فرهنگ و ساخت فکری جامعه و احیاء فهم درست و توانمند دینی، ممکن نیست، نهضت امام حسین(ع)، نهضتی اصلاحی، فراگیر دو حوزه‌ی فکر دینی و جامعه‌ی دینداران می‌باشد.
۲- امام حسین(ع) و نهضت او و یاران عاشورائی‌اش در راستای هدف اصلاحی و احیاگری خویش، دیدگاه درست در تفسیر سره و توانمد دین را و الگوی(شیوه و چگونگی) سلوک براساس آن را در دو حوزه‌ی تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی به دست می‌دهند. امام(ع) و نهضت او در این به دست‌دهی دیدگاه و الگوی مزبور(دیدگاه در شناخت دین و الگوی دین‌شناختی تربیت انسانی و مدیریت اجتماعی)، به تمامیت دین و تمامیت ابعاد دین‌شناسانه و دین‌مدارانه‌ی انسان و اجتماع نظر دارند.
۳- فراخوانی یزید از امام(ع) به پذیرش بیعت با او و دعوت کوفیان، زمینه‌ی اجتماعی حرکت اصلاحی امام(ع) را ایجاد می‌کند و امام در راستای آن هدف و فلسفه‌ی مذکور و در چارچوبه‌ی آن الگوی دین‌شناختی، تربیت‌انسانی و مدیریت اجتماعی حرکت خویش را شکل می‌دهد. و باری، هدف او، نه شهادت است و نه حکومت؛ بلکه پیاده‌سازی آن هدف اصلاحی است هم در حوزه‌ی تفسیر خالص و توانمند دین و هم اصلاح جامعه‌ی مسلمانی از هر دو وجهه‌ی تربیتی و اجتماعی. زمینه و شرایط هرگونه باشند، آن هدف اصلاحی بر جای خویش است و روش امام نیز همانا امر به معروف و نهی از منکر و حرکت در سو و سمت آموزه‌های پیامبر اکرم(ص) و امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است.(۲۵)
او از سویی همه‌ی امکانات و ابزار لازم برای مقابله با حکومت و نظام و اندیشه‌ی منحط و بدعت‌گذار اموی و برخی پیشینیان، شناسایی کرده و به کار می‌بندد و حتی برای حفظ مشروع و منطقی جان خود و خانواده‌اش و یارانش می‌کوشد و با تصویری که از امامت بر حق به دست می‌دهد(۲۶) و با مقایسه‌هایی که میان خویش و یزید برای مردم دارد و اینکه او در مقایسه با یزید، بر خلافت و بیعت سزاوارتر است(۲۷)، نشان می‌دهد که الگوی پیشنهادی امام در نهضت اصلاحی‌اش، حتی تا مرحله‌ی حکومت را نیز پوشش می‌دهد و شکل‌گیری حکومت مشروع- بر فرض تحقق- نیز، تبلوری از همان الگوی پیشنهادی امام(ع) است.
و از سویی نیز، امام، به خوبی شرایط را می‌دیده و می‌دانسته است. در نامه‌ای به برادرش محمدبن حنفیه تحلیلی از شرایط می‌دهد که:
«هرکس به من بپیوندد، شهید می‌شود و هرکس روی گرداند، پیروزی را در نمی‌یابد.»(28)
در آن شرایط و وضعیت امام (ع)، با آن بینش اجتماعی پیشنهادی‌اش و آن شعور بلند اجتماعی خویش، به خوبی می‌داند که شرایط به گونه‌ای است که قدرت و حکومت ماندگاری برای امام حسین(ع) نمی‌تواند پای بگیرد و هم اینکه در نسبت با رسالت اصلاحی وی، نقش تعیین کننده و ابدی ندارد؛ بلکه آن حقیقت جاودانه و ارجمند آن است که دیدگاه و الگویی پیشنهاد شود که فراگیر افقهای دور دست بشریت باشد؛ الگویی فراتر از مقتضیات زمانی معیّنی که راهبر شرایط و وضعیتها و مقتضیات دیگر نتواند باشد.
بلی، الگوی پیشنهادی امام(ع) در نهضتش، حکومت عدل مشروع کارآمد برای مدیریت صالح و شایسته‌ی اجتماعی را نیز شامل است؛ اما با آن شناخت از شرایط و پیمان‌شکنی کوفیان، بر خود او نیز معلوم است که با اینان نمی‌توان حکومتی شکل داد. پذیرای حکومت سیدالشهداء(ع) تنها همان یاران و همراهان او بودند.
و نیز باری، آهنگ امام، برای شهادت نیست؛ بلکه برای اصلاح مردمان است؛ با همه‌ی هستی‌اش و حتی با مرگش. و بر عزم و آرمان خویش ایستادن؛ همان آرمان دین‌خواهی؛ حتی اگر به جز با شهادت خویش و با انتخاب مرگ خویش نتوان تفسیرگر دیانت ناب و تربیت‌کننده‌ی بشر و راهبر خلق به سوی نیکی و عدالت و حکومت صالح و شایسته و انسانی و شکننده‌ی کفر و فسق و ظلم، بود.
۳- ابعاد جریان اندیشه‌ی اصلاحی با عاشورا
قیام امام حسین(ع) از جنبه‌ی معرفتی و شناختی، همانا براساس دیدگاه و موضع اصلاحی خویش، به دست دادن دیدگاه و تصویری سره و خالص و توانمند از دین و نیز ارائه‌ی دیدگاهی دین‌شناسانه از مجموعه‌ی مقولات و موضوعات شناختی دست‌اندرکار زندگی فردی و اجتماعی آدمیان می‌باشد. در سنت امام حسین(ع) (سخن و سلوک و سیره‌ی او) و عاشورائیان همراهش، می‌توان این دیدگاه و تصویر را شناخت و آن را استنباط کرد و در قالب یک الگو و مدل‌شناختی آن را ارائه داد. جنبه‌های عمده و اصلی اندیشه‌ی اصلاح این گونه‌اند که:
– «مفهوم اندیشه‌ی اصلاح»، فراگیر دو اصل خلوص و توانمندی در حوزه‌ی فکر دینی و دو اصل مشروعیت و کارآمدی در حوزه‌ی نظام اجتماعی جامعه‌ی دینداران است.
– «ابعاد اندیشه‌ی اصلاح»، هم شامل شناخت دینی و هم جامعه‌ی دینداران است و هم شامل نظریه و عمل یا توصیف و رفتار راهبر و مصلح دینی، می‌باشد.
– شیوه‌ها و شکلهای اصلاح، که در بخش اصلاح و احیاء و بیداری فکر دینی، روشهای خالص‌سازی و توانمندسازی و در بخش اصلاح جامعه‌ی مسلمانی، روشهای شکل‌دهی مشروعیت نظام و کارآمدی آن، مورد نظر هستند، و امام و عاشورائیان همراهش در نهضت اصلاحی خویش این اصل و شیوه‌ها و شکلها را تبیین کرده و به دست می‌دهند.
– وجهه‌ی دیگر قابل شناخت در اندیشه‌ی اصلاحی عاشورا، همانا مراحل و فرآیند درونی نهضت اصلاحی عاشوراست که از مراحل انتظار و تقیه پیش از شکل‌گیری قیام تا مراحل ارائه‌ی الگوی نهضت اصلاحی خود، تا تربیت نیروهای انسانی همراه و سازماندهی و حرکت آگاهانه با آخرین و نهائی‌ترین مقدورات در راستای آن الگوی کلی اصلاحی، را در خود دارد.
بر پایه‌ی این دیدگاه اصلاحی، مضمون آموزشی-تربیتی و اجتماعی عاشورا، درست‌تر و بهتر شناخته می‌شود. بر این اساس، با عاشورا یکی رابطه‌ی میان انسان و مذهب و دیگری رابطه‌ی جامعه و مذهب، تفسیری درست و بالنده و عینی و زندگی‌ساز و کرامت‌آفرین و عزت‌بخش، می‌گیرد.
ازجنبه‌ی انسانی اصلاح، با عاشورا، اصل انسان‌سازی و تربیت انسانی شناخته می‌شود: یکی دیدگاه دینی امام حسین(ع) و عاشورا در مقوله‌ی تربیت و انسان‌سازی و دیگری: وجهه‌ی تربیتی عاشورا و نمونه‌های عینی تربیت دینی با عاشورا، دریافته می‌شود.
از جنبه‌ی اجتماعی اصلاح نیز، با عاشورا، اصل جامعه‌سازی و مدیریت اجتماعی شناخته می‌شود: یکی دیدگاه دینی امام و عاشورا به مقوله‌ی مدیریت تحول اجتماعی و دیگری وجهه‌ی اجتماعی و جامعه‌شناختی و مدیریتی نهضت عاشورا و نمونه‌های عینی اصل مدیریت اجتماعی با عاشورا، دریافته می‌شود.
فصل دوم
با عاشورا در عرصه‌ی تربیت انسانی
۱- عاشورا و ساحتهای وجودی آدمی
وجود انسان دارای سه بعد و ساحت دانستن(قابلیت برای شناخت موضوعات) و خواستن(قابلیت برای گزینش و گرایش یا انتخاب و احساس و عاطفه) و توانستن(قابلیت برای اقدام و عمل) است و تربیت یعنی جهت‌دهی و راهبری جریان تحول ابعاد یادشده‌ی وجودی انسان رو به آرمانهای برگزیده در قالب و چارچوبه‌ی یک سیستم و نظام معیّن؛ و به تعبیری دیگر، تربیت، شکوفانمودن استعدادها و قابلیتهای وجودی انسان – قابلیتهای شناختی، احساسی، رفتاری و اجتماعی انسان- می‌باشد.
عاشورا، نظام تربیتی عظیمی را به دست می‌دهد که اهداف، شکلها، روشها و مراحل تربیت، الگوهای تربیتی و عناصر و مبنای نظام تربیتی دین را در خود دارد.
عاشورا هم تفسیری خالص و توانمند از نظام تربیتی دین به دست می‌دهد و هم این تفسیر را در نمونه‌های عینی تربیت‌یافته‌ی عاشورائی پیشنهاد می‌کند.
نکته‌ی محوری در این میان آن است که در باور خویش پذیرفته باشیم که امام حسین(ع)، زینب کبری(س) و دیگر عاشورائیان هنگامه‌ی کربلا بر گونه‌ی خاصی زندگی داشتند و دارای ساختار و محتوای شخصیتی خاصی بودند که آن گونه مرگ خویش را انتخاب کردند و پذیرا شدند تا با مرگ خویش نیز راهبر بشریت به سوی دیانت و آدمیت باشند. و باز نهضت عاشورا، فراخوان ماست به باور داشتن اینکه شیعه‌ی حسین(ع) یعنی شیعه‌ی ۵۷ سال زندگی و مرگ حسین(ع) و شیعه‌ی زینب(س) یعنی شیعه‌ی ۵۵ سال زندگی زینب و به تعبیر یاران همراه امام در عاشورا، شیعه‌ی حسین(ع) یعنی کسی و جامعه‌ای که با او زندگی داشته باشد و آن‌گونه که او زندگی داشت، در آن راستا و راه زندگی کند و با او نیز و همچون او و در راه او از مرگ خویش نیز وسیله‌ای بسازد تا ادامه‌ی جریان بالندگی خویش و تربیت جامعه‌ی خویش را تأمین کند و دشمن‌سوز باشد. و بیچاره از بسیاری از ما و هم افسوس بر بسیاری از ما که تنها سینه‌زن و اشکخوار لحظه‌ی حضور امام در قتلگاه خویش هستیم؛ اما زندگیهایی داریم خالی از آموزه‌های ناب تربیتی او و دیگر عاشورائیان؛ شناختها و باورهایی غریب و خالی ازحضور او؛ عشقها و عاطفه‌هایی بیگانه از حضور او و سلوکها و رفتارهایی وا افتاده از سنت و زندگانی او.
و زینب کبری(س) پیام آور زندگانی عاشورائی حسین(ع) و یاوران و خود خویش است. عاشورای حسینی خود هنگامه‌ای و تبلوری از یک عمر حسینی زیستن و زینبی زیستن است. چگونه است که بی‌اینکه شیعه‌ی زندگانی آن آموزگارهای نماز و شهادت و عدالت و رسالت و آدمیت و صلابت و حماسه و تربیت و سیاست، باشیم، می‌توان از ما پذیرفت که شیعه‌ی لحظه‌های تبناک و سخت شهادت او می‌توان بود؟
بگذار گریه کنم؛ نه برای تو
نه، نه، بل برای خوبیها و عاطفه‌هایی که نیستند
تو بلندی
تو شادی از رسالت خویش
بر تو گریه کنم؟
بر خویش گریه می‌کنیم
و برای یکرنگی‌ها و همدلی‌هایی که نیستند
گریه می‌کنیم برای فهمها، عشقها و زندگیهایی که نیستند
ما نشستگان، بر خود خویش می‌گرییم
نه بر شادی حسین.
از ابعاد و جنبه‌های گوناگون نظام تربیتی پیشنهادی عاشورا، گزارشی کوتاه از مراحل و ابعاد رشد انسانی با عاشورا، گفتنی است.
سه بعد تربیت و رشدانسانی، رشدفکری و شناختی، رشدایمانی و گرایشی و رشدرفتاری است و مراحل رشدانسان نیز از رشد شناختها و آگاهیها آغاز می‌شود تا شکل‌گیری جریان بالندگی گرایشهای انسانی و باورها و احساسات تا شکل‌گیری سلوک و رفتار و زندگانی او و رابطه‌های رفتاری او با خود و خدا و جامعه و طبیعت تا مراحل فراتر رشدانسانی تا عرفان ناب.
سنت امام(ع) و زندگانی عاشورائیان، تمامی این فرایند را در خود دارد؛ هم، خود، آموزگار این جریان عظیم انسانی‌اند و هم پیشتر، با زندگی‌شان تبلور این آموزه‌هایند.
۲- آموزه‌های عاشورا در وجهه‌ی تربیت و سازندگی فکری
اولین گام جریان تربیت و نخستین بعد رشد وجودی انسان، تربیت فکری و شکل‌گیری بر صواب آگاهیها و رشد شناختها و بینشها و شعورهای انسانی است که عاشورائیان خود، آموزگارآنند؛ شناختهایی که با خودآگاهی و روشن‌بینی پیوند خورده‌اند و جهت‌دهنده‌ی گرایشهای انسانی ما هستند. فرایند عظیم خودآگاهی، انسان‌شناسی، خداشناسی، جهان‌شناسی، جامعه و تاریخ‌شناسی، شناخت دنیا، آخرت و قیامت، شناخت زندگی و بسیاری شناختهای دیگر، از زمره‌ی اولین آموزه‌های عاشوراست؛ مانند:
۲-۱- یک درس عاشورا، خودآگاهی است، تا خود را بشناسیم و مقدورات و استعدادها و نیازهای اصیل انسانی و کمبودها و آرمانها و نقش و رسالت و مسؤولیت خویش را در پیوند با خود و خدا و هستی و جامعه و تاریخ دریابیم.(۲۹)
۲-۲- درس دیگر عاشورا، انسان‌شناسی است:
از رویارویی امام حسین(ع) و یاران ایشان با یزیدیان، می‌توان به تصویری روشن‌بینانه و واقع‌بینانه از انسان رسید. آدمی که می‌تواند دو کس باشد با دو زندگی، دو حیات و دو فرجام متفاوت بسته به انتخاب خویش.
انسان موجودی با قوه و فطرت و مقتضای طبعی که در صحنه‌ی تاریخ به گونه‌های متفاوت و حتی نقطه مقابل یکدیگر بروز کرده و مجسم شده است.(۳۰)
۲-۳- و در کانونی‌ترین و بالاترین و والاترین شناختها به شناخت خدا و حاکم و پروردگار خویش می‌رسیم، که او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی‌نیازمان کرده و قدرتمان داده و بر سلوک و زندگانی ما بیناست و در ما آگاهی و عشق به خیر و خوبی را گذارده و ما را به آدمیت و عبودیت فراخوانده:
«خدایا! تو در هر غم و اندوهی پناهگاه، و در هر پیشامد ناگواری مایه‌ی امید منی و در هر حادثه‌ای پشتیبان و سلاح منی. چه بسیار غمهای کمرشکنی که دلها دربرابرش آب و راه هر چاره در مقابلش مسدود می‌گردند- غمهای جانکاهی که با دیدن آنها دوستان دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می‌گشایند- در چنین هنگامه‌هایی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران قطع امید نموده‌ام و تنها تو بودی که به داد من رسیده و این کوههای غم را بر طرف کرده‌ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده‌ای. خدایا! تویی دارنده‌ی هر نعمت و تویی آخرین مقصد و مقصود من.»(31)
۲-۴- بینش و شعور و شناخت باورساز به نبوت و رسالت و وصایت و ولایت، آموزه‌ی دیگر عاشوراست:
«خداوند محمد(ص) را از میان مردم برگزید و با نبوتش بر وی کرامت بخشید و به رسالتش برگزید؛ سپس درحالی که او وظیفه‌ی پیامبری را به خوبی انجام داد و بندگان خدا را هدایت و راهنمایی نمود، به سوی خویش فراخواند(و قبض روحش نمود) و ما، خاندان او و اولیاء و اوصیاء و وارثان وی، و شایسته‌ترین افراد نسبت به مقام او از میان تمام امت بوده و هستیم.»(32)؛
«…ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت؛ خاندان ماست که عرصه‌ی آمد و شد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت خداست؛ خداوند با خاندان ما دیانت و حقانیت را شروع و افتتاح نموده و تا آخر نیز همگام با خاندان ما به پیش خواهد برد.»(33)
۲-۵- و نیز با عاشورا، جهان را و جامعه را و تاریخ را می‌شناسیم و جایگاه خود را در عرصه‌ی هستی درمی‌یابیم تا نقش و رسالت خویش را و واقعیتهای اجتماعی را خودآگاهانه فهم کنیم و عبرت آموزی از تاریخ داشته باشیم.(۳۴)
۲-۶- و هم با عاشورا دنیا و آخرت و قیامت را درمی‌یابیم:
سیر در دنیا و حضوری از سر تربیت و تدبیر در آن در گرو شناخت درست دنیا، زندگی دنیا و رخدادها و آدمها و عناصر آن است.
تصویر امام حسین(ع) از دنیا و رابطه‌ی انسان و دنیا، تصویری از سر حکمت و درایت و پختگی و جهان‌دیدگی و دنیاپریدگی است. یکی از آموزه‌های او این است که: «آدمیان هماره بندگان دنیایند.»(35)
دنیا عرصه خوشیها و ناخوشیها و سودها و زیانهاست. خوشیها و سودها و نفعها و بهره‌ها از دنیاست؛ همان گونه که بدیها و ناخوشیها و ضررها از دنیایند. نمی‌توان یکی را خواست و دیگری را از دنیا و از واقعیت ملموس زندگی دنیا گمان نزد؛ خوشیها و همواریها را تنها از دنیا دانست و بدیها و ناخوشیها و دردها را از بدبیاری دنیا و نامرادی و ناهمواری و ناهمراهی دنیا، همه از دنیایند. باری نباید گمان زد آدمیان تنها برای سود مطلق به دنیا آمده‌اند.
امام(ع) در شعری می‌خواند:«زندگی این جهان گر چه از نظر عده‌ای نفیس و پربهاست؛ ولی جهان آخرت و جزا اجرمندتر و پربهاتر است.»(36)
«ای دنیا این چه دوستی است که تو با مردمان داری، صبحگاهان و عصرگاهان چه قدر از دوستان و خواهانت را به کشتن می‌دهی و به عوض هم قناعت نمی‌ورزی. حقیقت آن است که کارها به خدای بزرگ محوّل است و هر زنده‌ای سالک این راه است.»(37)
«پدرم از رسول خدا(ص) برای من نقل نمود که می‌فرمود: دنیا برای مؤمن همانند زندان و برای کافر همانند بهشت است. مرگ پلی است که این گروه مؤمن را به بهشتشان می‌رساند و آن گروه کافر را به جهنّمشان.»(38)
۲-۷- و با عاشورا زندگی را و مرگ را هم درست بشناسیم که از جمله مفاهیم اصلی سخنان و سیره‌ی امام حسین(ع) و دیگر یاران او از مدینه تا کربلاست. امام(ع) می‌گوید:
«گویی مرگ به لطافت بوییدن گلی است در سپیده‌دم؛ خواستنی و دوست‌داشتنی؛ مثل گردنبند بر گردن دختری جوان.»
و نیز:
«…هنگامه‌ی غریبی است؛ آیا نمی‌بینید نه به حق عمل و نه از باطل روی‌گردانی می‌شود؟ چه شایسته است که در چنین هنگامه‌ای اهل ایمان جان خویش به کف گرفته و وضع موجود را تغییر دهند تا به فیض دیدار پروردگارشان درآیند. من در چنین وضعیتی مرگ را جز سعادت و زندگی را جز رنج و نکبت نمی‌بینم.»(39)
مرگ آراستگی جان است. عاشورا تبیین حقیقت مرگ و زندگی است برای بشریت؛ دغدغه‌ای که با جان هر انسانی پیچیده شده است. گویی که حتی شناخت حقیقت زندگی نیز در گرو شناخت حقیقت مرگ است. مرگ و زندگی همواره دو پرسش و دو دغدغه‌ی بزرگ در تاریخ اندیشه‌ی بشری است؛ از سقراط(۴۰) و پیش و بعد از او.
«ای بزرگ‌زادگان! صبر و شکیبایی به خرج دهید؛ که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده، به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قصری انتقال یابد؟ و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجه‌گاه منتقل گردند.»(41)
انسان عاشورائی، یا شیعه‌ی حسین(ع)، آن‌گونه بینش و شعور و شناختی دارد که امام حسین(ع) و رهروان راه او در دیدها می‌گذارند و پیشنهاد می‌کنند و این، اولین بعد رشد انسانی و تربیت وجودی آدمی است.
۳- آموزه‌های عاشورا در وجهه‌ی تربیت و سازندگی روحی
دومین بعد تربیت انسانی، تربیت خواهانیها و احساسات و عواطف انسانی است. بُعد دوم رشد انسانی، رشد روحی و اخلاقی و گرایشی است که عاشورا آموزگار آن با ماست.
در کنار و به همراه بسیاری تعالیم گوناگون معرفتی، اخلاقی، رفتاری و اجتماعی رخداد کربلا به مثابه یک حادثه‌ی تاریخی یک آموزه‌ی بزرگ انسان‌شناختی نیز با ما دارد و آن اینکه انسان می‌تواند با فطرتی و انسانیتی واحد، با دو انتخاب، دو زندگی متفاوت، دو شخصیت متفاوت، بیابد.
با عاشورا، دو گونه زندگی و دو گونه مرگ، دو گونه انسان، دو گونه انتخاب پیش روی آدمی در لحظه لحظه‌ی عمرش نشسته است که کدام را برگزیند. آیا زندگانی حسینی را یا زندگانی اموی و عباسی و یزیدی را؛ مرگ حسینی و علوی را یا مرگ اموی را؟ انسان حسینی را یا انسان اموی را؟ انتخاب عزت و فلاح و دیانت و پاکیزگی و توحید و عدالت و کرامت و نجات را یا انتخاب سلطه و کفر و فسق و ظلم و تباهی و سیاهی و زشتی را؟ همراه آن بینشها و شناختها و شعورها، با به دست آوردن معیار انتخاب و میزان حق، و مقایسه‌ی این دوئیتها، نوبت به انتخاب راه و روش زندگی می‌رسد و انسانی که حبّ‌الخیر(۴۲) در ساخت وجود او ریشه دارد، با آن دیدگاه‌های شکل گرفته راه و آرمان حسین را برمی‌گزیند تا شیعه‌ی او باشد. انسان عاشورائی یا شیعه‌ی حسین(ع) انسانی است که آرمان و راه او را در زندگی و مرگش برگزیده است. امام (ع) در طول حرکت کاروان بارها مردمان همراهش را می‌گذارد تا خود راه خویش را برگزینند.(۴۳)
و انسانی که احساس و عاطفه و روح و قلب و عشق با وجود او و در ساخت غریزی و فطری او عجین است، با آن بینشها و شناختها و شعورها و این انتخاب درست، آن احساسها و عواطف و دوست داشتن‌ها در وجودش جهتی درست می‌گیرد رو به عشق و باور به خداوند، وحی، پیامبران، امامان، انسان، غیب، قیامت، قرآن، ملائکه و انسانیت و رستگاری.(۴۴) ایمان همین عشق و باور به آرمانهای بلند الهی و انسانی و در راه خدا و برای او و نفرت و بغض در راه او و به خاطر او و به خاطر اوست.(۴۵) ایمان به خداوند، انسان، نبوت وامامت، غیب، ملائکه، قیامت، شاخص مکتبهای دینی است. ایمان، پل میان دو حوزه عالم عقل و عالم مافوق عقل، پیوند دو بعد زندگی دنیایی و عینی و اخروی، پیوند میان بینشها و شناختها و شعورها با تصمیم و عمل و اقدام است؛ حضور با زندگی و با قلب و عشق در عرصه‌ای است که عوالم قابل تجربه‌ی حسی و عقلانی را و هم عوالم غیر قابل آزمون تجربی و عقلانی را، یکسره فراگیر است.
حسین(ع) و عاشورائیان و کربلا، خود، تبلور این ایمان سرشارند و آموزگار آنند که چگونه عشقها و نفرتهای خویش را جهت دهیم و راهبری کنیم تا در همه‌ی وجودمان جریان یابد و در دست و گوش و چشم و فکر و خیال و رفتار و سلوک ما راه بیابد و عمل و سیره و سلوک ما تبلور ایمان ما، باشد.(۴۶) عاشورا برهه‌ی زمانی جریان‌یابی عشق و ایمان و کربلا عرصه و جغرافیای سرشاری این ایمان و عشق در همه‌ی زندگانی ماست.(۴۷)
نقش ایمان عاشورایی در تربیت انسانی به ویژه در حوزه‌ی اخلاق و سلوک مانند پایداری و خیرخواهی و ایثار و ازخودگذشتگی و… و در جهت‌گیری‌های اجتماعی مانند نفی سلطه‌ورزی، ایمان و وحدت جامعه‌ی اعتقادی، تعاون تکاملی فرد و جامعه،حرکتهای سازنده‌ی فرد و اجتماع، ارتباط تکاملی میان فرد و نظامهای حاکم، شکل‌گیری شخصیت و موجودیت اجتماعی مؤمن و…، برخی بهره‌های این ایمان ماورائی‌اند که تحلیل آن مجالی دیگر می‌طلبد.
۴- تعالیم عاشورا در وجهه‌ی تربیت و سازندگی رفتاری
امام(ع) و یارانش در آن زمان و هر زمان، در آن جغرافیا و هر کجا، با زندگی‌شان و با مرگشان، آموزگار زندگی پاکیزه(حیات طیّبه)اند و فراخوان ما به تقوا؛(۴۸) و این سومین بعد تربیت انسانی و عاشورائی است؛ یعنی تربیت و راهبری و هدایت رفتار و روابط رفتاری ما بر پایه‌ی بینشها و باورهای بالنده و وسعت روحی و ایمان است که تقوا، عمل صالح(اصلاح خویش و اصلاح جامعه) بر پایه‌ی ایمان است و زندگی پاکیزه نیز با همین عمل صالح بر پایه‌ی ایمان شکل می‌گیرد.(۴۹)
رفتار انسان الگو(حسین(ع)و دیگر عاشورائیان) بر مدار همان آرمان و عزم و در راستای آن ایمان و وسعت روحی شکل می‌گیرد و اینهمه از سر تکلیف است، تا به عنوان یک نمود ملموس عینی، اینان(عاشورائیان) نشان دهند که برای دست‌یابی به آرمانها و تحقق انگیزه‌های برگزیده‌ی خویش برای نهضت، به تناسب ظروف و شرایط گوناگون انسانی و اجتماعی و زمان و مکان و آدمیان و جامعه‌ی انسانی، عهده‌دار تکلیفهای گوناگونند؛ در برهه‌ای تقیه و آماده‌باش پنهانی، در برهه‌ای هجرت، در برهه‌ای شهادت، در وضعیتی اسارت، در برهه‌ای پیام‌رسانی در برهه‌ای خلوت و اشک و دعا و در برهه‌ای حماسه و فریاد و اعتراض.
زندگی و سلوک انسانی سه وجهه و سه بعد دارد و عاشورا- کربلا در همین ابعاد با آموزه‌های انسان‌ساز عاشورائیان، حاضر است:
در وجهه‌ی اخلاقی زندگی- رفتار و ارتباط رفتاری باخود- حسینیان، زندگی را با صداقت و صلابت و استواری و صبوری و شجاعت و حماسه و ایثار و فتوت و زهد و… مالامال می‌کنند و به ما می‌آموزند.(۵۰)
در وجهه‌ی عبادی زندگی- ارتباط رفتاری با خدا- عبادت را و سلوکها و رفتارهای در ارتباط با پرستش و نیایش را- سرّ آنها را و آداب آنها را و جایگاه و نقش آنها را- به ما با زندگی خودشان می‌آموزند؛ با نماز، با امر به معروف و نهی از منکر، با جهاد و…(۵۱)
وجهه‌ی حقوقی زندگی را نیز یعنی ارتباط رفتاری با جامعه را، با خانواده(فرزند، همسر و دیگر اعضاء خانواده) و با دیگران(با جامعه‌ی خودی و با بیگانگان) از عاشورا می‌توان آموخت. آن دلاوران با زندگی و مرگشان، این وجهه‌ی حیات انسانی را نیز آموزگارند.
نمونه‌ای از پیوند و رفتار خانوادگی یک عاشورایی، رابطه‌ی امام حسین(ع) با همسر و دختر خویش است، الگوی همه‌ی همسران: برداشت حسین از همسرش- رباب- و دخترش- سکینه- این است که «به جانت سوگند خانه‌ای را دوست دارم که رباب و سکینه در آن باشند، آن دو را دوست دارم و هر چه دارم، نثار آنان می‌کنم…»(52)
و برداشت رباب از شویش در مرثیه‌ای، اینکه: «آن کس که خود نور بود و از او نور می‌گرفتند در کربلا شهید شده است و پیکرش برخاک مانده است. ای نوه‌ی پیامبر، خداوند تو را پاداش نیکو دهد از سوی ما، و از خسران قیامت به دور دارد. تو برای من به مثابه کوهی بودی که هماره به آن پناه می‌جستم. تو با ما به مهر و دیانت رفتار می‌کردی، پس از تو، چه کسی یار یتیمان و فقیران باشد؟ چه کسی درماندگان را در پناه گیرد؟ پس از تو، همواره تنها خواهم ماند، تا آنکه در میان خاک و گل قرار گیرم.»(53)
نمونه‌ای دیگر از سلوک جمعی عاشورائی، رفتار امام حسین(ع) با محرومان است: در واقعه‌ی عاشورا زخمی کهنه بر پشت امام حسین دیدند، از امام زین‌العابدین پرسیدند که این چیست؟ فرمود این زخم، جای انبانی است که بر پشت خود حمل می‌کرد و به در خانه‌ی بیوه‌زنان و یتیمان و مستمندان می‌برد.(۵۴)
یک درس بزرگ عاشورا این است که اقدامهای بزرگ علاوه بر خردمندی، عشق و شجاعت نیز می‌طلبند. عاشورا نمونه یک آزمون بزرگ و منبعی و مرجعی برای آنهایی است که تن به کارهای خطیر می‌سپرند که در هنگامه‌های دشوار و خطیر که آدمی بر آن است تا تن به کارهای بزرگ بسپرد، چه مبادی و مقدماتی را باید تحصیل کند؛ چه شرایطی باید داشته باشد.
۵-تعالیم عاشورا در وجهه‌ی عرفانی
و باری عاشورا ادامه‌ی جریان وجودی انسان را تا مراحل نایب عرفان مثبت(مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توکل و تفویض و رضا و تسلیم)، در خود دارد و ما را راه می‌برد تا اوج فلاح و رستگاری.
عرفان با عاشورا، ترس از تعقل و به کار بستن شناختها و تحلیلهای عینی و استدلال و برخورد آگاهانه با واقعیتهای ملموس نظری اجتماعی و سیاسی نیست. عرفان با گریز از اندیشه، عقل و تدبیر به دست نمی‌آید؛ بلکه پس از گذار از قله و اوج عقل و اندیشه و حضور در میدان جهاد و عبور از حوزه‌ی محدودیت عقل و اندیشه و تعقل و نظر و حتی در مرتبه‌ی عبور از عشق و با عمل صالح، به دست می‌آید. عرفان محصول شجاعت و دلیری و پهلوانی و عشق و احساس و ایمان است.
عرفان راهبر گذار از عالم فوق عقل است با اعتصام و استعانت و رتبه‌ی فنای از غیر و با قدم تفویض و توکل و رضا و تسلیم به ژرفایی بینش و سلوک در رسیدن است.
نجوای آخرین لحظه‌های امام(ع) با خدای خویش مضمون ژرف عرفان ناب دینی را نشان می دهد:
«خدای من!… در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم؛ ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست! ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگاری و معبودی نیست! بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستم. ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد! ای همیشه زنده‌ای که پایان ندارد! ای زنده‌کننده‌ی مردگان! ای خدایی که هر کسی را با اعمالش می‌سنجی! در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.»
و آنگاه که صورت به خاک می‌گذاشت، گفت:
«بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملّه رسول الله.»(55)
۶- آموزه‌های عاشورا با دعا
یک آموزه‌ی بزرگ عاشورا این است که در کنار عقل و معرفت و شناخت و عشق و ایمان و شجاعت و دلیری و حماسه، باید دعا را نیز در کنار خود داشت و با آن همراه بود. آنها که هستی و زندگی‌شان را در «رفتن‌ها» و هجرت و عشق و جهاد، دیده‌اند و ماندن را گندیدن و پوسیدن، اینها در این جریان، در این حرکت، با مانعها و درگیریهایی رو به رو می‌شوند که تصمیم و اقدام به عمل را تنها با تکیه بر عقل و عشق، دشوار می‌سازد. این درگیریهای مستمر ناچار بحرانها، التهابها و اضطرابهایی به وجود می‌آورند و روحها، پیوندهای امنی می‌طلبند. و باز اینها در جریان رویش و رستگاری ناب خویش، پس از گذر و گذار از وسعت بینش و عشق و عمل، به دید و برداشتی از خود و خواسته‌ها و دغدغه‌ها و نیازهای خود می‌رسند و با زبانی همراه شده‌اند که شناختها و احساسات و سلوک و نیازها و ادامه‌ی جریان وجودی خویش را در سطحی و با ادبیاتی فراتر از سطح معمول شناختها و عقاید، می‌یابند و می‌خواهند و تبیین می‌کنند.
سر چشمه آن پیوند امن و این بینش و درخواست و اقدام بلند، دعاست.
با عاشورا، دعا نیز جایگاه خود را در جریان فلاح و رویش انسانی، می‌یابد:
– دعا به عنوان وسیله‌ای همراه دیگر مقدورات و امکانات مادی و معرفتی و روحی و رفتاری و اجتماعی و شناختها و اقدامها، که با تمام وسیله‌ها نیز التهاب و اضطراب هست و عرفان و طلب و ژرفایی ضروری است.
– دعا به عنوان وسیله‌ای در هنگامه‌ای که همه‌ی مقدورات و وسیله‌ها مانده‌اند، شکسته‌اند، برای پیوند خوردن با وسیله‌ساز امیدآفرین.
– دعا به عنوان عرصه و میدان نیل به مقصد و بیان آن، تا با جمله‌ای از فقر و نیاز خویش و از توجه و لطف و قرب و بخشش و استغناء و کبریاء و ربوبیت او، گفته شود و با یک جمله اینهمه را نشان دهد، و از این ربط و پیوند و از این وجود ربطی و وابسته نشانی بدهد و غنا و قرب و سمع و اجابت او را یکجا امضا کند.
دعای عرفه‌ی امام حسین(ع)، نجواها و مناجاتهای شبهای محرم، نماز شب یازدهم کاروان عشق در سکوت خروشان خیمه‌های سوزان و آخرین مناجات حسین بن علی در واپسین لحظه‌های زندگی‌اش نمود و تبلور و آموزگار این دعا با این جلوه‌ها و ابعاد ژرف اوست.(۵۶)
۷- و با عاشورا، توبه‌ی نصوح
همپای این تعالیم عاشورائی برای جریان بالندگی انسانی، توبه و بازگشت از بدیها و نادرستیها به خوبیها و درستیها را هم با عاشورا شاهدیم که چگونه می‌توان به بینش از خوبیها و درستیها رسید و هم به بینش از گناه و نادرستیها رسید و راه و شیوه‌ی توبه را در پیش گرفت و با توبه به حریّت و آزادگی درآمد و جبران زشتیها کرد تا خدا کوتاهیها و گناهان را به خوبیها و درستیها تبدیل کند.(۵۷) حربن یزیدریاحی و برخی دیگر مانند زهیربن قین نمونه‌ی این آموزه‌ی بزرگ‌اند.
توبه‌ی نصوح آنقدر معنای عظیمی را در خود دارد که یاری امام(ع) و دین را هم فراگیر است. امام حسین(ع) به عبدالله حرجعفی می‌گوید: «می‌خواهی بازگشتی به خود داشته باشی که تمام گناهان و نارواییهای جانت از بین برود و محو شود؟ این توبه آن است که ما را یاری کنی.»(58)
پاورقی‌ها:
۱) برگرفته از گفتگوی یاران امام حسین(ع) با او در شب عاشورا که همه یک کلام گفتند: «با تو زندگی می‌کنیم و با تو می‌میریم»؛ مقاتل‌الطالبین، ص۸۲؛ سیدعطاءالله مهاجرانی، پیام‌آور عاشورا، (تهران ، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۱)، ص۲۲۳٫
۲) درباره‌ی «زمان تاریخی» برای مثال، نگاه کنید به: ژرژ گورویچ، جبرهای اجتماعی یا اختیار و آزادی انسانی، ترجمه‌ی حسن حبیبی(تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۵۸)ص۶۰-۳
۳) آیه‌ی ۱۳سوره‌ی آل‌عمران گزارشگر یک حادثه‌ی تاریخی است از درگیری دو دسته‌ی مجاهدان راه خدا و کافران که به مغلوب‌شدن کافران می‌انجامد و آنگاه می‌گوید: «…خداوند جهان هر که را بخواهد، با نصرت خود نیرو می‌بخشد. بی‌شک در این پیکار حق و باطل برای صاحبان بینش و معرفت، پل عبرت است.»
در سوره‌ی یوسف، آیه‌ی ۱۱۱ آمده است که: «به یقین در داستانهای پیامبران برای صاحبان خرد، عبرتها وجود دارد»
آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی نور، نظر به اصل کلی شناخت تحول در عالم و عبرت از آن دارد که: «خداوند رحمان تاریکی شب و سپیدی روز را بر گرد زمین می‌چرخاند. در این زیر و رو شدن سیاهی و سپیدی، برای صاحبان بینش، گذری به سوی حق و حقیقت باز است.»
آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی نازعات درباره‌ی رویارویی موسی و فرعون و فرجام شوم نافرمانی فرعون و کیفر پندآموز برای آخرت و دنیاست و در جمع‌بندی می‌گوید: «باشد و بخواهد راه خود را به سوی حق بگشاید.»
۴) سوره‌ی احزاب، آیه‌ی ۲۱٫
۵) مقتل ابومخنف، ص۸۶
۶)برای مثال ماکس وبر، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری، ترجمه‌ی عبدالمجید انصاری(تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۱) و یا:
Science, Morals. Religion, I/F NewYork, Harcourt, brace & world Rose, ralf. 1962, symbols & Civilization
۷) لطف الله صافی گلپایگانی، شهید آگاه.
۸) نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید.
۹) علی شریعتی: حسین، وارث آدم.
۱۰) مرتضی مطهری: حماسه‌ی حسینی.
۱۱) از جمله نگاه کنید به سوره‌های اعراف، یونس، طه، هود و انبیاء.
۱۲) دراین‌باره، از جمله خوب است نگاه کنید به: مرتضی مطهری، نهضتهای صدساله‌ی اخیر(تهران، انتشارات صدرا ۱۳۵۹)؛ محمدجواد صاحبی، اندیشه‌ی اصلاحی در نهضتهای اسلامی(تهران، انتشارات کیهان ۱۳۶۷).
۱۳) نهج‌البلاغه‌ی فیض، ص۴۰۷-۴۰۶؛ عبده، ج۲، ص۱۹؛ و خطبه‌ی ۱۳۱ نهج‌البلاغه‌ی صبحی صالح، ص۴۷٫
۱۴) به طور خاص نگاه کنید به تحلیل امام(ع) در هر دو سخن خویش در مستند قبلی، پیش و بعد از جملات مذکور.
۱۵) نگاه کنید به آیه‌ی ۸۸ سوره‌ی هود در تبیین ماهیت دعوت اصلاح‌طلبانه.
۱۶) باید نیک بنگرید در کلیت سلوک و سیره و زندگانی علی(ع) و نحوه‌ی گرایشها و موضعهای او در برابر وضعیت جامعه‌ی عصر خویش و به طور خاص، در برخورد با معاویه و در نامه‌های به او. نک به نامه‌ی جوابیه‌ی امام علی(ع) به معاویه: نهج‌البلاغه‌ی صبحی صالح، نامه‌ی ۲۸، ص۸۹٫
۱۷) تحف‌العقول، تصحیح و ترجمه‌ی علی اکبر غفاری، ص۲۴۳-۲۴۰٫
۱۸) تحف‌العقول، ص۱۷۲؛ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۸۱؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۸؛ مقتل عوالم، ص۵۴٫
۱۹) تاریخ طبری، ج۷، ص۲۴۰؛ محمدصادق نجمی، سخنان امام حسین(ع)، (تهران، انتشارات اسلامی، بی‌تا)، ص۴۸٫
۲۰) خطبه‌ی حسین‌بن‌علی(ع) در منی، سخنان امام حسین(ع)، ص۳۰۴-۳۰۲٫
۲۱) محمدرضا حکیمی، علی حکیمی، محمدحکیمی، الحیاه، ج۲، ص۳۴، به نقل از مشکاهالانوار، ص۶۴٫
۲۲) تتمه‌المنتهی، ص۹۱٫
۲۳) تتمهالمنتهی، ص۹۳٫
۲۴) امام (ع) در وصیتنامه به برادرش محمدحنفیه می‌نویسد که: «إنّما خرجتُ لطلب الإصلاح فی أمّهجدّی.»، نک به پای نوشت ۱۸٫
۲۵) در همان نامه می‌نویسد: «أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن‌المنکر و أسیر بسیره جدّی و أبی علیّ بن أبی‌طالب.»
۲۶) در نامه به مردم کوفه، طبری، ج۷، ص۲۳۵؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۷؛ ارشاد، ص۲۰۴٫
۲۷) خطاب به استاندار مدینه که: «مثلی لایبایع مثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافه و البیعه»، طبری، ج۷، ص۲۱۸-۲۱۶٫
۲۸) کامل‌الزیارات، ص۷۵ و قریب به این مضمون اللهوف، ص۲۵٫
۲۹) برای مثال نگاه کنید به مصباح المنیر، دعای عرفه‌ی امام حسین(ع)، طبری، ج۷، ص۳۲۷؛ ابن عساکر، ص۲۱۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۷؛ ارشادمفید، ص۲۳۳٫
۳۰) برای مثال همان مأخذ.
۳۱) اللهوف، ص۱۱۰؛ سخنان حسین‌بن‌علی(ع)، ص۳۰۰-۲۹۹٫
۳۲) طبری، ج۷، ص۲۴۰٫
۳۳) طبری، ج۷، ص۲۱۷-۲۱۶؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۳ و ۲۶۴؛ ارشادمفید، ص۲۰۰٫
۳۴) سخنان امام(ع) درباره‌ی جهان و قانونمندیهایش و جامعه‌ی خویش و تاریخ خویش و پس از خود، بسیار است؛ مانند: مقتل خوارزمی، ج۲، ص۲۴۵٫
۳۵) تحف العقول، ص۱۷۴؛ طبری، ج۷، ص۳۰۰٫
۳۶) ابن عساکر، ص۱۶۴؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۲۳٫
۳۷) انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۵؛ طبری، ج۷، ص۳۲۴؛ ارشادمفید، ص۲۳۲٫
۳۸) بلاغهالحسین، ص۱۹۰٫
۳۹) محمدصادق نجمی، ص۱۵۵و نیز قریب به این مضمون: اللهوف، ص۲۶٫
۴۰) دوره‌ی آثار افلاطون، ترجمه‌ی محمدحسن لطفی و رضاکاویانی، رساله‌ی فایدون(جاودانی روح) (تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۷)، ج۱، ص۴۹۷-۴۸۹٫
۴۱) بلاغهالحسین، ص۱۹۰٫
۴۲) «إنّهُ لحُبّ الخیر و لشدیدٌ» آیه‌ی ۸، سوره‌ی عادیات.
۴۳) نگاه کنید به وقعه الطّف، ص۱۹۷؛ نهایهالارب، ج۷، ص۱۵۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۱۶٫
۴۴) قرآن و حدیث به تفصیل متعلق ایمان را تعریف می‌کنند؛ مانند: «یومنون بالله والیوم الآخر»(مائده- ۱۴۴)، «یومنون بالغیب» (بقره- ۳)، «یومنون بما انزل بک و ما انزل من قبلک» (بقره – 4) و مانند آنها.
۴۵) «هل الإیمان إلّاالحبّ والبغض؟»، وسائل، جهاد نفس.
۴۶) در روایت اصول کافی، باب ایمان و کفر واردشده است که: «إنّ الإیمان مبثوثٌ علی الجوارح.» (ایمان بر تمامی وجود انسان پراکنده است.)
۴۷) این حسین است که به فرزدق از پسند و محبتش به قضای الهی می‌گوید(أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۶۴) و یاوران حسین از عشق و ایمانشان به آرمان و راه و بلکه فراتر، از عشق و ایمانشان به کشته شدن هزارباره‌ی در راه او می‌گویند.(نهایه الارب، ج۷، ص۱۷۸).
۴۸) امام(ع) در منزل شراف(در نزدیکی کوفه) پس از گذاردن نماز جماعت رو به سپاه حر و یارانش فرمود: «ای مردم! اگر شما تقوای خدا پیشه کنید و حق را بشناسید و بدانید که حق از آن چه کسی است، خداوند از شما خوشنود خواهد شد.» (أعلام الوری، ص۲۲۹ و ۲۳۰).
۴۹) آیه‌ی ۲ تا ۴ سوره‌ی بقره، اهل تقوا را توضیح می‌دهد که: «کسانی هستند که به عالم غیب و آیین پیامبر و آیین پیامبران پیش از او ایمان دارند و جهان واپسین را به یقین باور دارند و در سلوک و رفتارشان هم نماز را برپای می‌دارند و از روزی خود، در راه خدا انفاق می‌کنند تا نیاز نیازمندان را مرتفع سازند.»
و نیز آیه‌ی ۹۷ سوره‌ی نحل که: «هرکس از زنان و مردان کار نیک و عمل صالح انجام دهد؛ با این شرط که مؤمن بوده باشد، زندگی پاکیزه و خوبی به او عطا می‌نماییم.»
۵۰) نگاه کنید به بسیاری سخنان امام و سلوک یاران او مانند اینکه: «من تا خود را شناخته‌ام، لب به دروغ نگشوده‌ام.» (الارشاد، ج۲، ص۱۰۰؛ تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۲۳) و بسیاری نمونه‌های دیگر که گزارشگر صلابت و صبوری و فتوت و زهد و… آنان است.
۵۱) لواعج الأشجان، ص۳۰۲ و نیز نک به پای نوشت ۱۸٫
۵۲) الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۷٫
۵۳) الغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۰؛ ادب الطف، ج۱، ص۶۱٫
۵۴) بحار، ج۴۴، ص۱۹۰٫
۵۵) اللهوف، ص۱۱۰؛ سخنان حسین بن علی(ع)، ص۳۰۰-۲۹۹٫
۵۶) همان مأخذ و نیز اللهوف، ص۴۱: «شب عاشورا از هر خیمه‌ای صدای نماز و دعا بلند بود، مثل صدای امواج زنبورهای عسل در کندو.»
۵۷) «یبدل الله سیئاتهم حسنات»(فرقان، ۷۰)
۵۸) مقتل ابومخنف، ص۷۴-۷۲٫

telegram

همچنین ببینید

آموزه های مشترک معرفتی در خطبه فدکیه و خطبه های حضرت زینب(س)-بخش۷

 تهیه و تنظیم: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول ۶) عاقبت ظلم الف: انتقام روزگار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.