تو از تبار آبها
نه ،آب از تبار توست
و آب بعد سالها
هنوز بی قرار توست
اگر کشید دشمنی
به خشم ،گوشواره را
به چشم تو ندیده بود
درخشش ستاره را
صدای تازیانه ها
تو را عذاب داده بود
تو از تبار یاسی و
کبود رنگ تو نبود
چه رنجها کشیده ای
میان مردمان پست
برای تو هنوز هم
نگاه لحظه ها ترست
به نیت رها شدن
چه ناگهان و بی امان
کبوترانه پر زدی
به سوی بام آسمان
طیبه شادمانی