خانه / شعر های عاشورایی / غزل / روح محمد(ص) (محسن رضوانی)

روح محمد(ص) (محسن رضوانی)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری

یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه‎ی حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان می‎کند رخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم
نمی‎فهمیم علت را … نمی یابیم پاسخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را

شاعر: محسن رضوانی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.