خلف پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. پس ازشهادتش، سر او را به طرف مادرش پرتاب کردند. او هم سر را برداشته بوسید و گریست. ماجرایی نظیر این درباره «اُموهب و پسرش» وهببنعبداللهکلبی نقل شده است. از آنجا که در میان شهدایکربلا کسی به نام خلفبن مسلم نیست، احتمالا اشتباهی در نقل پیش آمده و اُموهب و پسرش صحیح باشد.
نام خلف در اسامی شهدای کربلا که در زیارت ناحیه و زیارت رجبیبه آمده است، نیست. ابیمخنف می نویسد: شدت درگیری آنچنان بود که گردوخاک بزرگی بلند شد و چون گردوخاک نشست، مسلمبنعوسجه را روی زمین دیدند و حسین(ع) به سوی او رفت، در حالی که آخرین لحظات عمرش بود. به او فرمود:«خدای رحمتت کند ای مسلم! » «منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا » سپس به او نزدیک شد. دیری نپایید که جان به جانآفرین تسلیم کرد و کنیز او صیحه زد: «واسیّداه!یابن عوسجتاه! »معلوم نیست این کنیز همان امّخلف همسر مسلمبنعوسجه است یا دو نفر جداگانه می باشند. ازسوی دیگر محل پیوستن مسلمبنعوسجه همراه خانوادهاش و یا همراه حبیببنمظاهر به امامحسین(ع) مشخص نیست.
منبع: زنان عاشورایی، زهرا یزدانپناه قره تپه