نامهرسان بصره
سلیمان نامه را بوسید و بر دیدگاه نهاد. چالاک و سبک بر زین اسب نشست تا نامه مولایش حسین را به بصره برساند. میراند و میراند و پرشتاب و بیدرنگ از جادّه و سنگلاخ و درّههای خطرخیز میگذشت تا خود را به بصره برساند. مخاطبان نامه مالکبنمسمعبکری، احنفبنقیس، منذربنجارود، مسعودبنعمرو، قیسبن هیثم و عمروبنعبیداللهبن معمّر بودند. امام نوشته بود:
باری، خدای تعالی، محمّد را به پیامبری بر بندگان برگزید و به نبوّت کرامت و عظمت بخشید و رسول خویش کرد. آنگاه او را به دریای رحمت خویش متصّل کرد و از تیرهخاکدان به جوار لطف خویش رساند. او بندگان را به خیر و صلاح راهبر بود و رسالت خویش را بهدرستی به فرجام رساند. درود و سلام خدا بر او باد و خاندانش. ماییم خاندان او، ولیّ، وصیّ و وارث او و شایستهترین مردم به جانشینی او. اندوه و دریغ که دیگران این جایگاه را به خویش بستند و از ما گسستند و حرمت اهل بیت پیامبر شکستند و ما به پاس نگاهبانی از وحدت و سلامت جامعه مسلمین و پرهیز از تفرقه سکوت کردیم؛ با اینکه میدانستیم شایستهترین جانشین پیامبریم. اینک من پیک خویش را همراه با نامه به سوی شما فرستادم. شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر می خوانم، چرا که سنّت پیامبر را کشتهاند و بدعت و دروغ و فریب را زنده کردهاند. اگر سخن مرا میشنوید و فرمانم را پیروی میکنید، شما را به راه حقیقت و رستگاری دعوت میکنم. والسّلام علیکم و رحمهالله.
سلیمان نامه را میخواند و اهل مجلس میگریستند. قَعنَب در گوشهای از مجلس با دوست صمیمی و همیشگیاش حجّاج بن بدر بصری نشسته بود. وقتی مجلس به پایان رسید، قعنب دست حجّاج را فشرد و آهسته گفت: برادر، تو چه خواهی کرد؟ حجّاج قاطع و بیفاصله پاسخ داد: حسین را یاری خواهم کرد.
بصره پس از این نامه غرق التهاب و انقلاب شد. یزید بن مسعود قبیلهبنی حنظله و بنیسعد را گرد آورد و در خطبهای گرم و پرشور گفت: ای بنیتمیم، درباره حسب و نسب و گذشته من چه میگویید؟ آیا نقطهای تاریک و مبهم در زندگی من و خاندانم میشناسید؟
یزید بن مسعود چراغ قبیله بود و محبوب همگان. جمعیّت فریاد برآورد: ای یزید، تو پشتوانه و تکیهگاه مایی؛ در شرف و کرامت و عظمت بر همه پیشی گرفتهای و ما جز فتوّت و دادگری و جوانمردی از تو ندیدهایم.
– من شما را برای امری مهم و کاری خطیر در اینجا گرد آوردهام تا به مدد مشورت و یاری شما مشکلگشایی کنم.
– به خدا سوگند، جز خیراندیشی و درستکاری نخواهی دید. ما توانایی و دانایی خویش را دریغ نمیداریم. بگو تا بشنویم.
قعنب همراه با حجّاج در انبوه جمعیّت ایستاده بودند. او میدانست که یزید چه خواهد گفت؛ امّا با وجد و شوری وصفناپذیر، شعلههای ستمسوزی را که از زبان یزید زبانه میکشید با همهی هستی گوش شده بود.
یزید نفسی تازه کرد. نگاهی به جمعیّت انداخت و گفت: ای مردم، معاویه از دنیا رفت. هیچکس اندوهناک مرگ او نیست. او در زیستش درهای جنایت و خیانت را گشود و اینک با مرگ او دیوارها و دروازههای ستم و گناه فرو ریخته است. معاویه به نیرنگ و فریب از مردم بیعت گرفت و به گمان خویش پایههای پیمان مزوّرانهاش را محکم کرد. هیهات که به مقصد و مقصود خویش برسد. به خدا سوگند، رشتههای بافتهاش گسسته خواهد شد و هر آنچه ساخت و افراخت شکسته خواهد شد. آرمان و پیمان او را جز خواری و تنهایی حاصلی نیست.
ای مردم! اینک یزید، شرابخوار و تبهکار و زنباره و پلشت و پلید، ادّعای جانشینی و خلافت مسلمین را دارد و بیرضای مردم فرمانروا شده است. او را نه علمی است و نه حلمی؛ حتی به اندازه گامی در معرفت و شناخت حق پیش نرفته است و جرعهای از حقیقت ننوشیده و نشنوده است. به خدا سوگند، جهاد با یزید برای پاسداری از دین، از جهاد با مشرکین برتر است. اکنون حسین بن علی(ع) فرزند دختر پیامبر، شایستهترین انسان برای خلافت است. او بزرگمنش و شریف، ژرفاندیش و اصیل، چشمهسار فضیلت و دانش و نزدیکترین چهره به پیامبر است. جز او چه کسی را میشناسید که دوست کودکان، راهبر بزرگان، دلسوز امّت و راهنمای مردم به روشنی و حقیقت باشد؟ با او حجّت خدا بر شما تمام و راه هدایت اعلام شده است. هشدار که پرتگاهتان به خویش نکشاند و شیطان از این مشعل هدایت دورتان نکند. بدنامی و ننگ دیروزین مکرّر مباد که صخربنقیس شما را از یاری امیرمؤمنان بازداشت و شما لکّهای ننگ بر دامان خود نشاندید. امروز فرصت جبران گذشته است. به خدا سوگند، هرکس سستی و کوتاهی کند خداوند خواری و ذلّت به فرزندانش خواهد داد و قبیلهاش را خواهد کاست. اینک من لباس رزم پوشیدهام، زره بر تن کردهام و جهاد را کمر بستهام. هرکس کشته شمشیر جنگ نشود، مردار وار خواهد رفت. هرکس بگریزد، از چنگال مرگش رهایی و گریز نخواهد بود. خدایتان رحمت کند؛ کدام جوانمرد به یاری و همراهی خواهد آمد؟
قعنب، مشت خویش را گره کرده بود. همراه با جوانان بنی حنظله فریاد میزد: ای اباخالد! ما آمادهایم. تیر ترکش توایم که خطا نمیرود؛ اگر در دریا فرو روی همراهی خواهیم کرد و اگر در تنگنا افتی جان به یاری خواهیم بخشید. شمشیرها و بدنهای ما یاور و همراه توست.
*****
افسوس که خامکاری و سادهاندیشی منذر بن جارود، نامه امام را به عبیداللهبن زیاد رسانید و سفیر حسین(ع) به تیغ قساوت سپرده شد. عبیدالله با تهدید و قتل و اختناق، پیش از ترک بصره و رفتن به کوفه بسیاری نفسها را در سینه خواباند و ارعاب و هراس به چشمها بخشید.
قعنب همراه با حجّاج بن بدر بصری، دوست و همراه و همدل دیرینه، مأمور شد تا نامهی مسعود بن عمرو بصری را به امام برساند و بشارت آمدن و پیوستن یاران بصره را به امام گزارش دهد.
قعنب بود و نامه و جادّه. شبانگاهی که همسر و فرزندانش را وداع میگفت نمیدانست که امام تا کربلا فاصلهای چندان ندارد. زیر سایهی دستهای امام و در بدرقهی اشک او به جاودانگی پیوسته بود.
منبع: آینهداران آفتاب، دکتر محمدرضا سنگری
همچنین ببینید
قلّهنشین عظمت و افتخار
عثمان بن علیّبن ابیطالب پدر به یاد صحابی بزرگ پیامبر، عثمان بن مظعون، او را ...