وقتی به یاد می آورم که در روایت است اگر کسی چهل شب چهارشنبه را در مسجد سهله بیتوته کند و اعمال آنرا انجام دهد موفق به زیارت جمال نورانی یوسف فاطمه می شود، به حال اهل عراق غبطه می خورم که دست تقدیر چه سعادتهایی را برای آنها فراهم کردهاست. اما بیشک بسیاری از فیض این مسجد محروم می مانند همچنانکه بعضی نعمت انقلاب اسلامی را قدر نمی دانند و به کسی می مانند که در کنار دریا تشنه می ماند و می میرد. مسجد سهله را ترک می کنیم تا به سمت کربلا که یک عمر در حسرت و دوریاش سوخته و ساخته ایم حرکت کنیم. فاصله ی نجف تا کربلا حدود ۸۰ کیلومتر است و با این حساب ما تا یک ساعت دیگر به کربلا می رسیم. جاده کوفه و نجف به کربلا یک جاده تنگ مثل اکثر جادههای قدیمی خودمان است. از کوفه که بیرون می آییم به یک سه راهی می رسیم که بر روی آن نوشته شده است کربلا ۷۰کم(کیلومتر) دیدن این تابلو مرا آتش می زند از این بهتر نمیتوان به یک عاشق هجران کشیده نشان داد که وصل یار نزدیک و نزدیکتر شده است. از اطرافم بی خبر می شوم و مانند کسی که تازه به مصیبتی سخت و طاقت فرسا دچار شده است، اشک می ریزم. به اطراف جاده که بیابان و بیآبی است نگاه می کنم و اشک می ریزم. انگار کسی در دلم روضه می خواند و می گوید از این مسیر اهل بیت(ع) امام حسین را به صورت اسیر بر شتران بی جهاز سوار کرده و به کوفه بردهاند. آه! که اهل بیت امام حسین(ع) پس از تحمل آنهمه سختی و دیدن شهادتهای جانگداز برادران، همسران، پدران و فرزندان خود در این سفر اسارت چه کشیدهاند! حس دیگری به من القاء می کند: “حرّ بن یزید ریاحی” که از بزرگان کوفه بوده است هم از این مسیر به کربلا آمده و راه را بر امام حسین(ع) بسته است. ماشین رفتهرفته به کربلا نزدیک میشود. ۲۰ کیلومتر مانده به شهر کربلا در سمت چپ جاده قبرستان بسیار بزرگی دیده می شود. پیداست هر کس را که در اطراف شهر و احتمالا در شهرهای مختلف عراق از دنیا می رود، در این قبرستان بسیار بزرگ دفن می کنند. به پست نگهبانی که در ابتدای هر شهر دیده میشود و مامورین بعثی با علائمی جاده را بسته و وسط جاده ایستادهاند میرسیم. ما را معطل نمی کنند اما ماشینهای شخصی مردم عراق را برای دقایقی نگه می دارند. پس از دقایقی که وارد شهر می شویم از خیابان ابتدای شهر به یکباره در روبرویمان دو گنبد طلایی که بر فراز آنها پرچم های سرخ رنگی در اهتزاز است ظاهر می شود. جمعیت محشر می کند. سراسر ماشین را شیون و ناله فرا می گیرد. راننده نیز از این حال زوّار منقلب می شود و من در حالی که اشک امانم نمی دهد به او که در حال طواف به دور میدانی که حرم دو برادر را همچون نگینی در بر گرفته است می گویم یک دور دیگر هم بزند. مؤدبانه قبول می کند و زوّار را به دور حرم این دو برادری که معشوق صدها میلیون آزادهی عاشق بوده و هستند طواف می دهد و سرانجام در کنار هتل و مهمانپذیری به نام “ایلاف” می ایستد. فاصلهی این هتل با یکی از درهای ورودی به حرم حضرت عباس(ع) عبور از یک خیابان و صد قدم پیادهروی است. زوّار از ماشین پیاده شده و در اتاق هایی که برای آنها معین میکنم مستقر می شوند…
منبع: کتاب تا عشق با عشق- سفرنامهی دمشق، کربلا، مکه غلامعلی رجایی