سائیده شد لبان تو این گونه چوب را
برهم نمی کشند ـ شمال و جنوب را…
دیدند قرمز متمایل به عشق بود ـ
خونین ترش نخواه و ببخش این غروب را
آب فرات در کف خود ته نشین شده ست
پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را
واجب نبود آمدنت لطف کرده ای
برداشته اند از همه حکم وجوب را
آبی نمانده است که خاموششان کنم
آتش زدی لبان خودت این دو چوب را
شاعر: رضا جعفری