چکیده
نویسنده در این نوشته کوشیده است به تحلیل و بازنمود رازناکی و رمز جاودانگی پدیدهی عاشورا و تأثیر آن بر نسلها بپردازد.
به باور نویسنده، عاشورا و حماسهی بیهمتای قیام امام حسین(علیه السلام)، ققنوس تاریخ اسلام و ترجیع بند دلاوریها و رشادتهاست که امید به جاودانه زیستن را در پیروان و دینباوران زنده میدارد.
در این مقاله به این نکتهها نیز اشاره شده است:
۱ـ واقعهی عاشورا رنگ جغرافیایی ندارد.
۲ـ کربلا از جنس حادثهی تاریخی نیست، بلکه تاریخی است از گونهای دیگر با سرشت و هدفی دیگر.
۳ـ کربلا محدودیت زمانی و مکانی ندارد.
عاشورا و نسل امروز
عاشورا اندیشان دلپریش، هر ساله با دمیدن ماه محرّم (که به راستی بهار ماتم است) خشکزار جان را جلوه و جلایی میبخشند و به یاری تعالیم آن جان جهان، نهانِ جان خود را سرزنده و خرّم میسازند.
در فرهنگ دینی و هنجارهای اجتماعی و باورهای مذهبی ما، محرّم به یاد آورندهی قیامی خونبار و حماسهای شورانگیز در بلندای تاریخ بشری است که هنوز از پرتو رخشان آن، دیدهی ستمگران و یزیدیان زمان ناسوراست و چشم شب پرستان تیره دل از دیدن آن کور.
به سخنی دیگر، پدیدهی عاشورا و خیزش امام حسین(ع)، پدیدهای نیست که رنگ نژادی و منش تباری ویژهای را بر پیشانی داشته باشد، بلکه حماسهی بشریت است، در برابر خودکامیها و نابرابریها، جهش مردانگی است بر نامردی، تپش شورانگیز شریان هستی است در برابر دلمردگی و تباهی. کالبد انسانیت تاریخ، تازش خداجویانِ خداخوی است بر سر خداستیزان اهرمنروی؛ آن چنان که روانشاد استاد “شهید مطهری” میگوید: «از نظر من کلید شخصیت حسین(ع) حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است.»۱
افزون بر این، پدیدهی عقلآشوب عاشورا، رویدادی است که رنگ جغرافیایی ویژهای را نیز برنمیتابد. یعنی درست است که قیام امام حسین(ع) در کربلا انجام یافت لکن واقعهای نبود که در همان سرزمین بماند و بیفسرد بلکه تنگنای جغرافیایی را در هم شکست و در اقلیم بیکرانهها و قلمرو دلها، جاودانهی جانها گشت و عنوان هر سوزی و دیباچهی هر سوگی و آغازینهی هر سرودی شد و چونان “ترجیع بندی” در پیکرهی جوانمردیها، رشادتها و ایستادگیها در برابر زورگویی ناخدایان روزگار گردید.
بنابراین میتوان بر آن بود که تاریخ عاشورا همچون دیگر پدیدههای تاریخی نیست که روزی رخ نماید و اندک بپاید و سپس در دل هزار توی گم گوشههای تاریخ به خاموشی و فراموشی بگراید بدان سان که تنها افسانهای باشد در دست شهرزاد، قصهگوی تاریخ. همچنین از آن گونه حادثههای تاریخی نیست که غوغاییان کشورگشا و دنیا گرایان دروا آفرینندگان آنند، تا کام دلی بستانند. بلکه تاریخی است از گونهای دیگر، با سرشت و هدفی دیگر آن چنان که خود سرآغاز و جریانساز تاریخی تواند بود با فرّ و فروغی برتر به طوری که هر گوشهی آن حماسهای دیگر است.
به دیگر سخن، رویداد سال ۶۱ هجری با منطق خردورزانهی تاریخی و بینش عقلآشنای انسانی که در قلمرو تنگ و تاریک خاک میخزد سازگاری ندارد چه، حادثهی هوشربا و خردآشوب قیام امام حسین(ع) هسته و پوستهای فرا تاریخی دارد؛ به بیانی دیگر همه زمانی و همه مکانی است. این خود راز ماندگاری و جاودانگی و جادُوانگی آن است. از اینرو به گمانم میتوان پدیدهی عاشورا و فرهنگ عاشورایی را “ققنوس” تاریخ اسلام و روزگاران دانست که هربار زایشی نو دارد و با فرا رسیدن هر ماه محرم تو گویی که روحی دوباره در کالبد عاشوراییان و کربلا اندیشان جان میگیرد. حدیثی شریف این سخن را استوار میدارد:
«اِنَّ لِقَتلِ الحسین(ع) حرارهً فی قلوب المؤمنین لن تَبرُد ابداً»۲ شور حسینی در دلهای مؤمنان جاودانه در جریان است و هرگز خاموشی ندارد و به سردی نمیگراید. بدین سان اگر سخن تاریخی را سخنی خزنده و خاکی بدانیم سخن از کارکرد آزاد مرد بیهمانند عاشورا را باید گفتاری پرنده و افلاکی دانست و به همین سبب آنچه تاریخ از بازگویی آن ناتوان است در پهنهای دیگر نمود مییابد.
بر پایهی آنچه گفته آمد، تاریخ، سخن از “شد و بودها” و “قیل و قالها” است؛ اما شرح رویداد کربلا سخن از “بایدها و حالها”ست. آنچه با پیوند و آرمان و حال نهان انسان باشد همواره سپند و مینوی است و این خود یکی دیگر از رازهای دیرندگی و مانایی و پایایی روش و منش عاشورایی سالار شهیدان تواند بود.
این که از میان همهی پیشامدهای تاریخ اسلام و حتی تاریخ بشری تنها یاد کربلای حسین(ع) مترادف و همبر و همسنگ با رادمردی و ستمستیزی و یادآور دلیری و شجاعت در امر به معروف و نهی از منکر است و اینگونه که نام حسین(ع) بر سردر دل دینباوران و خداجویان نقش بسته است و با چشم دل و دیدهی سوگواران پیوسته است خود نشان قداست و سپندینگی آن است. هم از این روست که توانسته است از خاک به افلاک بپیوندد و از گِل به دل راه یابد؛ و کمتر رویداد در تاریخ انسانیت این بخت بلند را یافته است که به سراچهی “بیتالرّحمان” راه جوید. بنابراین شرکت کردن در مجالس و محافل ویژهی ماه محرم و ذکر آن مردانگیها و شنیدن آن واقعه که در اوج ایثار و از خود گذشتگیاست، در حقیقت حضور در آن فضای روحانی و دنیای معنوی ایجاد شده سبب هم حسی و همدمی و همراهی با رود خروشان و شورانگیز عاشورا میشود آن چنان که “یونگ” میگوید:
«شرکت در مراسم مذهبی در شمار سایر تأثیرات خود امید به جاودانگی را پدید میآورد.»۳
به ویژه برای نسل امروز ما که در برابر تاخت و تازهای زندگی ماشینی و نفوذ رایانه سپر انداخته و آن نشانهها و نمودهای پیوسته با بنیادهای باورشناختی دینی ـ فرهنگی خردک خردک از پردهی ذهن و زبان و نهادِ نهان آنان در حال بی رنگ شدن است، پیوستن به جاری زلال اما توفنده و کوبندهی جریان عاشورا ضرورت بیشتری پیدا میکند. زیرا انسان دل مرده و بی روح عصر اسیر ماشین به سبب اینکه خود را در بند و کمند ناراستیهای زمانهاش میبیند گرفتار بیخویشتنی و خود فراموشی میشود و از رسالت عظیم خویش در چرخهی آفرینش باز میماند و تن به خواری و زاری میسپارد و به این باور میرسد که “زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز”۴٫ اما هنگامی که با حضور در عرصهی فرهنگ عاشورا و فضای فکری و معنوی آن فریاد خشمآهنگ و ستمسوز “هیهات مِن الذّله” به گوش جانش میرسد فیالواقع تپش و تکانهای در بیان وجودی خویش احساس میکند. این تلنگر روحی سبب میشود وجدان به خودفروخته وسلطهپذیر او به پیروی از آموزهها و عبرتهای حماسهی عاشورا امید به دگرگونه زیستن را در خود بپروراند و فریادی بدین سان برآورد که:
“زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز” ۵
ستیز با پلیدیها و ناشایستگیهای زمان و پلشتی حاکمان روزگار و تن در ندادن به آن، فلسفهی قیام امام حسین(ع) را سامان میدهد.
به همین روی نسل امروز وقتی خود را در برابر واقعهی جاودان یاد عاشورا حاضر، و ناظر آن حرکت “الی الله” میبیند مردانه و جاودانه زیستن را تجربه میکند و در مییابد که آنچه سبب پایندگی و نیکنامی است از خود گذشتن و به حق پیوستن است یعنی از خواهانیها و دلبستگیهای نفس و زندگی دنیایی دست شستن و در سمت و سوی رضایت حق گام نهادن است.
آری، هرکه با معشوق حقیقی خویش به وحدتی برسد و سلطانی عالم را به او واگذارد، دیگران را از جمله غلامان و اغیار میانگارد.
“اقبال لاهوری” در این باره میگوید:
« هر که پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست »۶
“فدایی مازندرانی” نیز همان معنا را بدین گونه باز گفته است:
«آنان که در طریق وفایش قدم زدند
پا برسر کلاه کی و جام جم زدند
مردان حق که فانی مطلق به حق شدند
از عرصه حدوث، قدم تا قدم زدند
عشّاق را زشور مخالف چه ترس و بیم
کاندر ره حسین حجازی قدم زدند»۷
پاورقی
۱) حماسهی حسینی. مرتضی مطهری انتشارات صدرا. چاپ نوزدهم. س۱۳۷۱ج اول ص۱۴۹
۲) مستدرک الوسایل. میرزا حسین نوری. ج۱۰٫ ص۳۱۸ جامع احادیث شیعه . ج۱۲ ص۵۶ (این حدیث از امام صادق(ع) روایت شده است).
۳) چهار صورت مثالی. کارل گوستاو یونگ. ترجمه ی پروین فرامرزی. انتشارات آستان قدس .چاپ اول س ۱۳۶۸٫ ص۶۹
۴) مصراع از “مسعود سعدسلمان” است. دیوان مسعود سعد به تصحیح رشید یاسمی سال ۱۳۳۹ انتشارات پیروز ص ۲۹۴ اصل بیت چنین است :
اگر سپهر بگردد ز حال خود تو مگرد
و گر زمانه نسازد تو با زمانه بساز
۵) مصراعی است از “اقبال لاهوری” که در” بال جبریل” از کلیات اقبال آمده است اصل بیت چنین است که در حقیقت نقدی است بر سروده مسعود سعد:
حدیث بی خبران است: با زمانه بساز
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه ستیز
خوب است به این نکته هم اشاره کنم که “اقبال لاهوری” اندیشهی “عشق با دشوار ورزیدن”و”حیات جاودان را اندر ستیز دانستن” و “زندگی را همچون مردان جان سپردن”، را از فلسفه ی قیام حضرت اباعبدالله آموخته است بدان سان که مرام آزاد منشی و حق جویی و روحیه ی شهامت و آرزوی مسلک حسینی در سرودهی زیر پیداست:
تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست
با من میا که مسلک “شبّیرم” آرزوست
گفتند: لب ببند و ز اسرار ما مگو
گفتم: که خیر، نعره ی تکبیرم آرزوست
(کلیات اقبال ، چاپ پاکستان، س ۱۹۹۲، ص۳۰۱)
۶) کلیات اقبال، همان، ص۱۲۰
۷) دیوان فدایی مازندرانی. انتشارات اسوه. تهران، س۱۳۷۷، چاپ اول، ص۱۱۵