قارب بن عبدالله بن اُرَیقِط (اُرَیقِد)دئلی یا دیلمی
از شهیدان نبرد نخستین
هر کس تو را میدید شجاعت پدرت را به یاد میآورد. پدرت عبدالله، راهنمای پیامبر به مدینه در شب لیلهالمبیت بود و مادرت فکیهه، کنیز امام حسین و در خدمت رباب. تو حاصل این ازدواج بودی و بدینسان بود که تو را غلام حسین مینامیدند. بر خود میبالیدی وقتی تو را به این نام میخواندند و پاسخشان میدادی: در دو عالم کدام سرفرازی برتر از اینکه «مولی الحسین» خطابم کنند.
چهل سال در این دنیا زیسته بودی و اینک در شامگاه بیست و هفتم رجب به التماس و لابه از امام میخواستی که تو را به همسفری بپذیرد و مادرت نیز در موج اشک و استغاثه رخصت همراهی از رباب طلب میکرد و اینگونه تو و مادرت همسفر آفتاب میشدید.
سوم شعبان همراه کاروان به مکّه رسیدی. و از آنجا به سوی کربلا رهسپار شدی. مادرت فکیهه، نهایت راه را از زبان امام دریافته است و هماره میگوید:
-عزیزم این راه خوش فرجام است هر چند خونین و ناگوار باشد. اگر روزی مرگ از چهار سو فرزند پیامبر و خانوادهاش را محاصره کرد مثل ماهی در خون شنا کن. من آنگاه شیرم را بر تو حلال میکنم که فرزند پیامبر از تو راضی باشد.
کاروان به کربلا میرسد. امام، مقتل یاران را یکبهیک نشان میدهد. آنگاه که امام پروازگاهت به بهشت را به تو نشان میدهد تا از لبان فرزند پیامبر میشنوی که فردا شهید میشوی، به اشتیاق به خیمه میآیی و خبر شهادت در راه حسین را به مادر میدهی. مادرت تو را شادباش میگوید. اما تو نگرانی. نگران جان خویش! نه، نگران اسارت مادر. چون از مولایت حسین شنیدهای که: پس از کشتن ما زنان و کودکان به اسارت خواهند رفت.
-فرزندم، اسیری را به جان خریدارم. همسفر دختران پیامبرم و خدمتگزار. تمام توانم را به دستهایم میبخشم تا خاری از پای کودکی برآورم. عزیزم، مادرت به هزار بار مرگ در این راه دل بسته است.
-عزیزم قارب، من شیفتهی محبت حسینم، دلباختهی لطف رباب. فرزند عزیزم من این خانواده را فهمیدهام و همه چیز را به پای این فهمیدن میریزم. وقتی فهم باشد و معرفت، تلخ، شیرین میشود، سخت، آسان و راههای دور، پیمودنی.
اما مادر از تو خواستهای دارد. با تمام وجود برمیگردی و چشمدرچشم مادر میدوزی.
-هر چه بگویی به جان میپذیرم مادر.
-پسرم در لحظهی شهادت، از خدا بخواه که مرا همنشین فاطمه گرداند. من همه چیز را به یک لحظه دیدار او میبخشم.
عاشورا فرا میرسد ابری سیاه بر میدان دامن گسترده است. در انبوه تیرها میجنگی و پیش میروی و تیر در پی تیر، جایجای پیکرت را بوسهباران میکند. بر خاک میافتی. ناگهان حجابها کنار میرود، روضهی بهشت در چشمانت میشکفد. چه میبینی؟ هیچکس نمیداند امّا زیر لب زمزمه میکنی: السلام علیک یا رسولا…، السلام علیک یا فاطمه الزهرا. صدایی به گوشت میرسد. اندک توان را به گوشها میسپری:
-قارب، مادرت با ماست و تو نیز همنشین پیامبر در بهشتی.
چه خوشبختی قارب، که در آخرین لحظات، حسین بوسه بر پیشانیات مینهد و در بدرقهی نگاه مولایت تا بهشت بال میگشایی.
سلام بر تو که منتقم موعود سلامت داده است: السلام علی قارببن مولیالحسینبن علی.
برگرفته از کتاب آینه داران آفتاب تألیف دکتر محمدرضا سنگری
تبار ونژاد
پدرش عبدالله بن اریقط یا اریقد دئلی یا دیلمی یار پیامبر بود و در هنگام هجرت پیامبر راه بلدی وی را به مدینه بر عهده داشت.مادرش فکیهه،کنیز امام حسین و در خدمت رباب بود. به همسری عبدالله درآمد و قارب حاصل این ازدواج بود.در نتیجه وی را غلام حسین(ع)می گفتند.
زمان پیوستن به اباعبدالله
از مدینه به مکه تا کربلا همسفر با امام و مولای خویش بود.
نحوه شهادت
شهادت او را قبل از ظهر و در حمله اولی،تیر باران صبح،دانستهاند.
سن
حدود ۴۰سال
ویژگی ها وفضایل
بصیرتمند در دین،فداکار،ایثارگر،آشنا با معرف قرآنی و روایات،شیفته اهل بیت، شجاع و رزم دیده، مخلص و صادق و صبور در مشکلات.
نام در زیارت نامه ها ومنابع
در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:السلام علی قارب مولی الحسین بن علی. درکتب معتبر مانند: بحارالانوار:ج۴۵،ص۶۹،تنقیح المقال:ج۲،ص۱۸،ابصارالعین:ص ۵۴، اقبال:ج۳،ص۷۶، اعیان الشیعه: ج۱،ص۶۱۱،اکلیل المصائب:ص۱۳۳،ذخیرهالدارین:۱۷۳، عبراتالمصطفین:ج۲، ص۱۵۶، الاصابه:ج۴، ص۵ و۲۴، فرسان الهیجاء: ج۲،ص،۲۴ از او سخن گفته شده است.
رجز
رجزی را به وی نسبت ندادهاند.
اطلاعات دیگر
۱٫ پدرش هنگام هجرت بر دین پیامبر ماند و ذهبی در کتاب تجرید خویش وی را از اصحاب پیامبر دانستهاند.
۲٫ مادرش فکیهه خدمتکار و کنیز خانه اباعبدالله و رباب محسوب می شد. مادر نیز تا کربلا همسفر اباعبدالله بود.
معرفی قارب بن عبدالله اریقط در منابع فارسی موجود در کتابخانهی تخصصی مؤسسهی فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول:
نام کتاب | مؤلف | صفحات |
آیینهداران آفتاب | دکتر محمدرضا سنگری | ۴۷۶ |
سه مقتل گویا | عبدالرحیم عقیقی بخشایشی | ۹۴ |
کربلا یا گلزار حسینی | سید محمدتقی شهرستانی | ۱۳۳ |