یکی از آبگاههای مهم و حادثهساز در مسیر اباعبداللهالحسین(ع)منزل زباله است. زباله به معنای محلی است که آب را در خود نگه میدارد. در این روستای پرآب طوایفی از بنیاسد، زندگی میکردند تقریباً تمام این مناطق تا کربلا محل استقرار بنیاسد بوده است. در این منزل سه حادثهی مهم را گزارش کردهاند:
۱٫ امام خبر شهادت عبداللهبنیقطر را در این منزلگاه شنید. در تاریخ طبری آمده است: بکربنمصعبمزنی گوید: حسین به هر آبگاهی میرسید، مردم آنجا به دنبال وی میآمدند تا به زباله رسید و از کشته شدن برادر شیری خود، عبداللهبنیقطر خبر یافت.
مصعب گوید: حسین به زباله بود که خبر بدو رسید و نوشته ای برون آورد و بر مردم فرو خواند:
به نام خدای رحمان رحیم. باری، خبری فجیع آمده است: کشته شدن مسلمبنعقیل و هانیبنعروه و عبداللهبنیقطر. شیعیانمان ما را بییاور گذاشتهاند. هر کس از شما میخواهد بازگردد، باز گردد که حقی بر او نداریم.
گوید مردم یک باره از وی پراکنده شدند و راه راست و چپ گرفتند و او ماند و یارانش که از مدینه با وی برون آمدهاند. این کار را از آن رو کردند که گمان داشت بدویان از پی او آمدهاند به این پندار که سوی شهری میرود که مردمش به اطاعت وی استوارند و نخواست با وی بیایند وندانند کجا میروند؛ که میدانست وقتی معلومشان کند، جز آنها که میخواهند جان بازی کنند و با وی بمیرند، همراهش نمیروند.
گوید: به وقت سحر، امام به غلامان خویش گفت که آبگیری کردند.
به نظر میرسد منزلگاه زباله، نخستین و از مهمترین پالایشگاههایی است که امام به تصفیهی یاران میپردازد تا عناصر سست و متزلزل و مردد را از نهضت سترگ و شکوهمند خویش دور کند. چه بسیار در راه پیوستند که گمان قدرت و ثروت و شهرت داشتند. حتی برخی گمان میکردند که اباعبدالله فرزند پیامبر است و تیر و شمشیر بر او کارگر نیست. اما وقتی امام فرجام راه را میگفت و عاقبتی چون یحیی را برای خویش ترسیم میکرد به تدریج و گاه دسته دسته از امام گسستند و به عافیت خویش پیوستند.
این نکته نیز گفتنی است که امام نمیخواست، انگیزهی پیوستن، احساسات و عواطف برانگیخته باشد. امام عناصری را میطلبید که بر اساس معرفت و بصیرت همراه شوند؛ همان گونه که خوارزمی گفته است: و انّما اراد ان لا یصحبُه انسانٌ الاّ علی بصیره آنان که با اباعبدالله ماندند دلیل ماندن خویش را نیز همین میگفتند: انا علی نیاتنا و بصائرنا.
در ینابیعالموده آمده است که امام فرمود: ایّها النّاس! فمن کان منکُم یَصْبِرُ علی حدّالسیّف، و طعن الاَسِنّه، فلیقُم معنا و اِلّا فلینصرف عنّا.؛ ای مردم هر کس از شما بر برندگی شمشیر و زخم نیزهها پایدار و مقاوم است بماند و الاّ برود.
۲٫ خبر شهادت قیسبنمسهرصیداوی را در همین محل شنید و به روایتی قاصد عمر سعد خبر را آورد.
در مقتلالحسین همهی آنچه پس از شنیدن خبر شهادت عبداللهبنیقطر آمده برای شهادت قیسبنمسهر ذکر شده است.
در مراصد، زباله را در راه مکه و بین واقصه و ثعلبیه و سرزمینی گسترده و سرشار از آب بوده که تا شقوق بیست و یک میل فاصله است و بنیغاضره از بنیاسد در آن حصار و مسجدی برپا کرده بودند.
زمان ورود امام به منزل زباله چهارشنبه ۲۳ ذیالحجّه گزارش داده شده است.
۳٫ فرستادهی محمدبناشعث و عمربنسعد که به خواهش مسلم، او را با نامهای حاکی از بیوفایی و پیمانشکنی مردم کوفه گسیل کرده بودند، رسید و چون امام حسین(ع) آن نامه را خواند، به درستی خبر کشته شدن مسلم و هانی یقین کرد و سخت اندوهگین شد.آن مرد خبر کشته شدن قیس بن مسهر را هم داد.
گفتهاند امام پس از کسب خبر قطعی شهادت مسلم، به دختر یازده ساله یا سیزده سالهی اومهربانی کرد و او دریافت. در ناسخالتواریخ آمده است: اعثمکوفی در کتاب خود مینویسد که: مسلمبنعقیل را دختری سیزده ساله بود که با دختران حسین میزیست و شبانه روز با ایشان مصاحبت داشت. چون امام حسین خبر مسلم بشنید، به سراپردهی خویش درآمد و دختر مسلم را پیش خواست و نوازشی به زیادت و مراعات بیرون عادت با وی فرمود. دختر مسلم را از آن حال، صورتی در خیال مصوّر گشت. عرض کرد یا بنرسولالله! با من ملاطفت بیپدران و عطوفت یتیمان مرعی میداری، مگر مسلم را شهید کرده باشند؟
حسین را نیروی شکیب برفت. پس بگریست و گفت: ای دختر! اندوهگین مباش! اگر مسلم نباشد من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو باشد و دخترانم خواهران تو باشند و پسرانم برادران تو باشند.
دختر مسلم فریاد برآورد و زار زار گریست و پسرهای مسلم سرها از عمامه عریان ساختند و به های های بانگ گریه درانداختند و اهلبیت در این مصیبت با ایشان موافقت کردند و به سوگواری پرداختند و حسین(ع) از شهادت مسلم، عظیم کوفته گشت.
نام این دختر را حمیده، مادرش را امکلثوم، دختر امیرالمؤمنین(ع) و برخی دختر رقیهبنتعلی(ع) دانستهاند و نوشتهاند که پس از شهادت اباعبدالله و حملهی دشمن و آتش زدن خیمهها، این دختر، کنار خیمهها به شهادت رسید. او را هفت ساله نیز نوشتهاند.