احساس شوق می کنم اینجا در این حرم
مثل کبوترم که به هر سمت می پرم
شایسته ی زیارت شش گوشه نیستم
منت گذاشت مادر تو باز بر سرم
در باغ سیب تو نفسی تازه می کنم
از عطر دلپذیر ضریحت ، معطرم
بالاسرت که می رسم از حال می روم
باید چگونه در حرمت تاب آورم ؟
پر می دهد کبوتر دل را به ناکجا
این شاهکارِ ” فرشچیان ” در برابرم
پایین پای تو به غزل فکر می کنم
باید که روضه خوان بشود ، دیده ی ترم
از روضه های زخم جوانت کنار تو
انگار می شود دو سه بیتی مقدرم
آیینه ی شکسته ی در خون شناورم
لبریز آه شد تن تو ، خاک بر سرم
آن قدر اسب و سنگ به تو لطف کرده اند
تکرار گشته ای همه ی دشت ، اکبرم
با این دل شکسته به هر شکل می شود
جسم تو را که بین عبا هست ، می برم
سخت است بهتر است غزل را رها کنم
شاید خدا نکرده ، مبادا که مادرم…
باشد قرارمان شب جمعه ، فدای تو
من قول می دهم غزلی نو بیاورم
غم ، قتلگاه ، مادر تو ، چشم تر ، حرم
باید غزل سرود شب جمعه در حرم
