باسمه تعالی
یا حسین(ع)، هر کس به کربلای تو رسید، مکثی کرد، ایستاد و هر کس به تو رسید شکست، گریست، نالید.
یا حسین(ع)، نام تو آغاز بغض است و یادت شروع باران؛ باران، هر چه غبار و آلودگی است را با خود میبرد و همهجا را صاف و روشن و زنده مینماید و بارانی، که از چشمهی چشمهای خیس و نمناک در سوگ تو میبارد، هر چه ناپاکی و زشتی و پلیدی است را با خود میشوید و میبرد و دلی پاک و روشن را به ارمغان میآورد.
یا حسین(ع)، این چه رازی است که دراندوهت نهفته است که هستی را سوگوار تو کرده است. هر شکستی که به موجودات میرسد از اندوه شکستن توست و هر سوز و نوایی که در هستی میپیچد نوحهگری در ماتم توست!
دیگر شگفت نیست اینکه میگویند در عالم هیچ موجود بیصدا و ناطقی نیست که در عزای تو حیرت زده و سرگردان و سوگوار نباشد؛ در مصیبت تو که اعظم مصائب است هستی از ازل تا ابد مصیبت زده است.
یا حسین(ع)، نی، در شکایتهای خویش از فراق تو میگوید. شاخههای پیچیدهی در هم از غم واندوه توست که به خویش میپیچند.
کوه و صحرا، غبارآلود غبار نشسته برسر و روی نازنین تواند؛ در گودال، در قتلگاه، در تنور، بر نیزه، در کوفه، در شام.
آسمان در هنگامهی شفق و فلق، سر برهنه و سرخ روی، از خونی است که آن روز به صورتش پاشیدی تا چهرهاش برای همیشه نیلی شود. ناله و گریهی رعد و آتش بهجانی برق از آن روز جانکاه است که بر جانت آتش زدند و خیمههای حرمت را در آتش سوختند و صدای گریهی یتیمانت را نشنیدند که از شدت درد، درد بیکسی و بیپناهی، درد سیلیهای سنگین، درد گوشهای خونین بی گوشواره با پاهای برهنه و دامان آتش گرفته در صحرا میدویدند و میافتادند و مینشستند و میشکستند.
یا حسین(ع)، از آن روز سرخ همهی روزها عاشورای تو شد و همهی زمینها کربلایت و همهی ماه ها محرمت؛« کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا، کل شهرا محرم».
همهی زمینها کربلای تواند اما کربلا کجا و آنها کجا؟ کربلا سرزمین یگانهی خداست؛ زمینی که همهی کرهی خاکی بر او غبطه میخورند و سر تعظیم در مقابل عظمتهای او فرود میآورند تا آنگاه که در قیامت زیباترین و دلنوازترین نقطهی بهشت گردد.
یا حسین(ع)، قبر تو در دلهای عاشقان توست «وقبره من والاه». شاید از این است که دلهای شیفتهی تو چون ساقههای تردند، نرم و نازک و شکننده، که وقتی نام تو بر آنها جاری میشود بیاختیار اشک میریزند و ناله میکنند؛ چون تو در آنها جریان داری، چون تو در آنها ساکنی، خانهداری. قلبهایی که تو را ندارند، هیچ ندارند، قلبهایی که تو در آن ها خانه نداری از خدا، پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) بیبهرهاند. این محبت پنهانی را خدا در دلهای مؤمنین قرار داده است:«ان للحسین محبه مکتومه فی قلوب المومنین».
یا حسین(ع)، محبت تو را خدا در دلها گذارده است؛ این محبت از آغازبوده است. این عشق، شرارهای است که به جان همهی خوبان از آدم تا خاتم افتاده است و مگر نه اینکه آدم در سرگردانی و پشیمانی خویش به دنبال نامی بود تا خدا را به او سوگند دهد و رهایی یابد که جبریل برایش نامهای اعظم را خواند:«یا حمیدُ بحق محمد»، وآدم تکرار می کرد:«یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه(س)، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین(ع)». ناگهان با نام تو دلش شکست و با شنیدن مرثیهات اشک از چشمانش سرازیر شد وخدا توبهاش را پذیرفت.
یا حسین(ع)، خنجری که گلوی نازنینت را برید، بر تو گریست و نیزهای که بر پهلوی مبارکت نشست، اول بر تو اشک ریخت و آنگاه خم شد و بر پهلویت نشست. به اسبهایی که نعلشان را تازه میکردند تا بر پیکر نازنینت بتازند خرده مگیرید، اسبها اول بر تو میگریستند و در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، اعضای بدنت را قطعه قطعه میکردند.
یا حسین(ع)، تو خود ما را به اشک در سوگ خویش خواندهای که:
«شیعتی ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونی او سمعتم بغریب أو شهیدٍ فَاندبونی»
پس بگذار در سوگ سرخ عاشورایت چون امام زمان(عج)، اگر اشک چشممان تمام شود بر مصائب تو خون بگرییم.
خاضعینیا، ۱۳/۸/۹۲