مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود
اصلا جگر که سوخت مداوا نمی شود
گریه مکن بهانه به دست کسی مده
با گریه هات هیچ مداوا نمی شود
خسته مکن گلوی خودت را برای آب
با آب گفتن تو کسی پا نمی شود
این قدر پیش چشم کنیزان به خود مپیچ
با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود
گیسو مکش به خاک دلی زیر و رو شود
در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود
باور نمی کنم نگرفته ست صورتت
این جای تنگ و… این قد و بالا… نمی شود
با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند
جز هلهله جواب مهیّا نمی شود
با غربتی که هست تو غارت نمی شوی
نیزه به جای جای تنت جا نمی شود
خوبی پشت بامک همین ست ای غریب
پای کسی به سینه ی تو وا نمی شود
علی اکبر لطیفیان