خدایا، باز با دستان خالی به سویت آمدهام و نمیدانم چرا وقتی به سوی تو میآیم همیشه دستم خالی است؟ و چرا تو همیشه با من طوری رفتار میکنی و طوری مرا تحویل میگیری انگار که بندهی خوبی بودهام و با کولهباری از خوبیها به سویت آمدهام؟
خدای من، امشب باز با شانههایی خم شده، زیر بار گناهان آمدهام، ولی تو آنچنان مرا میپذیری که گویی هیچ گناهی نکردهام و هیچ لکهی سیاهی در پروندهام نیست.
امشب پس از یک سال دوری از تو و یک سال بیتوجهی به فرمانهایت، به سویت آمدهام ولی باز تو مرا تحویل میگیری و حتی بیحیاییهایم را به رویم نمیآوری و طوری با من رفتار میکنی که انگار هر روز و شب، با تو بودهام و گوش به فرمان اوامرت.
مولای من میدانم بیحیا شدهام، میدانم به بلندای رحمتت طمع ورزیدهام، میدانم بخششهای پیدر پی تو و بردباریهای بیپایانت، مرا عصیانگرنموده است ولی خدایا به عزتت سوگند دوستت دارم. به جلالت قسم عاشق پیامبر تو هستم و دلدادهی اهلبیتش.
عبدالکریم خاضعی نیا