پس از تقسیم اطاقها که در سفرهای جمعی زیارتی کاری بسیار شاق، پراعتراض و پر دردسر است، به دو تن از زوّار کاروان که در این سفر مثل سایه با من حرکت میکنند به طور خصوصی میگویم شما نخوابید تا سری به مسجد کوفه بزنیم و نماز ظهر و عصرمان را در مسجد کوفه بخوانیم، آنها هم از خدا میخواهند و بلافاصله اجابت میکنند. راهنما و راننده عراقی به اطاقهایشان برای استراحت رفتهاند دور از چشم آنان به سرعت هتل را ترک میکنیم و به سوی مسجد کوفه که در چند صد قدمی و در پشت کوچه هتل ماست حرکت میکنیم. اولین نماز در کوفه چند دقیقه که پیاده میرویم به در مسجد میرسیم. مسجد کوفه بزرگترین مسجد جهان اسلام است که دیوارهای بزرگی اطراف آن را محصور کرده است. از یکی از درهای متعدد آن وارد میشویم. نیم نگاهی به مسجد کوفه و کف ماسهای آن میاندازم و یک راست به طرف شبستان مسجد میروم. دلم برای دیدن محرابی که اول مظلوم تاریخ اسلام در آن ضربت شمشیر خورده است بیتابی میکند. قسمت کوچکی از مسجد که شاید یک ۱/۲۰۰ مساحت کل مسجد باشد، مسقف است از بخت بد، محراب مسجد را خراب کردهاند و میز بزرگی جلوی محراب گذاشتهاند که بر روی آن تابلوی نئونی که عبارت لافتی الّا علی لاسیف الا ذوالفقار و عکس شمشیر دو سری زینت بخش آن است، خودنمایی میکند. فضای سنگینی بر مسجد کوفه حاکم است جلو میروم و سرم را بر روی آن میز که مقداری تربت معطر که به عطر و بوی دنیا نمیماند پاشیدهاند و تعدادی اسکناس هدیه زوّار به خدّام مسجد سطح آن را پوشانده است میگذارم و از خودبیخود میشوم. احساس میکنم صورتم را درست جای قدمهای مبارک امیرالمؤمنین که سالها در این محراب به نماز میایستاد، گذاشتهام. اشک امانم نمیدهد. بوی این عطر تربت مستم میکند حالا بیشتر حواسم متوجه عطری است که از این تربت به مشامم میرسد تا خود محراب کوفه. تا به حال چنین تربت معطری استشمام نکردهام. احساس میکنم دو نفری که با من به مسجد آمدهاند نیز از این حال معنوی سهمی و نصیبی دارند. نمیخواهم سرم را بردارم، با بی میلی کنار میکشم و به نماز میایستم قبل از نمازظهر و عصر نماز تحیّت مسجد کوفه را میخوانم. به فضای معنوی مسجد خیره شدهام، گویی منتظر آن هستم طنین صدای جبرئیل که ندای «والله تهدمت ارکان الهدی قد قتل ابن عم المصطفی» را در این فضای کوچک سر داده است، بشنوم. هر چند در کوفه مسافر هستیم اما نمازظهر و عصر را تمام میخوانیم. مسجد کوفه مثل مسجدالحرام و حرم پیامبر و حرم امامحسین(ع) و مسجدالاقصی تنها مسجدی است که اگر کسی حتی نیم ساعت در کوفه توقف کند و فرصتی برای یک نماز ۴ رکعتی داشته باشد، نمازش در این مسجد تمام است. یعنی درست مثل شهر و خانه آدم است. اینجاست که درمییابی همه اهل یک وطن و شهر به نام خاک هستیم و میتوانیم همدیگر را همشهری و برادر صدا بزنیم. وقتی مادرمان یکی است همه برادر نیستیم؟ از مسجد و محراب تخریب شده مسجد کوفه که با پول سرشار زوّار ایرانی تجدید بنا میشود دل نمیکنم. در راه نجف با خندهای که رنگی از طعنه داشت به راهنمای عراقی گفتم: گذشتگان عراق امامان ما را کشتهاند و فرزندان آنها از فیوضات زوّار قبور آنها بهرهمند میشوند! سکوت کرد و چیزی نگفت و مگر چیزی هم میتوانست بگوید! و مگر نه این است که از یازده امام منقول و مسموم ما شش امام و اگر مأمون که امامرضا(ع) را به شهادت رساند را هم عراقی بدانیم هفت امام را مردم عراق به شهادت رساندهاند؟ باید به سراغ کاروان بروم. از قسمت مسقف مسجد که بیرون میآیم، سستی عجیبی در زانوانم احساس میکنم. فضای معنوی مسجد به قدری بر من سنگینی میکند که توان راه رفتن معمولی را از من سلب کرده است. حتی در مراحل سخت جنگ و شنیدن و دیدن شهادتهای دوستانم در انقلاب و جنگ و یا در بیخوابیها و سختیهای ممتد جبهه چنین سستیای را در پاهایم احساس نکردهام. دو نفر همراهم با من حرف میزنند ولی من فقط به خم شدن زانوانم در حرکت میاندیشم، وانمود میکنم که به حرفهای آنان گوش میدهم، اما حتی یک کلمه را هم نمیشنوم. از حال خودم متعجب شدهام. در عین سستی پاها، حال خوشی دارم. هر قدم که بر میدارم احساس میکنم نیروی سنگینی بر شانههایم فشار میآورد و باعث خم شدن زانوانم در حرکت میشود با هر قدم که بر میدارم به عقب برمیگردم، حالا میفهمم عالم مستی چگونه است و آدم مست حتی مالک پاهای خودش هم نیست. نمیدانم چقدر به من شراب وصل چشاندهاند که این گونه مرا مست کرده است. خدایا این کدام دست بود که مرا مست کرد و من آیا مست آن دست شدم یا مست از شراب وصلی که به من نوشاند؟ کسی در جان من این شعر را از حضرت امام میخواند:
گرفتم ساغری از دست مستی تعالی الله! چه مستی و چه دستی
با چشمانی پر از اشک به محراب کوفه نگاه میکنم باورم نمیشود در محرابی که علی(ع) به نماز ایستاده است، نماز خواندهام. قدری که به خود میآیم زبانم باز میشود، به دوستانم میگویم علت ماسه بودن کف این مسجد پهناور که بعد از مسجد الحرام و مسجد النبی مهمترین مسجد جهان اسلام است، این است که اگر کسی حتی با پا و کفش نجس وارد آن شود، بی آن که کف مسجد دچار آلودگی شود. در غرب مسجد، گنبد طلایی مقبره «مسلم بن عقیل»سفیر امام حسین(ع) به کوفه، و در روبروی آن گنبد غیر مطلای «هانی بن عروه» از بزرگان شیعیان کوفه که به مسلم پناه داد و جان بر سر آن گذاشت، خودنمایی میکند.
منبع: کتاب تا عشق با عشق-سفرنامهی دمشق،کربلا،مکه غلامعلی رجایی