کاروان کم کم به کوفه نزدیک میشد. قصری مرتفع و مسجدی که از دور دست پیدا بود، گواه نزدیک شدن کاروان به روستایی سرسبز و آباد بود. طایفهای از بنیاسد در این محل زندگی میکردند.
امام در این محل خواب دید که سگانی به او حمله میکنند و پیشاپیش آنها سگی دورنگ(پیس) دیده میشود. امام به یاران فرمود: ما ارانی اِلاّ مقتولاً؛ من جز کشته شدن فرجامی نمیبینم. آنگاه خواب خود را بازگفت.
بعضی ملاقات امام را با یکی از اهل کوفه در این محل دانستهاند که به امام توصیه کرد برگرد و به کوفه مرو و اباعبدالله فرمود: یا عبدالله لَیسَ یخفی عَلَی الّرای اِنَ الله لا یُغلَبُ علی امره؛ ای بندهی خدا، نظر و دیدگاه بر من پنهان نیست؛ اما امر و ارادهی خداوند شکست ناپذیر است (ارادهی الهی گریز ناپذیر است)
نام این شخص را عمروبنلوذان نوشتهاند. او از قبیلهی عکرمه و پیرمرد بوده است.
منزل عقبه را در راه مکه بعد از واقصه دانستهاند. این ایستگاه قبل از قاع و از عکرمهبنبکروائل بوده است.۶۲قصری که در این منطقه بوده قصر حمران نام داشته است. عقبه به کوه دراز میگویند. ورود امام و کاروانش به این منزل را روز جمعه ۲۵ ذیالحجّهالحرام نوشتهاند.
دینوری ملاقات عمروبنلوذان را در بطنالعقیق ذکرکرده است. عمرو به امام گفت: ابنزیاد در کمین اوست و از قادسیه تاعذیب لشکریان و جاسوسان هستند.جانم به فدایت، بازگرد!