اعوذ بالله منالشیطانالرجیم، بسم الله الرحمنالرحیم. لاحول و لاقوه إلا بالله العلی العظیم، قالَ اللهُ تبارک و تعالی: یا ایُهَا الَّذین آمنوا اتَّقوا الله و کونوا معالصادقین.
روز دوم ماه محرم است؛ سالروز ورود اباعبدالله به سرزمین تفتیدهی عراق و به آوردگاه طف و نینوا. خداوند تبارک و تعالی به همه ما توفیق زیارتش و بهرهمندی از شفاعتش را عنایت بفرماید! بحث امروز من راجع به بینش حسینی و نگرش اباعبدالله به جریانات پیرامون خود است. اگر بخواهیم اباعبدالله، عاشورا و هدفش را بشناسیم، بهترین راه مراجعه به کلام آن بزرگوار است.
هر کس برای خود از یک بینش، معرفت و آگاهی برخوردار است و در زندگی براساس بینش و معرفت خود یک دین را انتخاب کرده و یک مرام را برمیگزیند. همهی گزینشها و انتخابهای ما در زندگی، براساس بینش و معرفتی است که داریم. شما دقت کنید که دنیا بازار ادیان است! چهقدر دینهای مختلف در دنیا وجود دارد! دینهای آریایی، هندو، سیکا، بودا، جینها، دینهای خاور دور و دینهای مختلفی که در چین وجود دارد!! اینها دینهایی هستند که بسیاری از پیروان آنها موحد نیستند. امروز بتپرستند و در مقابل بت خم میشوند و سجده میکنند. ما میلیونها هندو در عالم داریم که در معبدهایشان در مقابل بتهای مختلفی خم میشوند. میلیونها نفر از فرقه بودا در عالم داریم که به احترام بودا که خودشان میگویند چندین قرن قبل از میلاد مسیح بوده، مجسمهها را میسازند و در مقابلش تعظیم کرده و خم میشوند! شاید بیش از نیمی از جمعیت جهان، این ادیان مختلف را دارند. از سیکها گرفته تا هندوها و بوداها و مذاهبی که از چین و ژاپن است و حتی کنفسیوسها. ادیان ابراهیمی هم چند گروه هستند: مسیحیت، یهودیت، اسلام. خود مسیحیها چند فرقه هستند: کاتولیکها، پروتستانها و یا خود مسلمانها به دو شاخه اصلی اهل سنت و شیعه تقسیم میشوند. اهل سنت فرقههای مختلف دارند، شیعهها هم به همین ترتیب مثل اسماعیلیها، زیدیها و اثنیعشیریها. دقت کنید ادیان شاخه شاخهاند. بنده بررسی کردم بعضی از ادیانی که در دنیا وجود دارد به صد، صدو پنجاه و حتی تا دویست شاخه هم میرسند؛ یعنی غیر از ادیان ابراهیمی، بعضیها تا دویست شاخه هم شدهاند، این بازار ادیانی است که در دنیا وجود دارد، همه هم میگویند حق با ماست. امام صادق(ع) فرمودند: در سه چیز همه میگویند حق با ماست. ثَلاثَ خِصالٍ یقََوَلُ کُلَ اَنّه عَلی صوابٍ منها(صواب به معنی صحیح) در سه چیز همه میگویند ما درست میگوییم: ۱ ـ دینهُ الَّذی یَعْتَقِدون؛ دینی که به آن معتقدند. کسانی که امروز مثلاً در مقابل مجسمه بودا خم میشوند و مراسم خرافی(از نظر ما) اجرا میکنند میگویند ما درست میگوییم. و از نظر آنها ما اشتباه میکنیم! دوم، تدبیرُهُ فیاموره؛ یعنی هرکس تدبیر و برنامهریزی خودش را قبول دارد و میگوید من اینطور تشخیص میدهم! غالبا! هرکس تشخیص خودش را قبول دارد و سوم فرمود: هَواهُ الَّذی یُسَعنی علیه، هواها و خواهشهای نفسانی. هر کس، چیزی میخواهد و در این خواستن هم میگوید حق با ماست! فرمود در این سه چیز همه میگویند حق با ماست. دین و خواهشها و برنامهریزی! حداقل در این مورد اول،(به بقیه کار نداریم) که نمیشود همه درست بگویند. همه دینها که درست نیست؛ بالاخره دین نزد خداوند واحد است. من در مقام نقد و بررسی ادیان در این مجلس نیستم. هر کس مرامی دارد، وظیفه دارد تحقیق و بررسی کند. گاهی افراد خدمت ائمه میآمدند و دین و اعتقاداتشان را عرضه میکردند و امام آنها را تصحیح میکرد و اشکالاتشان را میگرفت. اما، من بحثم این است که نوع انتخاب دینها به بینش برمیگردد. یکی بینشش این طور است، یکی آنطور اعتقاد دارد، یکی ضعف بینش، یکی تقلید، یکی ناآگاهی، به هر حال شناخت بینشها خیلی مهم است. هر کس هر حرکتی که انجام میدهد بر اساس بینش خود انجام میدهد. در دنیا این همه انتخاب شد این همه نهضت شد. بعد از حادثه عاشورا در همان پنج-شش سال اول، حداقل چهار نهضت دیگر صورت گرفت. یکی قیام مدینه است که در آن چند هزار نفر کشته شدند. یکی قیام توابین است که در کوفه شروع شد. به کربلا آمده سر مزار امام حسین(ع) گرد آمدند و با آن بزرگوار وداع کردند و قیامی راه انداختند که بسیاری از آنها کشته شدند. دیگری قیام مختار است که قیام خونین و پرحادثهای است. یکی هم قیام عبداللهبنزبیر است که در مکه و مدینه قیام کرد و آنجا را در دست خودش گرفت. یعنی حداقل چهار، پنج، تا قیام و جریان قوی، بعد از حادثه کربلا داشتهایم. قیام مدینه که رهبریش با عبداللهبنحنظله است. قیام مکه با عبداللهبنزبیر است. قیام توابین با سلیمانبنصرد خزاعی است. هر کدام از افراد ذکر شده یک قصد و نیت داشتهاند. اما سؤال این است: چگونه میشود نیت آنها را تشخیص داد؟ آیا واقعاً عبداللهبنزبیر برای خدا قیام کرد؟ نه، برای حکومت قیام کرد چرا که در پی قدرتطلبی بود. آیا میشود قیام عبداللهبنزبیر را با امام حسین یکی دانست؟ چگونه میشود نیتها را تشخیص داد؟ از حرفهای آنها، از کلماتی که قبل از قیام به کار میبردند، میشود بینش آنها را تشخیص داد. من امروز در این محضر مقدّس میخواهم پنج مورد از بینش حسینی را برای شما بگویم. جهانبینی و بینش امام حسین(ع) چه بود؟ امروز اصطلاح جهانبینی را به کار میبرند. جهانبینی یعنی نگرش انسان به جهان اطراف خودش. قبل از ظهور اسلام و در صدر اسلام بعضیها میگفتند: مایُمْلکُنِا الاّ الدّهر؛ ما به این روزگار آمدهایم و از این روزگار هم میرویم. بعد از آن هم هیچ خبری نیست! عقیدهی ابنابیالعوجا همین بود. وی به امام صادق (ع) میگفت: شما چرا دورخانهی خدا میچرخید؟ اصلاً خانه خدا یعنی چه؟ چرا طواف میکنید؟ طواف یعنی چه؟ او نمیتواند این کار امام صادق(ع) را درک کند. چون در بینشش اشکال وجود دارد. شما اول باید بینش خود را درست کنید! من عقیده دارم با فرقههای مختلف که به بحث میپردازیم قبل از اینکه به فروع وارد شویم باید به اصول بپردازیم، وقتی یک اصل و یک بینش وجود دارد که بر اساس آن بینش، نماز درست آنگونه است، روزهی درست این است، حج درست این است و میگوید کار شما غلط است، باید به آن پیشینه و بینش و اعتقاداتش بپردازیم. ما اگر میخواهیم قیام حسینی را بشناسیم باید بینش اباعبدالله را بشناسیم؛ بدانیم اباعبدالله به قیامت و به جهان پیرامون خود چگونه مینگریست؟ من پنچ مورد را خدمتتان عرض میکنم: ۱ ـ اولین نگاه امام حسین که در کلماتشان منعکس است بزرگی و عظمت خدا در همه حال و کار برای خداست. عَظُمَ الْخالِقْ فی أعْیُنهِم؛ خدا در نظرش بزرگ بود! اگر کسی عقیدهاش این شد همه چیز برای او آسان میشود؛ فَلِذا، علیاصغر که جان داد امام حسین(ع) فرمود: هَوَّنَ لی الأمر، این مصیبت بر من آسان است! چرا؟ چون به خاطر خداست! زینب کبری (س)وارد مجلس ابنزیاد شد گفت: ما رأیْتُ الاّ جمیلا؛ پسر زیاد! کربلا برای ما زیبا بود و از این مسائل که برای ما پیش آمده ناراحت نیستم. شهادت افتخار ماست. چه کسی میتواند این گونه سخن بگوید؟ کسی که پشتوانه این حرف را درست کند؛ یعنی عَظْمَ الْخالِق فیأعْیُنِهم؛ خدا نزد او از همه برتر باشد. بنده ممکن است داغی ببینم یا مصیبتی به من برسد و چون در بینش من اشکال وجود دارد، آن مصیبت مرا از پای در میآورد یعنی نمیتوانم تحمل کنم! این اولین نکتهای است که در زندگی اباعبدالله باید توجه شود بزرگی خدا در نظر او.
۲ ـ کوچکی دنیا در نظر امام حسین(ع) و صَغُرَ ما دونَه فیأنْفُسِهم؛ دنیا نزد اباعبدالله به تعبیر خودش هیچ است. ایشان فرمود: در بنیاسرائیل یک روز مابینالطلوعین؛ یعنی بین طلوع اذان صبح تا طلوع آفتاب (که یکی دو ساعت میشود) هفتاد پیغمبر خدا را سر بریدند! ما داشتهایم در یک زمان صدتا پیغمبر هم وجود داشتهاند ولی پیغمبرهای تبلیغی بودهاند! چون پیغمبر تشریحی، یعنی حضرت موسی و عیسی با هم نمیآیند. هر کدام دین هم آوردهاند، هارون هم همزمان با موسی بود اما دین او را تبلیغ میکرد. یوسف دین نیاورده، شعیب دین نیاورده، یعقوب دین نیاورده، اینها ترویج دهندهی ادیان قبلی خودشان هستند. که در مورد پیغمبر گرامی اسلام، چون ائمه ادامه دهندهی خط ایشان بودند، این مسأله اتفاق نیفتاده است، ولی انبیاء تبلیغی در زمان هر پیغمبری بودهاند. فرمود: هفتاد پیامبر را سر بریدند بعد هم آمدند مغازههایشان را باز کردند و در بازار خرید و فروش کردند و ککشان هم نگزید. فرمود: دنیا این است! دنیایی که هفتاد پیغمبر در یک روز سر بریده شد!! به عبداللهبنمطیع فرمود: دنیا آنقدر کمارزش است که به خاطر یک مسألهی پیش پا افتاده دنیایی، سر حضرت یحیی را از بدن جدا کردند. یحییبنزکریا پیغمبر خدا بود. سرش را از بدن جدا کردند. امام حسین(ع)،از کربلا به بنیهاشم، به محمدبنحنفیفه و دیگران نامه نوشت این نامه بسیار جالب است. و خیلی کوتاه نوشته شده که برادرم یا بنیهاشم بدانید کان الدنیا لمتکن و کان الآخره لم کذب. هر کسی میخواهد حسین را بشناسد در همین یک جمله بشناسد. کان الدنیا لمتکن من حسین(ع) فکرمیکنم، اصلاً از اول دنیا نبوده، پنجاه و چند سال عمر کردهاند، فکر میکنم اصلاً دنیا نبوده! کان دنیا لمتکن. حالا ده سال دیگر هم من با یزید بیعت میکنم آخرش چه؟ اینکه بعضیها گفتهاند، امام حسین به خاطر درخواست یزید به کربلا آمده، من عرض میکنم نه! یزید هم نمیدانست، امام حسین مبارزه میکرد! چون نفس آمدن یزید غیرمشروع بود. امام با چیز غیرمشروع موافقت نمیکرد. گفتند اگر میدانست شهید میشد پس چرا آمد؟ اینکه میدانست شهید میشود، دلیل نمیشود، اباعبدالله ـ علیهالسلام ـ میدانست این شهادت جامعه را بیدار خواهد کرد! حداقل چهار نهضت دیگر به فاصله کمتر از ده سال اتفاق افتاد در مدینه، کوفه، مکه، دو، سه سال بعد هم بساط یزید برچیده شد. شامیها بیدار شدند. امام میخواست مردم بیدار شوند، اصلاحات جدید شود، اصلاحاتی که ممکن بود منجر به شهادت ایشان هم بشود. خیلی مهم است که ما بینش امام حسین را بشناسیم. دومین نکته در بینش امام حسین(ع) کوچکی دنیاست! ببینید من دارم در پنچ قسمت نگرش و بینش امام حسین(ع) را عرض میکنم: ۱ ـ عظمت خالق در نظر امام. ۲ ـ کوچکی دنیا. سپاه دشمن اینگونه نبودهاند. شخصی میگوید در همین ایام محرم(شاید هفتم یا هشتم بوده) از امام حسین(ع) اجازه گرفتم و گفتم: آقا اجازه میدهید من با عمرسعد صحبت کنم؟ امام فرمود، فایدهای ندارد! عرض کردم: امّا من از قبل با عمرسعد آشنا هستم. هم محله و از یک منطقه هستیم. اگر من بروم و با او صحبت کنم شاید حرف مرا گوش کند و بفهمد کارش اشتباه است. میگوید: رفتم مقابل خیمه عمرسعد و وارد خیمه شدم، ایستادم! یک مقدار خیرهخیره به او نگاه کردم! عمرسعد سرش را بالا گرفت و گفت: چرا سلام نکردی؟ وقتی به جایی وارد میشوی باید به مسلمان سلام کنی! درست است؛ به یهود، اگر چنانچه عناد داشته باشد، یا به بعضی از گروهها گفتهاند سلام نکنند! اما بعضی جاها سلام کردن نهی شده. چرا که سلام میتواند نشانه تأیید باشد. اگر کسی با یک نفر از دولت اسرائیل دست بدهد یا سلام کند، این نشانه تأیید محسوب میشود! پس نباید انجام بدهید. ولی به سایر افراد و اقوام سلام کردن وظیفه است! و بسیار هم تأکید شده است. عمرسعد گفت: چرا سلام نمیکنی؟ فکر نمیکنی کسی که به مکانی وارد میشود باید سلام کند؟ این شخص میگوید: گفتم أتظن انک مُسْلما؟آیا تو واقعا فکرکردی مسلمانی و باید به تو سلام کرد؟ تو انسانی؟ هذا ماءَ الفرات این آب فرات است! دارد موج میزند. صد لیتر و هزار لیتر و ده لیتر که نیست. آب فرات است! دارد موج میزند.( حتی الان هم که سطح آبها در دنیا کم شده آب فرات چه گسترشی دارد) آب فرات دارد موج میزند حیوان مینوشد، پرنده مینوشد، چرنده مینوشد، مردم آب میبرند، همه آزادند، مثل اینکه در این محدوده، فقط فرزندان رسولالله هستند که باید جلوی آنها گرفته شود!؟ هذاماءَ الفرات تَشرِبُهُ الکلاب و الخناذیر و اَبناءُ رسولالله عطشانا، فرزندان امام حسین(ع) فرزندان پیغمبر تشنهاند. بعضی از این افراد از، اصحاب پیغمبرند. با امام حسین(ع) جنگ دارید، حبیببنمظاهر که از اصحاب پیغمبر است! شماها که اصحاب را قبول دارید، در میان یاران امام حسین نزدیک ده نفر از اصحاب پیغمبر بودند. بعضی از آنها از اصحاب پیغمبرند. تو فکر میکنی مسلمانی؟ عمرسعد سرش را پایین انداخت و تأملی کرد. گفت میدانم اینها خاندان مهمی هستند. انیّ أعلم حرمهَ أذی اَهَل البیت، میدانم آزار آنها حرام است. ولی چه کنم که من بر سر حکومت معامله کردهام!! اگر در این جریان و قتل شرکت نکنم مسؤلیت ری(که در آن زمان جای مشهور و مهمی بود و در کنار تهران امروز واقع شده ولی آن زمان تهران نبود ری بود و جای مهمی بود) به من نمیرسد و به فرمانداری ری نمیرسم! ایشان میگوید: من برگشتم و خبر را به امام حسین(ع) دادم گفتم یابن رسولالله یقتلک بالرِّی. عمرسعد با خون شما معامله کردهاست. دنیا را بر دین ترجیح داده. دین خود را سرمایه خود قرار داده. و این روایت بسیار عجیب و تکان دهنده است. من در جاهای بسیاری خواندهام که از امام معصوم(ع) حدیث و روایت داریم که فرمود: اگر کسی از دینش برای دنیایش مایه بگذارد خدا ضرر دنیایی بالاتر به او میدهد! گاهی شما میخواهید مثلاً هزار تومان از دست ندهید یک دروغ میگویید. فردا در یک جریان باید دو هزار تومان هدیه کنی یا گم میکنی! اگر دقت کنید گاهی این روایت در زندگی ما هم پیش آمده است. یکی از دوستان میگفت:گاهی پیش آمده میخواهیم به نماز جماعت برویم، ماشینمان هم خراب است نماز جماعت را رها میکنیم و به خاطر اینکه جلو بیفتیم و ممکن است موقع غروب تعمیرگاه خلوت باشد نمازمان را به آخر شب میاندازیم. میگفت: پیش آمده گاهی عیبی که ماشین نداشته، پیدا کرده و دو برابر آن وقتم گرفتهشده و آنجا معطل شدهام. گاهی انسان از دین هزینه میکند. میخواهد بیست درصد خمس ندهد، فرزندش مریض میشود و باید چهل درصد هزینه کند! از دویست تومان در هزار تومان خودداری و ابا کرد و خمس مال اضافی خود را پرداخت نکرد جریانی در زندگی او پیش میآید که میبیند تمال مال او از دست خواهد رفت! اینها روایت معصوم است، فرمود: کسی که از دینش برای دنیا هزینه کند، خدا ضرر بالاتری در زندگیش ایجاد میکند! چون میگوید دین را مسخره گرفتی و آنرا لهو و لعب قرار دادی. عمرسعد قبل از اینکه به کربلا بیاید، فرمانده بود؛ مسؤلیت لشکر داشت. به خاطر اینکه فرماندار ری شود به کربلا آمد. میخواست بالاتر برود. واقعه کربلا که تمام شد، مسؤلیت قبلی را هم از او گرفتند و یک سرباز عادی شد! یک آدم معمولی! چند سال بعد هم که به درک واصل شد. خیلی مهم است که ما بخواهیم بینش حسین(ع) را بشناسیم. بینش اباعبدالله این مواردی است که به شما عرض میکنم: ۱ ـ عظمت خالق یعنی اگر خدا برای کسی بزرگ بود مصیبت بر او آسان میشود ۲ ـ کوچکی دنیا. اگر دنیا برای کسی بزرگ نبود، اندوه و مصیبت حوادث برایش آسان است. سومین بینش حسینی عزت و پرهیز از ذلت است. در تمام کلمات اباعبدالله هم در کربلا و هم در مسیر، اگر مطالعه کنید، صحبت از عزت است. مرحوم شهید مطهری هم این جمله را نوشتهاند ایشان هم میفرماید: ما جایی ندیدیم که امام حسین(ع) در روز عاشورا طلب آب کرده باشد و یک جا گفته باشد به من آب بدهید. اگر هم در بعضی از منابعِ متأخر نوشته شده این حرف از قرن هشتم، نهم پیدا شد! از کتابهایی که متأسفانه بعضی از آنها با تحریف آمیخته شدهاست امّا وقتی در منابع اصلی جستجو میکنیم در هیچ جا که امام حسین(ع) بگوید شربتی از آب یا ظرفی از آب به من بدهید؛ پیدا نمیکنیم. داستان هلالبننافع را هم بعضیها معتبر نمیدانند. اما در بعضی از تواریخ آمده. ممکن است کسی تشنه باشد و اظهار تشنگی کند. اما طلب آب از دشمن، اصلاً در کربلا مطرح نیست. این نشان دهندهی عزت و کرامت اباعبدالله است. بعضیها به امام پیشنهاد دادند که به یمن برود چرا که در یمن شیعیان علیبنابیطالب بیشتر بودند و زمینه حضور بیشتر بود. بعضیها پیشنهاد دادند به جبال برود! به کوهها برود چرا که در کوه درگیری برای دشمن سختتر است و فرار هم راحتتر است. امّا اباعبدالله با همان عزت و مدیریتی که خودش تصمیم گرفت، عمل کرد. آمد و در سرزمین کربلا پیاده شد. ما باید خیلی دقت کنیم در اشعار و در مصیبتها و نقل مقتل، مطلبی که با عزت حسینی منافات داشته باشد به زبان نرانیم. متأسفانه بعضی اشعار را که میخوانیم هم شیعه را بد معرفی کرده؟ هم امام حسین را نامناسب معرفی کردهاند. من بعضی وقتها در سخنرانیها و برنامهها گفتهام، زبان تبلیغ در اسلام از زبان تیغ بُرندهتر است. تا تبلیغ میبُرد اسلام اجازه تیغ و شمشیر نمیدهد. امام حسین(ع) چهقدر روز عاشورا سخنرانی کرد؟ چهقدر خطبه خواند؟ چهقدر احتجاج کرد؟خود پیغمبر اکرم(ص)چهقدر سخنرانی کرد؟ سیزده سال در مکه سخنرانی کرد حتی قبل از جنگها سخنرانی میکرد. امیرالمؤمنین(ع) این همه خطبه در نهجالبلاغه دارد. اسلام با تبلیغ پیش رفته نه با تیغ. این غلط است که کسی بخواهد شیعه را با جنگ و درگیری در دنیا معرفی کند! شیعه، مظهر صلح و صفا و صمیمیت و تعامل و همراهی و همدلی در دنیا بوده و هست. اباعبدالله در محاصره دشمن قرار گرفت. آنها او را به شهادت رساندند. خودش آغاز نکرد. همه نوشتهاند تیر اول را عمرسعد به خیمهها زد و گفت: شاهد باشید من تیر زدم. صبح عاشورا تیرباران کردند. تعداد زیادی از اصحاب امام حسین(ع) را در حمله اول کشتند. شما یک نفر از سپاه عمرسعد ذکر کنید که در موردش گفته باشند قطعهقطعهاش کردند یا مثلهاش کردند یا اسب بر بدنش راندند. من خیلی گشتم! در تاریخ یک مورد از افرادی که از سپاه عمرسعد به میدان آمده و رجز دینی خوانده باشد، پیدا نکردم. از سپاه امام حسین(ع) هر کس به میدان آمده، رجز خوانده و در مورد دین و اعتقاداتش سخن گفته. اما یکی از سپاه عمرسعد که به میدان بیاید و بگوید من برای دین میجنگم یا برای دفاع از خدا میجنگم دیده نشده. جنگ دین و دنیا بود، جنگ حق و باطل بود، هوای نفس با خداپرستی بود. اسلام دین تبلیغ است، دین شمشیر نیست. دین تبلیغ است، دین تیغ نیست. اسلام دین اصلاحگری است. درست است گاهی برای اصلاح باید جراحی هم بشود؛ اما قبل از جراحی، دینِ پرهیز است. دین پیشگیری است. سومین بینش امام حسین(ع) عزت اوست که هیچگاه نباید در مقتل خواندن و روضهخواندنمان، خدای ناکرده از امام حسین(ع) یک چهرهی ذلیل ارائه کنیم. شخص میگوید:رفتم قتلگاه حسین(ع) و دیدم که او در حال جان دادن است. سرش روی خاک کربلاست؛ دشمنان دور او را گرفتهاند و هیچ یار و یاوری ندارد. میگوید به خدا قسم هرگز ندیدم کسی این گونه روحیهاش قوی باشد! اینقدر چهرهاش بشاش و نورانی باشد. ندیده بودم کسی این همه آرامش داشته باشد. نکته چهارم در بینش اباعبدالله سهولت مرگ است. خوب دقت کنید؛امام حسین(ع) را با این محورها بشناسید ۱ ـ عظمت خدا در نظر او ـ۲ ـ کوچکی دنیا ـ۳ ـ عزت و ۴-سهولت مرگ. یک طفل چهقدر به شیر مادر علاقه دارد؟! امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به خدا قسم علاقه پسر ابیطالب به مرگ بیش از علاقه و انس یک فرزند به شیر مادرش است! اگر کسی از مرگ نترسد، نمیشود او را تهدید کرد! حضرا زهرا (س)در خطبهاش که مقابل زنهای مدینه خواند فرمود: شماها با کسی در افتادهاید، مردان شما با کسی در افتادهاند که از مرگ نمیترسد. آیا میشود کسی را که از مرگ نمیترسد تهدید کرد؟ این ویژگی چهارم در وجود اباعبدالله است: سهولت مرگ! و بینش پنجم اباعبدالله در حادثه عاشورا، انجام تکلیف ووظیفه است. گاهی تکلیف اقتضای صلح دارد. امام حسین(ع) ده سال با معاویه در صلح بود و گاهی هم تکلیف، جنگ را اقتضا میکند. این بینش حسینی بود که امشب، بطور خلاصه در چند بخش شمردم. عرض من این است اگر کسی میخواهد هر نهضت و جریانی را بشناسد، بهترین راه این است که قبل از پیش فرضها و تئوریها، بینش و نگرش رهبران آن نهضت را بشناسیم. وقتی کلمات و سخنان عبداللهبنزبیر را در قیام خود مطالعه میکنیم، در مییابیم که این قیام، یک قیام کاملاً حکومت طلبانه و یک قیام شخصی است. عبداللهبنزبیر میخواهد خودش به جایی برسد. همچنین هنگامی که بسیاری از نهضتهای دنیا را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم قیام کنندگان گاهی انگیزه نژادی و قومی دارند و گاهی هم انگیزهی کشوری دارند! امّا، اباعبدالله در سراسر نهضتش نه سخن نژاد خاصی بود نه قوم خاصی. در کربلا افراد غیر عرب هم هستند که به آنها موالی میگویند. تا هجده نفر نوشتهاند،غیر عرب در سپاه امام حسین(ع) به شهادت رسید! غلام هست، بنیهاشم هست، صحابی پیغمبر هست، صحابی امیرالمؤمنین هست. سخن نژاد نیست، سخن قوم نیست، سخن شخص نیست، سخن من و تو نیست! سخن این پنج موردی است که اشاره کردم. عظمت خالق، کوچکی دنیا، سهولت مرگ،عزت حسینی و انجام تکلیف. به نظر میرسد این پنج مورد چارچوب و شاکله بینش اباعبدالله را در نهضت عاشورا به ما نشان میدهند.
انشاءالله خداوند به ما توفیق شناخت بیشتر مکتب اباعبدالله و عرضه بیشتر آن را به نسلهای جدید و آینده عنایت بفرماید! روز دوم ماه محرم است. روز ورود کاروان حسینی به سرزمین کربلا. مثل امروزی اباعبدالله ـ علیهالسلام ـ وارد سرزمین تَف(گرما)شد؛ آوردگاه نینوا و سرزمین موعودی که امیرالمؤمنین و پیامبران در این سرزمین عبور کرده و فرود آمدهاند. امیرالمؤمنین وقتی به این خاک وارد شد، خاک کربلا را بویید و بوسید. این سرزمین، سرزمین موعودی است که اباعبدالله با آگاهی اما با توجه و شناخت به هدف، به آن وارد شد و فرمود: همین جا خیمهها را برپا کنید! اینجا بار را بگشایید و اینجا کاروان را مستقر کنید. صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا رحمهالله الواسعه.
برچسببینش و نگرش حسینی حجت الاسلام دکتر رفیعی دکتر رفیعی
همچنین ببینید
حضرت علی اکبر(ع)
سخنران: دکتر محمدرضا سنگری فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی معتبر امامحسین(ع) نه ...