موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد
آتش گرفت دامنش امّا تکان نخورد
او قول داده بود فدای علی شود
در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد
زهرا خودش علی ست چرا کم بیاورد
چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد
با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد
طوری که آب در دل مولا تکان نخورد
مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود
این بود علتش اگر از جا تکان نخورد
وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود
وقتی دوید خادمه آقا تکان نخورد
آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود
از آن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد
شاعر: علی اکبر لطیفیان