از آن واقعه هولناک در بیم و اضطراب بود که گوشوارههای او از لرزش سر و تن او لرزان بود. در این حال به ناگاه سنگیندلی که او را هانیبنثبیت میگفتهاند بر او حمله کرد و او را شهید نمود و گفتهاند که در وقت شهادت آن طفل شهربانو ایستاده و مدهوشانه به او نظر میکرد و یارای سخن گفتن و حرکت کردن نداشت.
مادر محمد، کنیز (ام ولدی) می باشد. از حمیدبنمسلم نقل شده است وقتی که حسین(ع) در قتلگاه افتاده بود، نوجوانی وحشت زده و هراسان از خیمهها بیرون آمد و به راست و چپ خیره میشد. سواری به او حمله کرد و ضربتی فرود آورد و او را شهید کرد. نام نوجوان را پرسیدم گفتند: محمدبنابیسعید است.
هشامکلبی نقل کرده است: هانیبنثبیتحضرمی گفت: من از کسانی بودم که هنگام شهادت حسین(ع) حضور داشتم. عمود خیمهای در دست و ازار و پیرهنی بر تن داشت. وحشت زده و هراسان بود. به راست و چپ خیره میشد. گویا می بینم که دو مروارید به گوشهایش آویخته به( اینسو و آنسو) توجه میکند و میلرزد، ناگاه مردی به سرعت خود را به او رساند از اسب پیاده شد و با شمشیر او را قطعه قطعه کرد.
منبع: زنان عاشورایی، زهرا یزدانپناه قره تپه