عشق به ابالفضل(ع)، عامل تربیت روح
امشب تاسوعاست، شب عزاست. در هر مجلس عزایی برای صاحب عزا دعا میکنند. امام زمان(عج) الان جلوی در ایستاده و به عزاداران عمویش عباس(ع) خوش آمد میگوید.
خدا را قسم می دهیم به عظمت امشب فرج صاحبمان را برساند. و با فرجش به مسلمین، شیعیان و بشریت و به همهی منتظران حضرتش فرج عنایت بفرماید.
به آبروی اباالفضل عمر دشمنان را خاتمه بفرماید. حرم آقا امام حسین(ع) و اباالفضل(ع) از دست دشمنان نجات بفرماید.
تپش قلب محبان اهل بیت با اجازهی خود آن بزرگواران است و گرنه در این مجالس بدون اجازه [صاحب مجلس]کسی نمیتواند وارد شود؛ پس هرگاه وارد این مجالس می شویم از این بزرگواران بخواهیم که دستمان را بگیرند و باعث تغییر در ما بشوند.
درحرم امام رضا(ع) که صحبت می کردیم چند تا جوان آمدند و گفتند آقا تو را به خدا دعا کنید که حضرت عباس(ع) دستمان را بگیرد و دیگر ول نکند. واقعا از حضرت عباس(ع) بخواهیم قسم به آن اشکهای قشنگ سکینه، به آن اشکهای قشنگ برادرت که اگر دست میداشتی قطعا اشک هایش را پاک می کردی، آقاجان آنقدر دوست داشتی که وقتی مادرت فاطمه کنار علقمه آمد بلند شوی و دست به سینه بایستی؛ باور کنید عباس(ع) خجالتکشیده که زهرا آمده است، چرا نمیتوانم بلند شوم و برای مادرم دست به سینه بایستم؟ زهرا(س) آمده است. از عباس بخواهیم که دستمان را بگیرد تا در خواب غفلت نمانیم و از خواب غفلت بیدار شویم. ای جوانهایی که امشب مشتری عباس(ع) شدهاید و عباس(ع) مشتری شما شده است. نگذارید که دیگران شما را بخرند. من بعضی وقتها به امام زمان(عج) میگویم یاصاحب الزمان اگر این جوانها را نخری دیگران میخرند. پس آقاجان ما را بخر با همهی خرابیمان ما را بخر آقاجان یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین.
با آن مردانگی و صفا و قدرتی که خدا به عباس(ع) داده است.
واقعا امام سجاد(ع) فرمودند که روز قیامت خدا مقامی به عمویم میدهد که تمام شهداء به او غبطه میخورند. مقام عباس(ع) چیست؟ می بینید که زهرا(س) وارد شد اسباب شفاعت زهرا(س) دو دست عباس(ع). این مقام مقام خیلی والایی است. از او بخواهیم که فقط شب عاشورا دستمان را نگیرد و بکشاند این جا. خیلی جاها در زندگی اگر عباس(ع) دستمان را نگیرد گم می شویم. خیلی جاها در زندگی اگر احساس کنیم که عباس دارد بر ما نظارت می کند حیا می کنیم و بعضی از کارهایی را که نباید انجام دهیم، انجام نمیدهیم. امشب همه جا به یاد عباس(ع)هستند. به یاد اهل بیتاند، ماشینها یاحسین(ع) زدهاند، در خیابانها تکیه و چادر زدهاند. آفرین بر این مردم! اگر بودند مگر میگذاشتند کسی این گونه بر عباس(ع) جسارت کند. این مردم اگر بودند اصلا نمیگذاشتند که کسی به عباس(ع) تیر بزند. این مردم نائب امام زمان( عج)(آقای امام خمینی ره) را داشتند این همه شهید دادند که نائب امام زمانشان ناراحت نباشد. این مردم اگر بودند میدانستند که با حرمله چه کنند. خدا لعنت کند حرمله را؛ پیش یزید آمد و گفت: یزید من سه تا تیر در کربلا زدم. در کربلا امشب بچه شیعه نباید آرام باشد شب عباس(ع)است.
حرمله گفت یک تیر به گلوی علی اصغر(ع) زدم، یک تیر کنار علقمه زدم به چشمان عباس(ع) و یک تیر هم زدم به سینهی حسین(ع) اگر شما بودید که نمیگذاشتید. آن شب یک عبدا…با سن بسیار کم و کودک از امام حسن(ع)مانده بود خودش را انداخت روی بدن عمو. به خدا غصه میخوریم که ترکش گناه میخوریم، غصه میخوریم که شیطان ما را از عباس(ع) جدا می کند، ما غصه نمیخوریم، عباس(ع) غصه میخورد، امام زمانمان غصه میخورد. ما باید به عشق اباالفضل(ع) خودمان را تربیت کنیم که به درد مهدی فاطمه(س) بخوریم نباید مهدی فاطمه(س) غریب بماند. انشاءا…این شعر را که برای امام حسین(ع) خوانده شد برای امام زمان(عج) نخوانیم: «مسلمانان حسین(ع)یاور ندارد.»
کاری کنیم که آنقدر یار برای مهدی زهرا تربیت کنیم که دنیا بداند که اگر حسین(ع) یاورش کم بود اگر امام حسین(ع)یاور نداشت و در کوچههای مدینه به او توهین میکردند. اگر علی(ع) یاور نداشت و بیست وپنج سال در گوشه خانه نشست، اگر فاطمه یاور نداشت و در کوچه به او جسارت کردند، اما م زمان ما یاور داشته باشد.
یک روز امام حسین(ع) به امام حسن(ع) گفت برادر چرا آنقدر گریه می کنی؟ امام حسن(ع) گفت حسین جان تو که در کوچه نبودی ببینی با مادرم چه کردند. اگر فاطمه(س) یاور میداشت این طور که نمی شد. اگر رقیهی ۳ ساله یاور میداشت نمی گفت بابا آن دستی که به من سیلی زد از صورتم بزرگتر بود بابا. اگر رقیه یاور می داشت…
به نیابت از شهداء گریه کنید. زبان حال زینب(س) است: عباس جان،
چو مرا بی یاور دیدند به من و اشکم خندیدند زسرم معجر کشیدند
برادر چادر از سرم کشیدند خیلی سخت بود برادر.
خدایا امشب چه خبر است. با این دل ها چه کردی. خدایا به اشک چشمان زینب کنار علقمه. به اشک چشمان ابا عبدا… کنار دستان عباس(ع) که راوی میگوید که امام حسین(ع) هی خم میشد یک چیزی برمیداشت به گمانم قرآن پاره شده است روی زمین افتاده نگاه کردم دیدم دستان اباالفضل(ع) است.
به آن اشک ابی عبدا…(ع) در آن لحظه، تو را قسم میدهیم خدایا مابقی اهل بیت، امام زمان را به ما برسان. خدایا به سوز دل عباس(ع)، مهدی(ع) را به شیعه برسان. خدایا ما را برای فرج آماده بفرما. جهان را برای فرج آماده بفرما.
عوامل تعجیل در فرج
سه عامل است که میتواند فرج را به تعجیل اندازد:
۱٫ محوریت امامت و ولایت؛ همچنان که امشب زمین و زمان با محوریت ولایت این شکل زیبا را میگیرد. اگر امت شیعه و انسان شیعه، خانواده شیعه، امشب زیباترین نمایش تشیع در عالم است. اگر همه این نمایش را ادامه دهند[فرج نزدیک میشود.] امشب همه میخواهند کاری بکنند. امشب همه میخواهند که عباس(ع) خوشحال شود و دل عباس(ع)را بهدست بیاورند. این محوریت امامت و ولایت است.
مگر عباس(ع) که برای ما عزیز است چه کرده است؟ عباس(ع) وجودی جدای از وجود حسین(ع) ندارد. محوریت امامت و ولایت یعنی این که من بدون امام هیچ هستم، بدون امام من اصلاً حیاتی ندارم، مردهام. همین را در زندگیمان حفظ کنیم. در کار در زندگی در تمام برنامهها تمام تلاش دشمن این است که محوریت امامت و ولایت را از ما بگیرد.
چه کسانی عباس(ع)را کشتند؟ مسلمانهایی که ولایت نداشتند. مسلمانهایی که ولایت ندارند امام کش میشوند. امروز هم اگر مسلمانها بدون ولایت شوند، امام کشی راه میافتد.
مسلمانی که ولایت دارد مسلمانی که همهی وجودش رابرای ولایت میدهد، مسلمانی که تمام مسیر زندگی خود را با ولایت تنظیم میکند، این مسلمان خودش و جانش را فدای ولایت میکند و در مقابل ولایت نمیایستد. نگذاریم که دشمن محوریت امامت و ولایت را در وجودمان کمرنگ کند.
با پیروی از مکتب عاشورا واقعاً دنیا دارد میفهمد و متوجه میشود که عاشورا چه میکند. ابتکار قشنگی که تقریباً در سرتا سر دنیا اجرا شد همین است که با طفل شیرخواره امام حسین(ع)پیمان میبندند. این نقش عاشوراست، دنیا را تکان داده است. همین که طفل کوچکشان را بیاورند و بگویند همچنان که حسین(ع) طفل خودش را فدا کرد ما هم میخواهیم فدا کنیم.
این را از چه کسی آموختند؟ عاشورا. این از درسهای عاشورایی است.
پیروی از مکتب عاشورا با تمام عمقش و با تمام شئونش باید در تمام زندگی ما سرایت کند و پوشش داشته باشد. این است که شیعه را نگه میدارد: اعتقاد به مهدویت. نگذارید که دشمن اعتقاد به مهدویت را برای ما ظاهری و بیخاصیت کند. نگذارید که لقلقهی زبانمان یابن الحسن(عج) باشد، متی ترانا و نراک باشد، اما حقیقت وجومان کس دیگری باشد.
این سه عامل قابلیت دارد که هم انقلاب درون و هم انقلاب برون ایجاد کند. الحمدالله خدا این توفیق را داد که ثمرهی انقلاب را در قارهی امریکا هم دیدیم. اگر انقلاب درون را انجام ندهیم باختهایم. جوانها، من از یک چیز میترسم.
باعث آشنایی مردم آزادهی دنیا با عاشورا، با امام زمان(عج) کجا بود؟ همین انقلاب اسلامی ایران. میترسم کسانی که در آنطرف دنیا با این سه عامل آشنا شدند از ما جلو بزنند. چون این را در روایات داریم.اینها بچههایی بودند و هستند که در قارهی امریکا تمام زمینهی فساد برایشان باز است ولی دلشان برای مملکت اسلامی(جمهوری اسلامی) و مملکت شیعه تنگ میشود! آن وقت این طرف در مملکت اسلامی که تمام زمینههای رشد برایشان فراهم است، آرزوی یک جوان این باشد که برود امریکا! خیلی خجالت دارد. چنین شخصی روز قیامت چگونه میخواهد به صورت عباس(ع) نگاه کند؟ چگونه میخواهد جواب خدا را بدهد.
یکی از آن سر دنیا میگوید که دلم لک زده بروم مملکت اسلامی که حکومت ولایت را ببیند آن وقت تو دلت لک زده که بروی و حکومت کفر را ببینی. این که گفتم نگرانم میکند، این است که زمانی که امام زمان(عج) ظهور میکند بعضی از تازه مسلمانها زودتر از سابقه دارها به امام زمان(عج)گرایش پیدا میکنند.( خدا نکند که ما جزو اینها باشیم) چون آنها انقلاب درون و برون را با هم رفتهاند و ما تنها انقلاب برون را انجام دادهایم و متأسفانه این شیطان درون و برون با هم دست به کار شدهاند تا این انقلاب درون صورت نگیرد؛ زیرا که انقلاب درون که صورت بگیرد خود به خود انقلاب برون هم صورت میگیرد، یا به قول علوم سیاسیها ترمیدور انقلابها اتفاق بیفتد؛ یعنی، انقلاب درون ما دور بخورد و سر جای اولش برگردد. انقلاب درون چه بود؟ این که من باید حاکم برفکر، تخیلات و شهوات خود باشم، شهوات پنج گانهی من. بر غضب من باید حسین(ع) حاکم باشد، نه یزید. مگر نمایندهی حسین(ع) کیست؟ عقل. و نمایندهی یزید کیست؟نفس است. منطقیون میگویند که جمع متضادین محال است. آدم نمیتواند سیاه و سفید را با هم جمع کند. ولی متأسفانه بعضیها دارند این کار را انجام می دهند هم حسین(ع) و هم یزید را با هم جمع می کنند. درونشان یزید است و بیرونشان حسین(ع)است. این خسارت بسیار بزرگی است که باید درست شود.
مرحلهی بعد برای انقلاب برون عوض شدن دیدمان است. ما به یک عینک دو دید نیاز داریم. باید دیدمان به جای اینکه دنیایی باشد، آخرتی باشد. به جای این که ظاهری باشد، باطنی باشد. به جای این که مادی باشد، معنوی باشد.
آن وقت است که دایره ی تشخیص نیاز و رفتارم الهی می شود که به این جهان بینی الهی میگویند.
باید تمام زندگی ما بندگی شود بندگی همان زندگی به رنگ خداست.
علامت هم دارد: ۱) تمام اعمال من طهارت داشته باشد، هم طهارت ظاهری و هم طهارت باطنی. هم باوضو باشد، هم به حلال و حرام و نجس و پاکی آن توجه کنیم. همهی اعمال من نیت خدایی داشته باشد. حتی می توان تفریح و ورزش را هم خدایی کرد چگونه؟ خدایا من به تفریح نیاز دارم نشاط رمز حیات است. وقتی که من بازی خود را با نیت خدایی انجام می دهم دیگر بازی حرام انجام نمیدهم.
ظاهرا بعضی از فقها این گونه فتوی دادهاند که بیلیارد حرام است. کسی که نیت خدایی دارد کار حرام انجام نمی دهد. آیا میشود سر یک مظلوم را قربه الی الله برید؟ با خدا که وارد وادی حرام نمیشود رفت. ابن ملجم با خدا به وادی حرام رفت به قصد قربت رفتند و شمشیر به فرق علی(ع) زدند. ما که ابن ملجم نیستیم. اگر می خواهیم زندگی ما رنگ بندگی پیدا کند:
۱- طهارت ۲- نیت خدایی داشتن ۳- باید اعمالم، من را به خدا بکشاند، رو به قبله باشد، رنگ خدایی داشته باشد، باید آداب اسلام داشته باشد نه آداب غربی.
پارک، تفریح، ورزش، خواب و خوراک را باید با آداب اسلامی جلو برد. این ویژگی یاران عاشورایی امام زمان(عج) است.
اگر زندگی با بندگی منطبق نباشد چه می شود؟ اکثر زندگی من خواب می شود خواب غفلت و شاید مقداری از آن بیداری باشد. حیف است که انسان از ۷۰ سال عمرش ۲ سالش را بیدار باشد اگر تمام وقتهای نماز و روزه و عبادت ما را جمع کنند میشود ده سال. ما ده سال بندگی کرده ایم و ۶۰ سال غفلت. قرآن می فرماید:
«آدم وقتی که غافل باشد مقامش از حیوان هم پستتر است. توجه! اگر مقام من از حیوان هم پست تر شود چگونه در روز جزا بروم و به حضرت عباس(ع) بگویم که دستم را بگیرد.
یکی آمد محضر امام صادق(ع) و گفت: یابن رسول الله آیا روز قیامت ما را شفاعت می کنید؟ حضرت فرمود: همه ی شما را شفاعت می کنیم به شرطی که دستتان به ما برسد و ما شما را بشناسیم.
در آن وادی وانفسا اگر به شکل حیوان برویم چگونه می خواهیم شفاعت بگیریم؟ پس باید از غفلت بیرون برویم.
غفلت یعنی چه؟ ما حواس ظاهری و باطنی داریم. انسانی که غافل است فقط حواس ظاهریاش کار میکند، باطنیاش نه. برای بیداری از خواب غفلت باطن بینی لازم است.
امشب خوش به حال کسانی که زمزمهی ملائکه را می شنوند. امشب خوش به حال کسانی که زمزمهی همه را میشنوند. در زیارت عاشورا آمده است که لقد عظمت الرّزیه؛ بعضی جاها میگویی که امشب در آسمان و زمین برای امام حسین(ع) عزاداری است.
شنوایی، بویایی، بینایی، چشایی و لامسهی باطنی برای هر کدام مثالی:
مال حرام: آتش. باطن عبادت را ببینید. نماز: عشق بازی با خدا، طهارت: هیچ کس از طهارت فرار نمیکند، هیچ کس از حمام رفتن فرار نمی کند. چرا که پاکیزه می شود.
خداوند رودخانهای گذاشته که روزی سه بار در آن شنا میکنیم و خودمان را میشوئیم. وقتی که بچهای حمام می رود و خودش را خوب نمی شوید. به او می گویند خودت را گربه شوی کردی؟ بعضیها در نماز این گونهاند، خودشان را گربه شوی می کنند. درست خودتان را شستشو بدهید.
شور بدون شعور در مباحث دینی- مذهبی
پیروی از مکتب عاشورا خیلی خاصیت دارد گاندی آتش پرست را هم متحول کرده است مکتب عاشورا مسیحیها را، یهودی ها را و هر آزادمرد را متحول کرده است، ولی متأسفانه تأثیر آموزه های عاشورایی در شیعیان کم شده است.
خاصیت های عاشورا اگر در جامعهی ما پررنگ شود معلوم می شود که ما فرزند عاشورائیم و منتظر ظهور.
عاشورا دو بعد دارد، یکی شور و دیگری شعور است. تمام تلاش دشن این است که شعور عاشورا را بگیرید. عاشورا اگر شور تنها داشته باشد هیچ خاصیتی ندارد. نمیگویم که شور بد است. شور خوب است وقتی که مقدمهی شعور باشد.
سه مثال شور بدون شعور بیان می کنم: یکی از زیباترین جاهایی که شور دارند حج است دور خانهی خدا لباس احرام میپوشند و دور خانهی خدا میگردند.
لبیک می گویند، اللهم لبیک. در صحرای عرفات منا عجب حال قشنگی دارد! دعا میکنم خدا به جوانها در جوانی نصیب کند شور قشنگی دارد.
طبیعتاً کسی که از حج بر میگردد معرفتش باید بالا برود. باید نماز را به پا دارد. متأسفانه نمیدانم عمدی است یا سهوی این را نمی دانم. بخشی از پرواز برگشت حاجیها سحر است، ساعتی که نه میتوانند در جده نماز بخوانند، نه در ایران. نماز را باید در هواپیما بخوانند. چندین سال است که بنده شاهد بودهام، بلندگو به دست گرفتهام در فرودگاه مکه حتی به شوخی هم گفتهام ای حاجیهای از خدا برگشته، ای حاجیهایی که دور خانهی خدا گشتید و ضجه زدید و خلاصه حال قشنگی داشتید اصل حج، نماز است،آموزه های دین است. ما باید نمازمان را در هواپیما بخوانیم.
لذا در فرودگاه جده وضو بگیرید باید در هواپیما نماز بخوانید؛ چون وقتی که هواپیما در ایران می نشیند نماز قضا شده است. هواپیما با سرعت ۷۰۰الی ۸۰۰کیلومتر به سمت خورشید، به سمت شرق میرود، مثل فرصت معمولی ۱٫۵ساعت نیست. فرصت نماز به ۴۵دقیقه میرسد. چند روحانی بودیم که گلویمان را پاره کردیم و داد زدیم. باور کنید که در هواپیما از پانصد نفر شاید ۱۰۰یا ۱۵۰نفر بیشتر نماز نخواندند بقیه راحت گفتند که حاج آقا چرا شما آنقدر سخت میگیرید؟! این مورد را می گویند که شور دارد ولی شعور ندارد.
امام حسین(ع)ظهر عاشورا وسط میدان برای نماز، سه شهید داده است.
نمونهی دوم: وسط میدان جنگ یکی از یاران امام علی(ع)به ایشان گفتند که وقت نماز است. یکی گفت: یا علی حالا تو هم وقت گیر آوردهای؟ داریم می جنگیم. حضرت گفت که ما فقط برای نماز میجنگیم و جهاد میکنیم.
شور بدون شعور استثناءاست ولی درد است. در فرودگاه مهر آباد هنوز پیاده نشدیم بعضیها از همان جا و بعضیها در ایران ریشهایشان را شش تیغه کردند، کراواتها را گذاشتند و با تمام خانمهایی که به استقبالشان آمده بودند، مصاحفه کردند! فقط مانده بود که روبوسی کنند.
نمونهی بعدی: آمار سینه زنان ظهر عاشورا بیشتر است یا نماز خوانهای صبح عاشورا ؟! در بعضی از مراسم دهه محرم حدود سه ساعت سینه میزدنند، ولی دریغ از نیم ساعت سخنرانی.CDعزاداری و نوحه میلیون میلیون تکثیر می شود ولیCD سخنرانی ده میلیون هم تکثیرنمی شود. این است شور بدون شعور. عاشورا، اگر شور بدون شعور داشته باشد هیچ چیز ندارد.
انسان عاشورایی، انسان معنوی است
انسانی که عاشورایی میشود زبانش معنوی می شود و دیگر مادی حرف نمیزند.
آیا آنقدر که فکر صورت خود هستید، به سیرت فکر می کنید؟ امام زمان(عج) از این مدل یاران میخواهد که دیدگاهشان باطنی، الهی و معنوی باشد. به آخرت، روح، خدا بیش از جسم و دنیا و خود اهمیت میدهد. جهان بینی باید الهی باشد. اول انقلاب، دیدگاه الهی شده بود، وضعیت و زندگی هم الهی شده بود. وقتی که دیدگاه الهی باشد بوی عطر خدایی جامعه را میگیرد. ولی اکنون دیدگاه مادی شده زندگی هم مادی شده است؛ دنیا بوی گند تعفن میدهد اگر مادی باشیم.
از چهرههای عاشورایی، شهید حاج یونس زندآبادی که دعا می کرد مانند ابا عبدا… سر و دست از بدنش جدا شود که همین گونه هم شد.
وقتی که دیدگاه ما عوض شود دلسوزی ما هم عوض می شود، نیاز ما و رفتار ما عوض می شود.
شب عاشورا که امام حسین(ع) در حال خواندن خطبه بود قاسم بن حسن(ع) کنار شانهی عمو نشست و او را میبوسید، مدام نگاه می کرد، آخرش که خطبهی عمو تمام شد گفت: عمو جان من هم فردا کشته می شوم؟ آیا بچهی ۱۳ساله از این حرفها باید بزند؟این ۱۳ساله در کربلا بود، در انقلاب ما هم بهنام محمدی ۱۳ساله در خرمشهر غوغا میکند، بروید و ببینید که بهنام محمدی در خرمشهر چه کارها که نکرده است.
امام حسین(ع) فرمود عمو جان تو دیدگاهت نسبت به مرگ چگونه است؟ چهقدر قشنگ امام حسین(ع) گزینش می کند، ای کسانی که میخواهید یاران امام زمان(عج) باشید، مرگ در نظر شما چگونه است؟ اگر توانستیم با تمام وجود بگوییم «احلا من العسل» یاران امام زمان(عج) هستیم، یاران عاشورایی امام زمان(عج).
در عملیات کربلای پنج که شب جمعه ۱۹دی ماه شروع شد، شب چهار شنبه ۱۷ دی ماه دعای توسل در سنگر برگزار شد. دعا که تمام شد دو نفر از بچهها سرهایشان را گذاشتند روی شانهی هم و با هم گریه می کردند. دو تا جوان یکی دیپلم ریاضی یکی دیپلم تجربی. جزو نفرات اول کنکور تجربی خیلی با هم رفیق بودند به حدی که بقیه بچهها میگفتند که اینها اشکانیانند بس که گریه می کردند؛ هر دو غواص بودند مثل مارگزیدهها گریه می کردند. بچه ها به آن ها میگفتند چه خبرتان است که اینقدر گریه می کنید؟ یکی از آنها که کوچکتر بود یک جمله گفته بود که با دیدگاه مادی قابل فهم نیست این را جوانان مادی امروز نمیفهمند. گفته بود، شما دعا کنید که در عملیات شهید شوم دیگر گریه نمیکنم! جمله دوم که گفته بود این بود که، به خدا قسم نفس در سینهام تنگی می کند؛ یعنی در این دنیا بیشتر از این نمی توانم نفس بکشم.
نمونهاش را در کربلا جستجو کنیم آنجا که عباس(ع) آمد. گفت برادر قبضات صوری نفس در سینهام سنگینی می کند، این را که گفت بچه ها دوباره به گریه افتاده بودند.
شب چهارشنبه اینها را گفت و صبح جمعه جزو غواصهایی بود که بدنش سوراخ سوراخ شده بود جزو اولین شهدای عملیات بود. دوست بزرگتر آمد و دست گذاشت روی سینهاش این صحنه را شاهد بودم گفت رفیق بنا نبود تنها بروی بنا بود با هم برویم در کربلای هشت او هم رفت و دیگر نیامد.
دیدمان را عوض کنیم وقتی که امام زمان(عج) می پرسد مرگ در نظر شما چگونه است؟ بگوییم «احلا من العسل». تا امام حسین(ع) به قاسم(ع) گفت عمو جان تو هم شهید می شوی، دیگر در پوست خود نمی گنجید. می گویند که قاسم(ع) تا صبح در حال راه رفتن بود و می گفت من شهید می شوم من هم شهید می شوم. روز عاشورا آمد خدمت عمو گفت عمو جان بگذار بروم. امام حسین(ع) ده سال این امانت را نگه داشته اگر برود جواب برادرش امام حسن(ع) را چه بدهد؟امام حسین(ع) گفت: صبر کن؛ و مدام بهانه می آورد. قاسم(ع) به امام حسین(ع) گفت عمو جان اگر اجازه ندهی دستخط برادرت را نشان شما میدهم. زمانی که دستخط را نشان امام حسین(ع) داد، امام حسین(ع) بلند بلند گریه میکرد. امام حسن(ع) دو تا امانت نزد امام حسین(ع) داشت، یکی قاسم دومی عبدالله. قاسم سیزده ساله و عبدالله ده سال. تا دست خط امام حسن(ع) را نشان امام حسین(ع) او را در بغل گرفت. فقط یک مورد اتفاق افتاده. امام حسین(ع) در وداع علی اکبر(ع) غش نکرد ولی در وداع قاسم(ع) غش کرد. اگر زینب(س) نمی آمد شاید حسین(ع) آنجا به هوش نمیآمد. زینب(س) آمده برادر داری چه کار میکنی؟ زره اندازه قاسم نبود کفن تن قاسم کردند، نوجوان سیزده ساله به میدان رفت. رجز خواند، نبرد بسیار زیبایی کرد به خیمه ها برمی گشت و می گفت عمو جان خوب است؟ عمو جان خوب دارم فدایت میشوم؟ عمو جان من به پدرم قول دادم که فدای تو بشوم ولی نمی دانم بعضی ها نوشته اند که لشگر به قاسم(ع) حمله کرد فقط یک جمله گفت صدا زد عمو جان به فریادم برس.
نوبت به عبدالله رسید. عبدالله را امام حسین(ع) سپرد به دست حضرت زینب(س) و گفت خواهرم امانت است نگذاری از خیمه بیرون بیاید. ولی عبدالله دارد دق می کند و میگوید آیا می شود عمویم شهید شود و من زنده بمانم؟ یک بچه ی ده ساله. در روایت است که یک لحظه فرصت پیدا کرد و از دست عمه در رفت. در میدان قتلگاه شمشیر است که دارد پایین می آید خودش را روی بدن عمو انداخت و گفت نامردها عمویم را نزنید. محل شهادت عبدالله(ع) را روی سینه ی امام حسین(ع) نوشته اند. دست های عبدالله قطع شد زیرا که هر شمشیر که می آمد دست هایش را می گرفت تا به عمو برخورد نکند.