هنوز این آسمان آلوده ی پرهای کرکس هاست
وَ از خون تو تَر، دامان خشکی ها و اطلس هاست
جهان تشنه ست، ماه آسمان تشنه ست، امّا آب –
هنوز آن سوی دست بیعت خشکه مقدس هاست
چنان پاشیده از هم نقش های روزگار انگار –
زمین یک کاشی افتاده از طاق مقرنس هاست
در آن سو گربه رقصانی شامی هاست و این سو
شترها پای می کوبند و میدان دست ناکث هاست
کجایی ای سمند کوه ها در زیر پایت پست!؟
پس از تو هر غزالی طعمه ی منقار کرکس هاست
به دنیا برنگرد ای ذوالجناح تشنه! در این عصر
اگر آن روزگار شمر بود این عصر اشعث هاست
پانته آ صفایی
