خانه / مقالات / مقالات پژوهشی / ادبیات و عاشورا – سید حبیب حبیب پور

ادبیات و عاشورا – سید حبیب حبیب پور

محورمقاله:

ادبیات وعاشورا

موضوع:

جلوه های عاشورایی در کتاب همصدا با حلق اسماعیل

نویسنده:

سیدحبیب حبیب پور

 

 

چکیــــده

در این مقاله، نویسنده با نگاهی به مجموعه‌ى شعر همصدا با حلق اسماعیل از آثار شاعر توانای کشورمان شادروان دکتر سید حسن حسینی، به جلوه‌های عاشورایی آن پرداخته و ضمن یادآوری تصاویر اشعار عاشورایی این مجموعه، ظرافت و لطافت شاعرانه‌­ی موجود در این کتاب را بیان نموده است.

نویسنده جلوه‌های عاشورایی کتاب همصدا با حلق اسماعیل را در قالب‌های مختلف مورد بررسی قرار داده است.

 

مقدمه

 

[جلـوه‌های عاشـورایـی در کتاب همصـدا با حلق اسماعیـل]

شاعر توانای کشورمان شادروان دکتر سید حسن حسینی از شعرای تأثیرگذار ادبیات انقلاب اسلامی بود که در حوزه‌ی شعر آیینی-مذهبی و پس از آن سیاسیاجتماعی، توفیق فراوان یافت.

مرحوم حسینی با مجموعه‌ی شعر گنجشک و جبرییل خود توانست یکی از موفق‌ترین مجموعه‌های عاشورایی آن هم در قالب سپید- را به مشتاقان تقدیم کند.با این مجموعه‌ی زیبا و در نوع خود (شعر سپید عاشورایی) بی‌نظیر، جریانی که حسینی در سال‌های پیش از آن در اشعار کلاسیک خود از جمله رباعی‌های شاخص و موفقش آغاز کرده بود، تکمیل گردید. البته لازم به یادآوری است که پیش از او استاد سید علی موسوی گرمارودی با شعر زیبا و جاودانه‌ی خود یعنی(خط خون) شعر عاشورایی در قالب سپید را معرفی و متجلی کرد. شعری که به چندین زبان زنده­ی جهان، ترجمه گردید و هنوز پس از گذشت سال‌ها از تاریخ سرودن آن، همچنان سرافرازانه، بر قله‌ی شعر آیینی ایستاده است.

شادروان سید حسن حسینی در اشعار کلاسیک خود (پیش از سرودن اشعار مجموعه گنجشک و جبرییل) با برخورداری از فرهنگ عاشورا و بهره برداری از ذوق شاعرانه‌ی خود، سروده‌هایی، خلق کرد که پیش از آن نظیر نداشت.

در این نوشته، نگاهی کوتاه و گذرا به اشعار عاشورایی مجموعه­‌ی شعر همصدا با حلق اسماعیل اولین مجموعه‌­ی شعر شادروان حسینی شده است.

مجموعه­‌ای که چاپ اول آن در فروردین ۱۳۶۳ توسط حوزه­‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی انجام گردید و در زمان انتشار، مورد اقبال فراوان مشتاقان قرار گرفت.

 

 

 

اول:

 

رباعی­ها:

بخشی که بیش از همه‌­ی بخش‌های مجموعه‌ی «همصدا با حلق اسماعیل» مورد توجه خوانندگان قرار گرفته است، بخش رباعی‌ها است. بخشی که دارای ظرافت‌های شاعرانه و ایهام‌های زیبا و تصویرهای ماندگار و کشف و شهودهایی کم نظیر است.

تشبیهات بکر و استعارات فراوان و حیرت انگیز که در آن زمان و زمانه، بسیار جذاب و بدیع بودند، از نکات مهم و تحسین برانگیز رباعی‌های این مجموعه است و می‌توان ادعا کرد:

((شادروان حسینی با الهام از فرهنگ عاشورا در قالب رباعی، شگفتی آفرید)).

*در رباعی عطش نی در صفحه‌ی ۱۰۳ می‌خوانیم:

آن نی که برآن خشک نیستان می‌خورد

آب از لب جوی لب و دندان می‌خورد

لب تشنــه ز جویـبار قـرآن می‌خورد

می‌خورد فـراوان و فــراوان می‌خورد

حسینی در این رباعی  توجه خواننده را به نی خیزرانی که توسط یزید بن معاویه بر لب و دندان مبارک حضرت حسین بن علی(ع) می‌خورده جلب می‌کند که چگونه آن نی، از لب و دندانی که جویبار قرآن بوده است، می‌نوشد.

نی‌­ای که از نیستان آمده است و بر نیستانی تشنه یعنی لب­های حسین علیه السلام ضربه می‌زند. ضربه نه بلکه از آن تشنگی خویش را برطرف می‌کند.

نی، بر لب و دندان، ضربه می‌زند اما در باطن از آن‌ها می‌خورد یعنی می‌نوشد که آن لب و دندان، زلال وحی بودند و جویبار قرآن.

در این رباعی بدون آن که تکرار ردیف در مصراع سوم که مرسوم نیست- آزار دهنده باشد، بسیار جاافتاده بلکه تحسین برانگیز به کار برده شده است.

*در رباعی تفسیر خجسته که در همان صفحه آمده است می خوانیم:

شوریده سری که شرح ایمان می‌کرد

هفتاد و دو فصل سرخ، عنوان می‌کرد

با نـــای بریـده نـیـز بر منـبر نی

تــفــسیر خجسته‌­ای ز قرآن می‌کرد

تشبیه نی به منبر و ارتباط آن با تفسیر، بسیار جذاب و تا حدودی بکر است. آن هم تصویری خجسته از قرآن یعنی تفسیری که مقدمه­‌ی پیروزی سپاه شهادت است. شرح ایمان آن سر شوریده، هفتاد و دو فصل سرخی بود که او در کربلا بیان کرد و با همین هفتاد و دو فصل سرخ بود که توانست تاریخ را برای همیشه مسحور و مجذوب خویش سازد.

نای بریده نیز که هم اشاره به گلوی بریده‌ی حضرت دارد و هم بریده بریده خواندن قرآن، به این رباعی، جذابیت ویژه‌ای بخشیده است.

*در رباعی‌های این مجموعه گاه آن چنان حزن و اندوه غلبه می‌کند که ناگهان اشک در چشمت می‌نشیند مانند رباعی سؤال در صفحه ی ۱۰۴:

هر دم که ز کارزار برمی‌گردی

شـــوریده و بــی قرار برمی‌گردی

این بـار کدام لاله‌ات پـرپر شد

کاین گونه شکسته‌وار برمی‌گردی؟

این رباعی سوزناک، به تأثیر شهادت حضرت عباس بن علی(ع) و جمله­‌ی معروف (الآن انکسر ظهری) حضرت امام حسین(ع) اشاره دارد که بسیار زیبا بیان شده است.

شاعر با پرسشی که در پایان این رباعی مطرح می‌کند، بی آن که موضوع را صریح بیان کند، می‌پرسد چرا« این گونه شکسته‌وار برمی‌گردی؟»

*در دو رباعی ((هل من ناصر)) در صفحه‌­ی ۱۰۵ باز هم محزون و اشک­آلود می‌خوانیم:

آن دم که به سوی رزمگه باره کشید

آن نعره­‌ی عاشقی دگر باره کشید

لبیـک گـلوی کـودک شـش مـاهه

خون بود که تا ستاره فواره کشید

***

آن جمله چو بر زبان مولا جوشید

از نــای زمانه نعـره‌­ی لا جــوشید

تنـها ز گـلوی اصغر شش ماهه

خون بود که در جواب بابا جوشید

در این دو رباعی به غربت و تنهایی امام(ع) پس از شهادت یاران اشاره شده است که تنها کودکی شش ماهه، لبیک‌گوی پدر شد آن هم با خون، چرا که آن کودک، زبانی جز خونی که از گلویش «تا ستاره فواره کشید»، نداشت.

در هنگامی که تمام زمانه، نعره­‌ی “لا” سر داد پاسخ آری، تنها از حنجره­‌ای تشنه و کوچک بود که در آن ظهر عطشناک به خون سیراب شد. البته در دو رباعی ((هل من ناصر … )) که از پی هم در صفحه‌ی  ۱۰۵ آورده شده‌اند، واژه‌های تکراری به چشم می‌خورد: واژه‌های: «گلوی، شش ماهه و خون بود» که تکرار شده‌اند و شگفت‌انگیز است که مصراع سوم هر دو رباعی، بسیار تکراری است مصراع سوم اولین رباعی و دومین رباعی را با هم می‌خوانیم:

لبیک گلوی کودک شش ماهه

تنها ز گلوی اصغر شش ماهه

در مصراع چهارم این دو رباعی نیز « خون بود که» عیناً در همان جا آمده است، بخوانید:

خون بود که تا ستاره فواره کشید

خون بود که در جواب بابا جوشید

البته این دو رباعی نیز بدون آن که شماره‌­ای در کنارشان باشد، آورده شده‌اند که معمولاً این چنین عمل نمی‌کنند بلکه با شماره ی ۱و۲ آن‌ها را از هم مشخص و متمایز می‌سازند.

*شاعر در سرودن رباعی به مطلبی ظریف توجه دارد و آن این است که این قالب با ضرب آهنگ زیبای خود، می‌تواند در بخش حماسی و پیام‌رسانی ادای دین کند زیرا او عاشورا را واقعه‌ای می‌داند که نباید این دو بعد آن (حماسه و پیام) در زیر نقاب سوگ، پنهان شود. پس شاعر باور دارد که برای آن که جهان از یزیدیان پاک شود بایستی به حسین(ع) اقتدا کرد و هر جا را به سنت عاشوراییان، کربلا نمود و در رباعی ((مقتدا)) در صفحه ۱۰۲ این مجموعه­ می‌گوید:

عـالم همه خـاک کربلا بایدمان

پیـوسته به لب خدا خدا بایدمان

تا پاک شود زمین ز ابنای یزید

همواره حسین مقتدا بایدمان

*شاعر در رباعی ((سرّ مگو)) در همان صفحه، بیداری امت اسلام را متأثر از به خون خفتن سیدالشهدا(ع) می داند و معتقد است که سر مگوی امام(ع)، با لهجه­‌ی خون بوده است.

گر بر ستم قرون برآشفت حسین

بیداری ما خواست به خون خفت حسین

آن جا که زبان، محرم اسرار نبود

با لهـجه­‌ی خــون سرّ مگو گفت حسین

در سکوتی که در سرّ مگو آمده است هم می‌شود به سرّ مگو اشاره کرد و هم به سَرِ مگو که هر دو ثمره‌­ای جز رازگونه بودن ناگفته­‌های سید و سالار شهیدان نداشت، رازهایی که بایستی آن‌ها را جست و جو کرد و دریافت.

*او باز هم در رباعی ((لبیک)) در صفحه ۱۰۴ به جنبه‌ی حماسی عاشورا رو می‌آورد و با آغاز رباعی خود با ((بشتاب)) مخاطب را غافلگیر می‌سازد و البته آن را در پایان مصراع، تکرار می کند:

«بشتاب برادر دلیرم بشتاب»

شاعر چیره دست این مجموعه، مخاطب را به عباس(ع) پیوند می‌دهد که باید به فراتی دیگر و البته تازه دست یافت ولی غافل نیست که سیدالشهدا(ع) تشنه‌­ی آب و نوشیدن جرعه­‌ای از فرات نبود بلکه تشنه و نیازمند لبیکی به حقیقت بود و محتاج نگاه مهر و دوستی به نصرت دین خدا بود.

پس شاعر بسیار به جا و تأثیرگذار این رباعی را می‌سراید:

بشــتــاب، بــرادر دلـیـرم بشتاب

عباس تــویــی، تـازه فراتی دریاب

چون بود شهید عشق در کرب و بلا

لب تشنه‌­ی لبیک نه لب تشنه­‌ی آب

*شاعر در رباعی یا حسین(ع) شرمندگی خود را بازگو می‌کند که چرا در روزگار غربت حقیقت، زبانی لال داشته است و به آن حنجره‌ی تشنه‌­ی لبیک، پاسخی به نصرت نداده است. غمگینانه و شرمسارانه رو به خیمه‌­گاه می‌کند و آن دعوت مقدس و ناب را لبیک می‌گوید آن هم با این تشبیه زیبا:

دیروزت اگر رو به قــتال آوردیم

در پاسخ تو زبان لال آوردیم

امروز به خیمه­‌گاه آن دعوت ناب

صد علقمه لبیک زلال آوردیم

خیمه گاه حسینی به لبیکی تشنه بود تا کسی به یاری بشتابد و شاعر چه دردمندانه بر تنهایی حقیقت در آن ظهر غربت، تأسف می‌خورد ولی غافل نیست که جریان عاشورا سیال است و جاری و در پی زمان و زمانه. همواره حسینی هست که نصرت می‌طلبد و خیمه‌گاهی هست که در میان تشنگی و تنهایی، له له یاری می‌زند.

*در رباعی ((پرسش)) در صفحه­ی ۱۰۷ نیز همان استغاثه یادآوری شده است. پرسشی سوزان که لبیکی از حنجره­‌ی عشق، می‌طلبد. لب تشنه‌ای که از سپیده، آب می جوید و عطش زده‌ای که جامی از زلال آفتاب می‌خواهد. پرسش سوزان حسین‌(ع) و استغاثه‌­ی «هل من ناصر ینصرنی» باز هم تکرار می‌شود. تنها به حنجره‌ای از عشق و ارادت باید بدان پاسخ گفت:

لب تشنه ام از سپیده آبم بــدهـید

جــامی ز زلال آفــتابم بدهید

من پرسش سوزان حـسینم، یاران!

با حنجره­ی عشق جوابم بدهید

 

 

*در رباعی قنوت در صفحه ۱۰۷ تصویرهای متضادی که بسیار زیبا و به جا به کار برده شده‌اند خواننده را به وجد می‌آورند.

 

دریا که خود، سرچشمه‌­ی طراوت و سرزندگی است، دست نیاز به سوی عطشناک­‌ترین خیمه‌های هستی دراز می‌کند.

همه­‌ی نوحه‌ها و فریادها، دست به دست سکوتی می شوند که در غروب عاشورا بر خیمه‌گاه عشق حاکم شده بود و صدها قنات و هزاران چشمه‌­ی زاینده، به قنوت مردی که سیرابی را به انسان بخشید، رشک می‌برند.

آن روز اگر چه آن بزرگ مرد، تشنه و عطش زده بود اما خود سرچشمه‌­ی طراوت و سیرابی و ساقی مستان بیدل شهر حقیقت شد.

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

آن روز اگر چه تشنه بـــودی اما

صد رشته قنات از قـنوت تو گذشت

*در نظر شاعر شوریده و نکته سنج مجموعه‌­ی « همصدا با حلق اسماعیل» شخصیت ((حربن یزید ریاحی))، در عرصه­‌ی عاشورا شخصیتی برجسته و شگفت انگیز است. 

برای او “حر” به تشنه‌­ای می‌ماند که از زلال ولایت و چشمه سار امامت سیراب می­شود. او گر چه در آن سوی میدان بود، اما دل در گرو عشق فرزند وحی داشت و به همین دلیل، نهر کمالات و جویبار رحمت ولی حق، به آبیاری او می‌رود و او سیراب محبت می­شود و چه زیبا رباعی ((آبیاری)) در صفحه ۱۰۶ به این مهر و محبت اشاره دارد.

روزی کـه ز دریـــای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبــیاری حـــر می‌رفت

*در رباعی ((راه امام حسین(ع))) در صفحه‌ی ۱۳۳ کتاب، شاعر رو به شهید، به عنوان شاگرد مدرسه‌ی کربلا می­کند و او را ادامه­ دهنده­ی راه حسین بن علی علیه‌السلام می‌داند که سرانجام، گلزخم گلوله، زینت اندام او شده است و به تأسی از سید و سالار شهیدان حسین بن علی(ع) پیکرش پر از زخم می­شود. از این روست که آلاله از چهره­‌ی گلگون شهید، خجالت‌زده می‌‌شود و شفق نیز به برکت نام او به سرخ می‌نشیند. رباعی راه امام حسین(ع) را با هم زمزمه کنیم:

آلاله خجل، ز روی گلـفام تو شــد

گلگونه شفق ز برکت نـام تو شد

رفتی به ره حسین و در آخر کار

گلزخم گلوله، زیب اندام تـو شد

*شاعر در صفحه ی۱۳۴ این مجموعه، در رباعی “گذشت” اقتدای شهید را به حضرت سیدالشهدا(ع) آشکارا بیان می‌کند. شهیدی که مانند او از “من” رها شد، همه “ما” شد. مایی که او را به وحدت می‌رسانید و آن­گاه آن عزت و عظمت را در لبیک خونینی یافت که باید به پرسش «هل من ناصر ینصرنی» حسینی گفت. او به خون حسین(ع) اقتدا کرد و گذشت آن گونه که شاعر، شهید را می‌یابد.

 بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش، بریده عزم ما کرد و گذشت

هل من چو شنید، پای در راه نهاد

بر خون حسین(ع) اقتدا کرد و گذشت

*در رباعی ((پیغام)) در صفحه‌­ی ۱۳۸ راه حسین(ع) راهی معرفی شده است که شرنگ عاشقی در کام رهنورد آن شهید، شیرین است. این مطلب از زبان کسی که خود سالک طریق عاشورا ست بیان گردیده است که در روز واپسین پیغام می­دهد. این شاید گریزی باشد به جمله‌­ی مشهور نوجوان حماسه‌ی کربلا حضرت قاسم‌بن‌الحسن(ع) که در پاسخ عموی بزرگوارش که مرگ در نزد تو چگونه است؟ فرمود: ((مرگ در نزد من شیرین تر از عسل است)) و شاعر در این رباعی، عاشقانه و آگاهانه به این مطلب اشاره دارد و مرگ و تلخی ها در راه حسین‌بن‌علی‌(ع) را شیرین می بیند و می‌سراید:

یاری که پر از خون جگر شد جامش

این بود به روز واپــسـین پـیغامش

آن کس که ره حسین را می‌پوید

شهد است شرنگ عاشقی در کامش

زنده‌یاد سید حسن حسینی که در این مجموعه و اشعار دیگر خود، همواره از نگاه ژرف و دقیق شادروان دکتر علی شریعتی بهره جسته است. در رباعی “حسینیان” از جمله ی معروف و عمیق آن معلم بزرگ، تأثیر پذیرفته است از جمله­ی: «آنان که رفتند کاری حسینی کردند وآنان که ماندند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی­اند.»

حسینی در این رباعی در صفحه‌ی ۱۵۱ مجموعه هشدار می‌دهد که مبادا دل‌ها اسیر ناامیدی و جان‌ها غرقه در پلیدی گردند، سستی و بی‌تفاوتی و نگاه سیاه و فراموش کردن تعهد عاشورایی یعنی رساندن پیام شهادت خیانت به خط سرخ شهدا است از این روست که با دلسوزی و قاطعانه فریاد بر می‌آورد که:

هشدار که یار ناامــیـدی نشوی

زنهار که غرقـــه در پلیدی نشوی

رفتند حسـینیان و گلگون کفنان

هشدار درین عرصه یزیدی نشوی

 

 

دوم:

 

شعر سپید:

در سرود سوم از پنج سروده­ای که به شهید جمشید بروجردیان در صفحه‌ی ۶۳ این مجموعه‌ی شعر تقدیم شده است می‌خوانیم:

معراج مردان را قامت بستی/ به خون حسین(ع) / در ظهر عاشورا/ و از این روست/ ای دوست / که خورشید / در هر غروب / به زخم ستاره‌گون شقیقه‌­ات / اقتدا می‌کند / و هر گاه / نام تو را / چونان سلام سرخ نمازش / ادا می‌کند.

شاعردر این سروده به پیروی و اقتدای شهدا به امام شهدا اشاره دارد و این که خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست. اشاره­‌ی دیگر افق خونینی است که در غروب پدیده می‌آید و اشاره دارد به همرنگی آن به خون شهدا آن‌هم زخم ستاره‌گون شقیقه که می‌توان گفت منظور حنجره‌­ی خونین سیدالشهدا (ع) است که به خنجر کینه دریده شد.

 

 

سوم:

 

مثنوی:

در مثنوی شهیدان در صفحه ی ۳۷ بامطلع “خورشید، تبعیدی به زندان افق بود” که تاریخ تیر ۱۳۵۹ را در ذیل خود دارد با اشاره به ذوالجناح آورده شده است:

با ذوالجناح نور تا معراج راندند

تا وعده‌گاه عشق تا حلاج راندند

شهدا برای رسیدن به معراج بر مرکب ذوالجناح نور و آگاهی سوار شدند و تا دیار دیدار دوست که غایت‌شان بود راندند، آن گونه که حضرت سیدالشهدا(ع) سرانجام در خون غلتید و به فوز عظیم شهادت و وصل حق دست یافت.

در بیت بعد این ارتباط شفاف‌تر و عریان‌تر بیان شده است:

تا ورد لب‌هاشان سرود سرخ لا بود

هر جا زمینی بود، آنجا کربلا بود

شاگردان مکتب حسینی از معلم بزرگ خود آموختند که در برابر ظلم و ستم “نه” بگویند و در برابر تطمیع‌ها و تهدیدها فریاد «هیهات منا الذله» سر دهند چرا که مردان حق تسلیم دشمن نمی‌شوند و از آن روست که با خون آنان هر سرزمین کربلا می‌شود و هر روز عاشورا و هر ماه محرم (کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا و کل شهر محرم).

 

 

چهارم:

 

غزل ها:

الف)حسینی در غزل ]لاله رخان[ در صفحه ی ۱۶ کتاب، بی آن که از کربلا و یاران اباعبدالله الحسین(ع) نامی برده باشد وصف حال شهدا را می‌گوید و بسیار روشن و شفاف، آنان را با صفت عطش زدگی با حلق‌های تشنه بیان می کند و هر کس می‌تواند دریابد که منظور او شهدای کربلا و تداوم دهندگان راه آنان یعنی شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده آنجا که می‌سراید:

آنان که حلق تشنه به خنجر سپرده‌اند

آب حیات از لب شمشیر خورده اند

حلق تشنه‌ای که به خنجر سپرده می‌شود آیا جز حنجره‌ی عطشناکی بود که ظهر روز دهم و در آن ظهر آتشگون به خون سیراب گردید؟ و آیا شمشیری که آب حیات را به آن تشنگان نوشانید جز شمشیری بود که به جهالت و دنائت از نیام بیرون آمده بود وقیحانه فاجعه آفرید؟

ب)در غزل ((رسوایی سراب)) (صفحه­ی ۲۰) که به شهدای هفتم تیر سال ۱۳۶۰ تقدیم شده است، نگاهی دارد به لبیک خونینی که از خون سرخ آنان به سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) گفته شد:

در امتداد پرسش تاریخی کربلا، فواره‌های خون شما، بهترین جواب را به پرسش تاریخی اباعبدالله الحسین (ع) «هل من ناصر ینصرنی » دادند.

ج) غزل زیبا و مشهور “وداع” در صفحه­ی ۳۰ بامطلع:

«می‌روم مادر که اینک کربلا می خواندم»

که از زبان رزمندگان و راهیان جبهه‌های حق علیه باطل سروده شده است یکی از بهترین غزل‌های دوران دفاع مقدس بود که با تلفیق روح حماسی عاشورا و نیز صحنه‌های جنگ تحمیلی توانست به عنوان یکی از برترین سروده‌های این گرایش شعری بدرخشد و بلکه جاودانه بماند.

این غزل با وداع رزمنده با مادرش آغاز می‌شود و از همان ابتدا خط خونین سیدالشهدا(ع) به عنوان بهترین دلیل رفتن، بیان می‌گردد:

«می‌روم مادر که اینک کربلا می‌خواندم»

گویی می‌توان دلیل رفتن را فریاد ((هل من ناصر ینصرنی)) حضرت اباعبدالله الحسین‌(ع) دانست که دلیل وداع رزمنده با مادرش این است که کربلا او را به یاری می‌طلبد.

سپس رزمنده یادآور می‌شود که از مکانی بسیار دور، یاری آشنا او را به خویش می‌خواند تا بر همگان روشن شود که بعد مکانی، دلیل بر بیگانگی نخواهد بود بلکه این دل است که آشنا را پیدا می‌کند. یار اگر چه دور باشد اما با پای دل می‌توان به او رسید:

«از دیار دور یار آشنا می‌خواندم»

شاعر در دو بیت دیگر از غزل ((وداع))، به یاد وداع اصحاب سیدالشهدا علیه‌السلام می‌افتد که با خیمه‌نشینان وداع می‌کردند و از زبان آن‌ها واژه­‌ی الوداع را زمزمه می‌کند و اینکه در عشق، سخن از چون و چرا نباید، چرا که عشق، چون و چرا نمی‌شناسد بلکه باید عاشقانه و بی‌هیچ پرسشی، سر برآستان عشق گذاشت.

اصولاً در راه عشق، مهلت و فرصت، چون و چرا، نیست، که یار، بی‌هیچ تأملی، تو را می‌خواند و باید به او پاسخ گفت -بی‌هیچ تردید و پرسشی-:

مهلت چون و چرایی نیست مادر

الوداع زآنکه آن جانانه بی چون و چرا می‌خواندم

شاعر در بیتی دیگر از این غزل، امام خمینی(ره) را به امام حسین(ع) تشبیه می‌کند که اینک، ((هل من ناصر)) را فریاد می‌زند. روح خدا، وارث خون خداست و فرمان شرکت در جبهه‌ها امتداد یاری‌خواهی حضرت حسین بن علی(ع) است که هر دو به طریق عاشقی، فرا می‌خوانند.

بانگ هل من ناصر از کوی جماران می‌رسد

در طریق عاشقی روح خدا می‌خواندم

ناگاه، شاعر-بسیار صریح و شفاف- حلقوم خون فشان سیدالشهدا(ع) را یادآور می‌شود، تاریخ‌ساز جاویدان کربلا، یاری می‌طلبد و او باید برود تا به آن پرسش، لبیک بگوید:

می‌روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون

جاودان تاریخ‌ساز کربلا می خواندم

در بیت بعد، باز هم نمادی از کربلا جلوه‌گر شده است: ذوالجناح، اسب با وفای اباعبدالله الحسین(ع)، رزمنده در سحر یعنی در این فرصت یاری حق، ذوالجناح رزم را زین می‌کنند تا به میدان فداکاری بتازد و به جایی برود که نای نینوا می‌خواندش:

ذوالجناح رزم را گاه سحر زین می‌کنم

می روم آنجا که نای نینوا می‌خواندش

telegram

همچنین ببینید

آموزه های مشترک معرفتی در خطبه فدکیه و خطبه های حضرت زینب(س)-بخش۷

 تهیه و تنظیم: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول ۶) عاقبت ظلم الف: انتقام روزگار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.