پس از استقرار برای صرف غذا به پایین میآیند و به اتاقهایشان برای استراحت میروند. فرصت را برای یک زیارت دلچسب و تنها مناسب میبینم. داشتم در اتاق را قفل میکردم که دو سه نفر از زوّار آمدند و پرسیدند چه کار کنیم؟ حرفی جدی و ابهام دار را با لحنی شوخی به آنها زدم و گفتم تا حالا شنیدهاید کسی به کسی بگوید “برو گم شو؟! که با تعجب پاسخ مثبت دادند. گفتم: اینجا بهترین جایی است که میتوانید در آن گم شوید. لبخندی زدند و رفتند. به کجا؟، نمیدانم! وقتی می خواستم هتل را ترک کنم مسئول هتل که فردی کربلایی و بسیار متدین است و سید احمد ضیاءالدین نام دارد و فرد بسیار مودب و مهربانی مینمایاند و میگوید اجدادش چند صد سال کلیددار حرم حضرت عباس(ع) بودهاند ولی در حکومت حزب بعث از این توفیق محروم گشتهاند، مرا دعوت به ناهار کرد. چون میدید برخلاف همه که ناهار خورده و برای استراحت به اتاقهایشان رفتهاند، نه ناهار خوردهام و نه قصد استراحت دارم. به او میگویم چون قصد تشرف به حرم را دارم عهد کردهام چیزی نخورم و نیاشامم. بعد به عربی به او میگویم وقتی حسین با لب تشنه در اینجا شهید شد بر من که مرحلهی اول تشرفم به حضور امام حسین(ع) است خوردن آب کربلا حرام است. او که انگار تا حالا از کسی چنین چیزی نشنیده است بلافاصله تحت تاثیر قرار می گیرد و بغض می کند و می گوید: “ملتمس دعا”. از او جدا می شوم. برخلاف دفعات قبل غسل زیارت هم نکردهام چون در کتاب “خصائص الحسینیه” مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری خواندهام در زیارت امام حسین(ع) برخلاف زیارت همهی ائمه، مستحب است زائر با سر و روی غبارآلود و ژولیده موی تشنه و گرسنه زیارت کند. جمعی از زوّار پیر و جوان کاروان با من از هتل بیرون میآیند.به سمت حرم حرکت میکنیم هر چه به حرم حضرت عباس(ع) نزدیکتر می شویم قلبم تندتر میزند. وارد حرم می شویم در صحن حرم زیارت مختصری می خوانیم و از بینالحرمین که یک بلوار دوطرفهی چند صد متری است و در دو طرف آن نخل کاشتهاند به سمت حرم امام حسین(ع) حرکت می کنیم. برای اولین بار برای زوّار نوحهای را دم میگیرم و همه جواب میدهند. به در حرم میرسیم، اختیار را از دست میدهم، کفشهایم را از پا در میآورم و به سجده میافتم. همهی زوّار چنین میکنند. پس از لحظاتی برمیخیزیم و به صحن وارد میشویم رهگذرهای عراقی با تعجب ما را می نگرند و به حال ما غبطه می خورند. از نگاهشان به خوبی می توان این نکته را دریافت…
منبع:کتابتاعشق با عشق-سفرنامهی دمشق،کربلا،مکه غلامعلی رجایی