هر چند شرحِ کُشتن تو لب گزیدنی است
احوال قتلگاه تو گفتن، شنیدنی است
آواره امّتی که به طعنه صدا زدند:
“این حال و روز سبط پیمبر چه دیدنی است! “
خواهر ز نالههای بریده خبر گرفت
آن دل که داده بود به دستت بریدنی است
هر ثانیه وداع تو تکرار میشود
آری وداع آخر تو، آفریدنی است
حتماً به سمت جسم تو قاتل دویده است
اصلاً زمین پست، زمینی دویدنی است!
انگشتری در آر که وقت شکار صید
بالی اگر به کار نیاید، بریدنی است
جرمی برای نیزه و شمشیرها مساز
بوسیدنی است هر چه به جسم تو دیدنی است!
خون دلی که خوردم از این شد که بر زمین
خون از لبان نیزه دشمن، چکیدنی است
شاعر: جواد محمدزمانی