شنبه ۱۲ خرداد- سامرّا –
غربت ائمهی سامرا
امروز قرار است کاروان را به شهر سامرّا و زیارت قبر دو امام بزرگوار، امام هادی و عسکری(ع) ببریم. شهر سامرا که بعضی نام آن را مشتق از واژه ی «سام بن نوح» می دانند در ۱۲۴ کیلومتری شمال بغداد واقع است. ساعت ۱۲ به سامرا می رسیم. سه ربع به اذان ظهر باقی مانده است.به دلیل این که پارکینگ حرم طبق معمول همه جا، مملو از زوّار ایرانی است ماشین به پشت حرم هدایت شد. دیدن در چوبی کهنه حرم بدون هیچ کاشی کاری بر روی دیوارهای اطراف حرم مبین این بود که به رغم وجود علائم تعمیر اگر چه در داخل صحن آن دیده می شد ولی به حال خود رها شده است. دیدن این وضعیت، دل همه را شکست و من که در هر دو کاروان حالا نقش روحانی و مدیر کاروان را توأم عهده دار شده ام، در ورود به صحن به قرائت زیارت نامه می پردازم و بغض آلود با اشاره دستم اطرافیانم را متوجه وضعیت حرم می کنم. نیازی به روضه نیست. چه غریب هستند این پاره های تن رسول خدا در این شهری که اکثریت سکنه آن را اهل سنت تشکیل می دهند و به حسب نقل، حرم آنان جز در ایام زیارت زوّار ایرانی کمتر زائری را به خود می بیند.
گداهای معروف سامرا
اذن دخول می خوانیم و وارد صحن حرم می شویم. هنوز چند قدمی بر نداشته ام که سیل بچه های قد و نیم قد که گدایی را پیشه کرده اند به سمت ما سرازیر می شوند. جداً خلاصی از دست این پسر بچه ها که فن گدایی را خوب یاد گرفته اند و حربه آن ها اظهار یتیمی و اعلام عائله سنگین ۷-۸ نفری خانواده است، کار بسیار سخت و مشکلی است. از قبل زوّار کاروان از کسانی که به عتبات مشرف شده اند نقل می کردند که گداهای سامرا، سمج ترین گداهای عراق هستند، به آن ها اعتنایی نمی کنیم و زیارت اذن دخول را تمام می کنیم.
از در شمالی وارد صحن حرم می شویم. به زوّاز فرصتی برای تجدید وضو داده می شود تا برای زیارت و نماز ظهر و عصر آماده باشند. به گوشهای از صحن که سایه است پناه می برم و خیرهی مناره و تنها گنبد طلا و نورانی این دو امام شریف می شوم. طبق معمول سیل فروشندگان پارچه های سبز نازک به سوی زوّار سرازیر می شود. قیمت ها در سامرا مناسب تر از کاظمین است هفت متر پارچه هزار تومان! نمی خرم. بقیه چانه ای می زنند و خریدی می کنند. چند عکس از گنبد و مناره طلای حرم می اندازم و غافل از این که این دوربین از سوریه تا حالا و پس از آن مرا سرکار گذاشته و شماره انداز آن روی شماره یک متوقف مانده است!
زوّار که سر می رسند به داخل ایوان حرم مشرف می شویم. طبق معمول، زیارت نامه می خوانم همه تکرار می کنند بیرون حرم خیلی خلوت است اما داخل آن مملو از زوّار و همه ایرانی!
این جا بر خلاف کاظمین، خدام، دور حرم هر کدام یک گوشه ای از ضریح، شش گوشه که چهار صندوق قبر را در خود جای داده است را گرفتهاند و راحتی زیارت را از همه سلب می کنند همه به زبان فارسی سلیس حرف می زنند و با وعده این که هر روز تو را در حرم یاد می کنند و برایت زیارت می نمایند، از تو پول می خواهند. یکی از آن ها از یک زائر می خواهد که به او پول بدهد او با عصبانیت به زائر ایرانی که معلوم بود چند بار به دور قبرها طواف می کرد گفت:«چقدر وعده می دهی خودت گفتی دور بعد، چرا نمی دهی؟ معلوم شد هنوز با ادبیات گفتاری ما ایرانی ها که بعضی را با وعده خالی سرکار می گذاریم به خوبی آشنا نشده که این قدر جوش آورده است!»
زیارت نامه را در داخل حرم ادمه می دهم. نماز زیارتی می خوانیم و آماده نماز ظهر و عصر می شویم. حالا حرم خیلی شلوغ شده و به سختی می توان حتی از لابلای جمعیت عبور کرد. در یکی از ایوان های ورودی به حرم، یک روحانی ایرانی نماز جماعت برقرار می کند. صف ها به سرعت بسته می شود. به زحمت می شود در بین زوّار، فردی غیر ایرانی پیدا کرد. معلوم نیست شیعیان سامرا کجا هستند! مکبّر نماز بین دو نماز برای سلامتی رهبر فرزانه انقلاب و شادی روح امام صلواتی از جمعیت می گیرد. تا نام امام را می شنوم مسرور می شوم که در چنین فضای دل انگیز روحانی و معنوی، یاد این عزیز را زنده نگه می دارند. یک بار هم که به داخل حرم می نگریستم، تا چشمم به اسکناس های هزار تومانی منقش به تصویر مبارک امام خمینی افتاد که انگار به آدم نگاه معنی داری می کرد، همین حال خوش به من دست داد و گفتم «خدا عزت تو را روز به روز و ساعت به ساعت بیشتر کند و می کند که با چه شرف و عزّتی در کنار قبر جدت قرار گرفته ای».
به گرد ضریح چند دور طواف می کنم. این جا هم در داخل این ضریح بزرگ چند صندوق مستقل قبر قرار دارد.
در راه سامرا، قدری از فضائل حضرت نرجس خاتون را برای زوّار بیان کردم که خیلی منقلب شدند. به آن ها گفتم متأسفانه شیعیان نسبت به مادر امام زمان(عج) خود کمترین اطلاعی ندارند و اضافه کردم این بانوی پاکدامن و بزرگوار از سر شب تا به صبح یکسره در سجود و مناجات با حضرت حق بود و دائم الصیام، یعنی بجز روزهایی که گرفتن روزه در آن ها حرمت شرعی داشت: همیشه روزه بود.
در طواف به دور این قبور مطهر که هر یک در صندوقی مستقل قرار دارند به کنار قبر حضرت نرجس که می رسیدم حال خوبی به من دست میداد. احساس می کردم هر چه به این بانوی بزرگوار بگویم، امام زمان(عج) می شنود و به حرمت مادر پرهیزکارش به درد دل من رسیدگی می کند. حقیقتاً زیارت نرجس خاتون آدم را خیلی سبک می کند و کلاً حرم سامرا با وجود قبر پدر و مادر امام زمان(عج) در یک ضریح و قبر امام هادی و خواهرش حکیمه، صفای بسیار خاصی دارد و زائر در آن احساس نشاط و بی وزنی می کند. گویی این بزرگواران در درون آدم تصرّف میکنند و هر چه غم و درد و رنج و نگرانی است را از سینه او بیرون می کشند.
پس از نماز، به زیارت سرداب مقدسی رفتیم که محل غیبت امام زمان(عج) و بیتوته ی ائمه عسکریین است. متأسفانه از این مکان مقدس که در حال تعمیر است و یک توری روی آن انداخته اند، جز چند پله دیده نمی شود.
در تاریخ است«سیدبن طاووس» صدای مناجات و دعای حضرت امام زمان(عج) را در این سرداب می شنیده و کتاب «مهج الدعوات» را بر اساس شنیده های خود از حضرت صاحب الزمان(عج) در این سرداب نوشته است.
وقتی به سرداب می نگریستم و ماجرای «سیدبن طاووس» را از نظر می گذرانیدم دریافتم چقدر با انسان هایی نظیر مرحوم سید فاصله دارم و چقدر از خودم بدم آمد. با خود گفتم: «خدایا چطور می شود کسی مثل سیدبن طاووس این قدر در شناسایی و کشف استعدادهای خود در جهت نیل به تکامل معنوی پیش می رود که بارها و بارها در سرداب مقدس، صدای مناجات طاووس اهل جنت امام زمان(عج) را می شنود، اما ما در چنان گردابی از ظلمت گناه و جهل غرق و گرفتار شده ایم و چنان بر چشم و گوش ما پرده های ضخیم گناه کشیده شده که لیاقت دیدن یک لحظه چهره نورانی و شنیدن یک جمله از آقا و مولایمان را نداریم!»
اگر چه حدیث نفس گفتم ولی این حدیث همگان است و کیست که نداند دلیل اصلی غیبت امام زمان(عج) خود ما مسلمانان و به خصوص شیعیان هستیم، چه حضرت صاحب، مظهر لطف الهی است و از رحمت خدا نیست که بهترین و زیباترین جلوه لطف خود را از بندگان محتاج و درمانده خود که در زمین، عیال و خانواده او هستند، دریغ نماید.
در این جا هم مثل سایر جاهایی که دیده و خواهم دید بازار فروش تربت، پارچه های تبرکی سرداب و … رواج دارد. توری روی سرداب پر از پارچههایی است که زوّار ایرانی به آن به علامت حاجت دخیل بسته اند. از در ورودی سرداب چند عکس می گیرم و با عجله حرم را ترک میکنم و در عین شتاب با خود میاندیشم که چقدر زمان اقامت ما در سامرا کوتاه است.
منبع: کتاب تاعشق با عشق-سفرنامهی دمشق، کربلا،مکه غلامعلی رجایی